من فردي هستم كه اهل مسجد و كارهاي فرهنگي ميباشم و سعي ميكنم كه در كارم ريا نشود. به عنوان مثال وقتي نماز ميخوانم، اول به فكر آن نيستم ولي در اواسط نماز به آن فكر ميكنم. لطفاً مرا راهنمايي كنيد تا در كارهايم ريا نباشد و آيا اين فكر كردن ريا ميباشد؟


منظور از رياء، خود را به پارسايي نزد مردمان متصف كردن است تا نزد ايشان بزرگ آيد و به تعبير غزالي در كيمياء سعادت (ج 2، ص 212) »حقيقت رياء آن بود كه خويشتن را به پارسايي فرا مردمان نمايد، تا خويشتن به نزديك ايشان آراسته كند و اندر دل مردمان قبول گيرد تا (در نتيجه) وي را حرمت دارند و قبول نهند و تعظيم كنند و به چشم نيكو به وي نگرند«. بنابراين تا وقتي شما براي اطاعت امر خدا و انجام تكليف، وضو ميگيريد و به نماز ميايستيد، از ريا دور هستيد، اما اگر در بين نماز به اخلاص شما خللي وارد آمد، يعني در دلتان دوست داشتيد كه ديگران به شما نگاه كنند و شما را اهل ديانت و زهد بدانند، بايد به سرعت عظمت خداوند و انجام فريضه را يادآور شده، تمام توجه خود را به خداوند برگردانيد و در پايان نماز هم استغفار كنيد. نشانههاي رياء: امام امير المؤمنين عليه السلام ميفرمايد: ثلاث علامات للمرائي: ينشط اذا رأي الناس، و يكسل اذا كان وحده، و يحب ان يحمد في جميع اموره. يعني اين كه سه نشانه براي ريا كننده هست:

اول اين كه در مقابل اشخاص همّتش زياد باشد. يعني در برابر افراد اعمالش را با نشاط انجام ميدهد. مثل كسي كه در خانه خود نماز دست و پا شكسته ميخواند ولي در مسجد چنان»الله اكبر« ميگويد كه پشتها به لرزه در ميآيد.

دوم اين كه اگر تنها بشود بسيار كسل باشد، در خانه و به تنهايي، حال نماز يا دعا و... ندارد.

سوم: اين كه انسان كاري را انجام دهد كه او را ستايش كنند. يعني قصدش از نماز اين باشد كه او را مدح كنند.

علاج رياء: درمان اين امراض قلبيّه بايد با جدّيت تمام دنبال شود و الّا هر چه زمان بگذرد ريشه آن در قلب محكمتر ميگردد و درمان آن در اثر گذشتن عمر و ضعف اراده صعب العلاجتر ميشود.

علاج اين بيماري كه به تعبيري »شرك خفي« است به دو راه ممكن است. اول علمي و دوم عملي.

اول روش علمي: اگر ريا كننده بداند كه در قيامت چه عذابي در انتظار او است، ديگر براي مردم كاري نميكند. روز قيامت به ريا كننده چنين خطاب ميشود:»يا مرائي يا فاجر يا گمراه شده، شرم نداشتي كه طاعت حق تعالي به حديث مردمان بفروختي و دل خلق نگاه داشتي و به رضاي خالق باك نداشتي و دوري از حق تعالي اختيار كردي تا به خلق نزديك شوي، و قبول خلق از قبول حق دوستتر داشتي؟!...« و چون عاقل از اين فضيحت بينديشد ديگر دنبال ريا نرود. و نيز اگر بداند اگر رياء نكند رفيق انبياء و اولياء خواهد بود و اكنون بدين رياء اندر دست دوزخ افتاد و رفيق هجران خواهد شد. پس ستايش مخلوق با مذمّت عظيم خالق چه فايده؟!

