قطع نكردن نماز


بانويي عابده بود كه پيوسته خدا را عبادت مي كرد، روزي در نماز بود كه عقربي در لباس او رفت و چند جاي بدنش را گزيد و آن بانو نه متغير شد و نه آه كشيد و نه بر خود پيچيد تا نماز او تمام شد. چون فارغ گرديد به او گفتند: چرا آن عقرب را از خود دور نكردي؟
گفت: من شرم داشتم كه چون با خداي خويش مناجات كنم و او با جلال و كبريايي خود به من مي نگرد من به چيزي ديگري مشغول شوم. (1)

پاورقي

1- رياحين الشريعه، ج 3، ص 32.

بازگشت