اهميت نماز در نزد امام سجاد عليه السلام


اهميت دادن آن حضرت به نماز به قدري بود كه وقتي به نماز مي ايستاد، مانند ساق درختي (1)
بود كه حركت نمي كرد، مگر آنچه كه باد از لباس هاي او حركت مي داد. چون به «مالك يوم الدين» مي رسيد اين آيه را آن قدر تكرار مي كرد كه نزديك بود جان از بدنش خارج شود.
وقتي به مسجد مي رفت سر از سجده برنمي داشت تا عرق مي كرد و عرقش جاري مي شد، سجده را به قدري طول مي داد كه سالي چندين مرتبه پينه هاي پيشاني و سر زانوهايش مي افتاد، آن ها را جمع مي كرد و مي فرمود: آن ها را پس از مرگ داخل كفنم گذاريد.
شب ها آن قدر نماز مي خواند تا خسته و بي حال مي شد به طوري كه ديگر نمي توانست ايستاده حركت كند و خود را به فرش و رختخواب برساند، آخرالامر مانند كودكاني كه هنوز راه نيفتاده اند حركت مي كرد و خود را به رختخواب مي رسانيد.
آن حضرت هنگام وضو رعشه در بدن و لرزه به اعضايش مستولي و رنگش متغير مي شد و اين حالت تا بعد از نماز ادامه داشت. وقتي نماز تمام مي شد به حالت اول برمي گشت. در اين جا نمونه هايي از نمازهاي آن حضرت را بيان مي كنيم:

1- ملاقات جابر هنگام نماز
نمازهاي آن حضرت، اهل بيت او را بسيار ناراحت كرده بود، به طوري كه روزي فاطمه دختر اميرالمؤمنين پيش جابر بن عبدالله انصاري آمد و گفت:
اي جابر! تو از اصحاب بزرگ پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله هستي و ما اهل بيت به گردن تو حق بسيار داريم. از بازماندگان اهل بيت رسالت تنها علي بن الحسين بيشتر باقي نمانده است و او هم بر خود ستم مي كند؛ زيرا بر اثر كثرت نماز و سجده هاي طولاني پيشاني، زانوها و كف دست هاي او پينه بسته و مجروح شده است، بدن او نحيف و لاغر و كاهيده گرديده، به نزد او برو و التماس كن شايد قدري نمازهاي خود را كمتر كند.
جابر چون به خدمت آن حضرت رسيد، ديد در محراب نشسته در حالي كه نماز و عبادت، بدن شريفش را لاغر و نحيف گردانيده است. امام، جابر را اكرام و احترام كرد و در پهلوي خود نشانيد و با صداي بسيار ضعيف احوال او را پرسيد.
بعد از آن جابر گفت: يا ابن رسول الله صلي الله عليه و آله! خداوند عالميان بهشت را براي شما و دوستانتان خلق كرده و جهنم را براي دشمنان و مخالفان شما آفريده است،پس چرا اين قدر به خاطر نماز به خود زحمت مي دهيد؟
فرمود: اي جابر! پيامبر بزرگوار اسلام صلي الله عليه و آله با آن كرامت و عظمتي كه پيش خداوند داشت و ترك اولاي گذشته و آينده او را آمرزيده بود، نماز و عبادت را ترك نكردند تا جايي كه ساق و قدم مباركشان ورم كرده و مجروح شده بود.
اصحاب عرض كردند: يا رسول الله صلي الله عليه و آله! چرا اين قدر به خود زحمت مي دهيد و حال آن كه خداوند بر تو تقصير نمي نويسد؟
فرمود: آيا من بنده ي شاكر خدا نباشم و شكر اين همه نعمت هايي را كه به من داده است ترك كنم؟!
جابر عرض كرد: يا ابن رسول الله صلي الله عليه و آله اقلا بر مسلمانان رحم كنيد كه به بركت شما خداوند بلاها را از مردم دفع نموده و آسمان ها را نگاه مي دارد و عذاب خود را بر ايشان نازل نمي كند.
فرمود: اي جابر! بدان كه من بر طريق پدران خود خواهم بود تا ايشان را ملاقات كنم. (2)
2- فرياد طفل را نشنيد
هنگامي كه آن حضرت در دل شب مشغول نماز بود يكي از فرزندان آن جناب از بلندي افتاد و دستش شكست. از اهل خانه فرياد بلند شد به طوري كه همسايگان متوجه شدند، آمدند و بچه را پيش شكسته بند برده و دست او را بستند در حالي كه آن طفل بر اثر درد، فرياد مي زد. آن حضرت متوجه نشدند و صداي فرياد آن طفل را نمي شنيدند، چون صبح شد و از نماز فارغ شدند، ديدند دست بچه به گردنش آويخته است، علت آن را پرسيدند، اهل منزل داستان شب گذشته را بيان كردند.

3- فرياد زن ها را نمي شنيد
در وقت ديگر در خانه اي كه امام مشغول نماز و عبادت بود هنگام سجده، آن خانه آتش گرفت. اهل خانه با صداي بلند فرياد مي زدند و مي گفتند:
«النار! النار» يابن رسول الله! ولي آن حضرت متوجه نشدند. مردم آمدند و آتش را خاموش كردند، بعد از زماني كه سر از سجده برداشتند. از ايشان پرسيدند كه: چه چيز تو را از اين آتش غافل كرده بود؟
فرمود: آتش بزرگ قيامت مرا از آتش اندك و كوچك دنيا غافل گردانيده بود. (3)

4- تجسم شيطان در نماز
توجه امام به نماز به قدري بود كه هيچ قدرتي نمي توانست او را منصرف كند.
روزي امام سجاد عليه السلام مشغول نماز بود، شيطان مي خواست كاري كند كه حداقل امام نماز خود را كوتاه كند.
آن ملعون به شكل ماري شده و جلوي امام رفت و آمد مي كرد، آن حضرت توجه نكرد. آمد داخل سجاده، باز توجه نكرد؛ آخرالامر آمد و انگشت بزرگ پاي امام را به دندان گرفت و فشار داد، باز توجه نكرد و نماز را به اتمام رسانيد. بعد از آن فرمود:
اي ملعون دور شو! خيال مي كني من تو را نمي شناسم. در اين هنگام صدايي از آسمان بلند شد «أنت زين العابدين» تو زينت دهنده عبادت كنندگاني. (4)

پاورقي

1- كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ص إِذَا قَامَ فِي الصَّلَاةِ كَأَنَّهُ سَاقُ شَجَرَةٍ لَا يَتَحَرَّكُ مِنْهُ شَيْ ءٌ إِلَّا مَا حَرَّكَهُ الرِّيحُ مِنْهُ (الكافي (انتشارات الإسلامية)، ج 3، ص 300).
2- منتهي الامال، ج 2، در حالات ايشان، سفينة البحار، ج 2، ص 114.
3- بحارالانوار، ج 44.
4- سفينة البحار، ج 2، ص 114.

بازگشت