راه دوم علمي: سپس به خود گويد و مذمت خلق را بدين علاج كند كه اگر به نزديك حق تعالي ستوده بود نكوهش خلق، وي را هيچ زيان ندارد - و اگر نكوهيده بود ثناي خلق هيچ سود ندارد - و اگر راه اخلاص گيرد و دل از پراكندگي خلق پاك دارد، حق تعالي هم دلها را به دوستي وي آراسته كند و اگر نكند به زودي ريا و نفاق او

را بشناسند و از آن مذمت كه همي وي ترسد بدان رسد.

و اما سوم: طمع كه سومين ريشه ريا بود پس با خود چنين تقدير كند كه اين طمع وفا نكند و اگر كند با ذلّت و منّت بود و رضاي حق تعالي فوت شود به نقد، و دلهاي خلق مسخّر كند و الّا به مشيّت حق - و چون رضاي حق تعالي را حاصل كند دلها را خود مسخّر ميكند و الّا فضيحت وي آشكار و دلها از او مغفور ميشوند.

دوم، راه علاج عملي: پس چند چيز است؛ اول تمام اعمال خود را مخفي انجام دهد و آن چنات عبادات و طاعات خود را پنهان دارد مثل كسي فواحش و معاصي پنهان ميدارد - تا عادت كند قناعت كردن اندر طاعت به علم حق تعالي، و اين اندر ابتداء دشوار بود و ليكن چون جهد كند بروي آسان شود و لذّت اخلاص و مناجات بيابد و چنان شود كه اگر خلق نيز بينند وي خود از خلق غافل باشد.

راه دوم عملي مبارزه با ريا: آنست كه آرام نمايد خاطره و انديشه رياء را.

و جهد كند در اين زمينه تا خاطر را دفع كند و بگويد با خويشتن كه اطلاع مردمان چه كنم كه (زيرا) خالق مطلع است و اطلاع وي مرا كافيست. و اگر ريا بواسطه آن است كه رغبتي در نفس او پديد آيد تا مردم بدانند وي را منزلتي هست نزد ايشان - پس ياد آورد كه قبول ايشان با ردّ و مقت خداي - تعالي - چه سود دارد. تا از اين انديشه كراهتي پديد آيد اندر مقابله آن رغبت - پس شهرت وي را به قبول و اين كراهيت وي را منع ميكند و آنكه غالبتر آيد نفس مطيع وي بود.

پس اندر مقابله آن سه خاطره (ريشههاي رياء) سه كار ديگر است يكي معرفت آنكه در لعنت و سخط خداي خواهد بود.

ديگر كراهيت كه از اين معرفت تولّد كند.

سوم باز ايستادن و دفع كردن خاطر رياء.

و باشد كه شهوت رياء چنان ازدحام و زحمت كند كه اندر دل جاي نماند معرفت و كراهيت را.

پس دفع ريا به مقدار قوّت كراهيت باشد و قوّت كراهيت به مقدار قوّت معرفت بود و قوّت معرفت به مقدار قوت ايمان بود و؟؟؟ از ملائكه باشد.

و اما راه از بين بردن وسوسه رياء: وسوسه ريا بر چهار وجه باشد.

1 - با شيطان و عامل وسوسه به مجادله بر خيزد.

2 - اين كه آن را تكذيب و دفع كند و با سر به مناجات شود.

3 - به تكذيب و دفع مشغول نشود كه داند كه اين نيز بعضي از روزگار ببرد همي به وي التفات نكند و اندر مناجات همي رود.

4 - آنكه زيادت جهدي و حرمي بر اخلاص فرا پيش گيرد كه داند كه شيطان را از آن خشم آيد و به وي التفات نكند.

و آخرين كلمه راه بر طرف نمودن رياء ايجاد محبت و علاقه به خداوند متعال كه اگر انسان عاشق خدا شد و نماز و عبادت و... براي خدا ميشود و دنبال آن هست كه محبوب او از او راضي شود.

(كيمياء سعادت، ج2، فصل رياء)





مركز تحقيقات سپاه

بازگشت