ام داود


علامه مجلسي در زاد المعاد در اعمال نيمه ماه رجب مي فرمايد:
بدان كه عمده ي اعمال نصف ماه رجب دعاي ام داود است كه ابن بابويه و شيخ طوسي و سيد بن طاووس (رضي الله عنهم) به سندهاي معتبر روايت كرده اند و براي برآمدن حاجات و رفع غم ها و دفع ظلم ظالمان مجرب است و مجمل روايت او اين است كه فاطمه مادر داود پسرزاده ي امام حسن مجتبي عليه السلام و مادر رضاعي حضرت صادق عليه السلام روايت مي كند كه:
هنگامي كه منصور دوانيقي به مدينه لشكر فرستاد و با محمد بن عبدالله بن الحسن المثني جنگيد تا او را كشت و برادر او را كه ابراهيم بود به قتل رسانيد و عبدالله محض پدر اين محمد و ابراهيم را با جمعي از سادات اسير كرده از مدينه به بغداد بردند با غل و زنجير و آنها را در زندان تاريك حبس كردند و پسر من داود در ميان آن اسيران بود و من ديگر خبر از فرزند خود نداشتم و پيوسته دعا و تضرع مي كردم و از صلحا و نيكان و برادران مؤمن درخواست دعا مي نمودم و ايشان كوتاهي نمي كردند و مطلقاً اثر اجابت نيافتم و گاهي خبر به من مي رسيد كه داود را كشته اند و گاهي مي گفتند كه او را در ميان ديوار گذاشته اند و روز به روز مصيبت من عظيم تر و اندوه من بيشتر مي شد، تا اينكه از غم گداختم و پير شدم و از ملاقات او نااميد شدم.
روزي شنيدم كه حضرت صادق عليه السلام بيمار شده است به عيادت او رفتم، چون احوال گرفتم و دعا كردم، خواستم برگردم حضرت عليه السلام فرمود: «از داود چه خبر داري؟»
من شير داود را به آن حضرت عليه السلام داده بودم، چون نام داود را شنيدم گريستم و گفتم: فداي تو شوم! داود كجاست؟ او در عراق محبوس است و من از ملاقات او قطع اميد كرده ام. از شما التماس مي كنم كه او را دعا كنيد. او برادر رضاعي شماست.
حضرت فرمود: «چرا غافلي از دعاي استفتاح و دعاي اجابت و نجاح و آن دعايي است كه درهاي آسمان براي آن گشوده مي شود و ملائكه استقبال مي كنند خواننده ي آن را و بشارت مي دهند او را به اجابت و آن دعايي است كه از مجيب الدعوات محجوب نمي گردد و خواننده ي او را ثوابي نيست به غير از بهشت.»
ام داود گفت: اي فرزند طاهرين و راست گويان! چگونه است آن دعا؟
حضرت فرمود: «اي مادر داود! ماه حرام يعني ماه رجب نزديك است و آن ماهي است مبارك و حرمت آن عظيم است و دعاها در آن مستجاب است، چون آن ماه درآيد سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم آن را كه ايام البيض است روزه بدار.»
سپس حضرت عليه السلام كيفيت آن عمل را به او تعليم نمود و فرمود: «اين دعا را حفظ بنما و به همه كس تعليم مكن كه مي ترسم به دست كسي افتد كه براي امر باطلي و نامشروعي بخواند. به درستي كه اين دعا بسيار شريف است و مشتمل است بر اسم اعظم خدا كه هر كه بخواند حاجت او برآورده مي شود و اگر درهاي آسمان و زمين همه بسته بشود، يا درياها حائل باشند ميان تو و حاجت تو، چون اين دعا را بخواني، البته حق تعالي آسان مي گرداند رسيدن تو را به مطلب تو و حاجت تو را بر مي آورد و هر كه اين دعا را بخواند خدا مستجاب مي گرداند، خواه مرد باشد يا زن و اگر جن و انس همه دشمن تو باشند خداوند قادر، شر ايشان را كم مي كند و زبان ايشان را مي بندد و ايشان را مطيع فرزند تو مي گرداند.»
ام داود گفت: آن حضرت عليه السلام آن دعا را براي من نوشت و به خانه برگشتم، چون ماه رجب آمد، آن چه حضرت فرموده بود انجام دادم و در شب شانزدهم نماز شام و خفتن را ادا كردم و از روزه افطار نمودم و قدري عبادت كردم و به خواب رفتم.
در خواب ديدم جمعي از ملائكه و پيغمبران و شهدا و عباد را كه من بر ايشان صلوات فرستاده بودم و حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم مرا خطاب فرمود: اي مادر داود! بشارت باد تو را كه اين جماعت را كه مي بيني همه برادران و ياوران و شفيعان تواند و از براي تو طلب آمرزش مي كنند و بشارت مي دهند تو را به اين كه حاجت تو برآورده است. پس بشارت باد تو را به آمرزش و خوشنودي حق تعالي و خداوند تو را جزاي خير دهد و شاد باش كه حق تعالي فرزند تو را حفظ مي كند و به تو بر مي گرداند. ان شاءالله.
ام داود گفت: از خواب بيدار شدم و بعد از آن به قدر اين كه سواري از عراق به مدينه آيد طول كشيد كه به ناگاه داود بر من وارد شد و گفت: اي مادر! من در عراق در زندان بسيار تنگي بودم و به غل و زنجير كشيده بودم و نااميد بودم از خلاص شدن، چون شب نيمه رجب شد، در خواب ديدم كه بلندي هاي زمين پست شد و تو را ديدم كه بر روي حصيري نشسته اي براي نماز و بر دور تو مرداني نشسته بودند كه سرهاي ايشان در آسمان بود و پاهاي ايشان در زمين و تسبيح و تنزيه خدا مي كردند، پس يكي از ايشان كه از همه خوشروتر بود و جام هاي بسيار پاكيزه در برداشت و چنان دانستم كه حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم جد من است خطاب كرد به من كه: «بشارت باد تو را اي فرزند زن صالحه! كه حق تعالي دعاي مادرت را در حق تو مستجاب گردانيده.»
چون بيدار شدم رسولان منصور دوانيقي به در زندان رسيده بودند، پس به طلب من آمدند و در ميان شب مرا نزد او بردند، او امر كرد زنجيرها از گردن من برداشتند و ده هزار دينار به من دادند و مرا بر شتري سوار كردند و به سرعت تمام مرا به مدينه رسانيدند.
ام داود فرمود: من داود را خدمت حضرت صادق عليه السلام بردم، حضرت عليه السلام فرمود: «سبب خلاصي تو آن بود كه منصور، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را در خواب ديده بود كه به او فرمود: «فرزند مرا رها كن! اگر نكني تو را در آتش مي اندازم.»
چون نظر كرد ديد درياي آتشي در زير پاي اوست، پس از وحشت بيدار شد و از كرده پشيمان گرديد و تو را رها كرد.

بازگشت