نيايش صبحگاهي


پر زده مرغ سياهي ز سر خانه ما
مي زند طبل اذان بانگ ز ميخانه ما

مي روم تا كه خورم باده از آن ميخانه
تا چو حافظ بخورد قرعه به افسانه ما

شكر حق را كه كنون ساقي فرزانه او
بكند از قدحش پر سر پيمانه ما

ما به مستي سخن از عقل و درايت نزنيم
خوش عناني زده او بر سر ديوانه ما

مي زنم نعره و فرياد از اين درد فراق
سوخت از شعله شمعش پر پروانه ما

من عاجز بكنم سجده بر آن تربت پاك
تا كه شايد بنهد پاي به كاشانه ما

علي شاهين

بازگشت