قنوت سبز


سرود من همه سرشار يك پريشاني
چه مانده است برايم، دلي زمستاني

هزار بغض گره خورده در گلو دارم
دوباره اول اين گريه هاي پنهاني

چه روزهاي شگفتي هنوز يادم هست
تمام فاصله ها را يكي يكي مي برد

اذان كه سبزترين شعر آشنايي بود
اذان كه با دل آواره ام گره مي خورد

قنوت سبز مرا روي دست مي بردند
فرشتگان مقرب، به آستانه ي نور

و لحظه هاي نيايش، هميشه مي رفتند
كبوتران دعا تا كرانه هائي دور

كجاست حوض بزرگي كه هر سحر مادر
دو دست عاشق خود را در آن وضو مي داد

كجاست مهر پدر، جانماز آبي رنگ
كه صبح، چشم ترش باز شستشو مي داد

اگر چه قسمت من آسمان دلتنگي است
ولي خدا نكند بي ستاره باشم باز

نگاه كن دل غمگين من، از آن سوتر
رسيده وقت دعا، وقت بهترين آغاز

مريم تيكني

بازگشت