مانند بال پرنده ها


يكي از اركان نماز، ركوع است، يعني اگر كم يا زياد خوانده شود (عمدي باشد يا سهوي و اشتباهي)، نماز باطل مي شود.

در تاريخ آمده است: «قبيله ي بني ثقيف» از پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) خواستند تا نماز آنها ركوع و سجده نداشته باشد. آنها با ناراحتي گفتند: «براي ما خم شدن ننگ است!»

در همان وقت آيه اي نازل شد: «هرگاه فرمان ركوع به آنها داده مي شود، ركوع نمي كنند [1] »

امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: «ركوع و سجده هاي طولاني، سيطان را عصباني مي كند و او مي گويد: واي بر من! اين مردم با اين گونه بندگي خدا، ديگر مرا اطاعت نمي كنند.»

يا خداوند به فرشته ها مي گويد: «ببينيد بندگان من چگونه مرا تعظيم



[ صفحه 49]



مي كنند و در مقابل من ركوع مي نمايند. من نيز آنها را بزرگ خواهم داشت و به آنها عزت و عظمت مي بخشم.»

رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) در ركوع چنان كمرش را كشيده و صاف قرار مي داد كه اگر قطره آبي روي كمرش ريخته مي شد، وسط كمر مي ماند و به سمتي جاري نمي شد.

امام صادق (عليه السلام) فرمود: امام علي (عليه السلام) به قدري ركوع را طول مي داد كه عرق از ساق مباركش جاري مي شد.

-

نمازگزار در ركوع، در برابر عظمت خدا تا زانو خم مي شود و مي گويد:

- سبحان ربي العظيم و بحمده، يعني: «خداي بزرگ خود را مي ستايم و او را بزرگ مي شمرم»؛

و يا 3 بار مي گويد: «سبحان الله»، يعني: «پيراسته باد خدا.»

سفارش شده است: در ركوع، گردن خود را بكشيد تا رمز اين باشد كه من ايمان آورده ام، گرچه گردنم در راه خدا برود.

نمازگزار بايد در ركوع، آرنجها را مانند بال پرنده ها به بيرون بدهد؛ نه آن كه به پهلو بچسباند. كف دستها را به زانوها بگذارد و انگشتهاي دستش را باز كند. پاها در يك خط - نه جلو و نه عقب - و ميان دو پا به مقدار يك وجب فاصله باشد.

به هنگام ركوع به ميان دوپايش نگاه كند و پس از ذكر ركوع، صلوات بفرستد.

-

پيامبر در مسجد نشسته بود و با يارانش حرف مي زد. ناگهان مردي با عجله آمد و به نماز ايستاد. او ركوع و سجده هايش را به تندي انجام مي داد. در آن وقت پيامبر رو به يارانش كرد و گفت: «او مانند كلاغي نوك مي زند. اگر او با اين نمازاز دنيا برود، بر دين من نمرده است.»



[ صفحه 50]



-

از سرنگهبان آستان قدس رضوي نقل شده است: شبي از شبهاي زمستان كه هوا خيلي سرد بود و برف مي باريد، آخرهاي شب دستور دادم كه تمام درهاي حرم را ببندند.

خادمي خبر داد كه «حاج شيخ حسنعلي اصفهاني»(عارف بزرگ) در بالاي بام، در كنار گنبد مشغول عبادت است و مدتي است كه در حال ركوع است و هر بار كه مي روم، در همان حال ركوع است.

گفتم: «با شيخ كاري نداشته باش، فقط كمي آتش هيزم در اتاق پشت بام روشن كن كه وقتي نمازش تمام شد، گرم شود.»

آن شب، برف سنگيني در مشهد باريد. هنگام سحر كه براي بازكردن درهاي حرم آمديم، به آن خادم گفتم: «برو ببين، حاج شيخ در چه حالي است.»

او رفت و پس از چند لحظه برگشت وبا تعجب و چشمهاي خيس گفت: «حاج شيخ هنوز در حال ركوع است و پشتش از برف پوشيده شده است!»


پاورقي

[1] سوره مرسلات آيه 48.


بازگشت