نماز يك دانشجو


در كتابي كه مرحوم آية الله حاج سيد احمد زنجاني حدود شصت سال پيش نوشته اند مي خوانيم:

آقا سيد محسن امين از علماء بزرگ شيعه است كه در شام سكونت دارد، در مراتب فضل و دانش، و وفور علم و بينش و كثرت سعي و كوشش، بي نظير است. از مجاهدين مهم عصر ما است.

تأليفات زياد در علم كلام و فقه و تاريخ اسلام دارد، امروز در جبل عامل دو سيد جليل القدر از علماء هستند كه قلمشان در دفاع از شيعه و زنده كردن آثار آنها علي الدوام كار مي كند، يكي آقا سيد محسن امين است و ديگري آقا سيد عبدالحسين شرف الدين، كه مؤلفات پربهاء دارند و به تأليف مشغولند.

و باز دو نفر محسن نام اند در خاك عربستان كه در زنده كردن آثار شيعه فعاليت دارند يكي آن جناب است كه با تأليف كتاب «اعيان الشيعه» رجال شيعه را از سلاطين و امراء و علماء و شعراء در صفحه تاريخ ثبت مي كند، و ديگري هم آقا شيخ محسن طهراني است معروف به آقا شيخ بزرگ كه با تأليف كتاب «الذريعه» كتب و تصانيف شيعه را با خصوصياتي كه دارند در دفتر تاريخ ضبط مي كند، مثلاً فلان كتاب مصنفش كيست، و در چه تاريخ تأليف شده، و موضوعش چيست، و براي چه و براي كه نوشته شده، چاپ شده يا نشده، و اگر چاپ نشده نسخه خطي آن در كجا و كدام كتابخانه است، نسخه آن تمام است يا ناتمام، اصل است يا نه، همه اين خصوصيات را به قدر امكان ضبط مي كند.



[ صفحه 36]



و دو نفر امين اند كه امروز در امامت قلم فرسائي مي كنند يكي آن جناب است كه در رد شبهه هاي مخالفين شيعه مجاهدات درد و ديگري آقا شيخ عبدالحسين اميني تبريزي است كه الغدير مي نويسد.

اما مسقط الرأس و محل تولد و موطن اصلي آن جناب جبل عامل است، خداوند اين سرزمين را چه قدر مشمول عنايات خاصه خود قرار داده، چه مجتهدهاي بزرگ از اين خاك پاك برخواسته، محقق ثاني و شهيد اول و شهيد ثاني و صاحبان كتابهاي معالم و مدارك و وسائل و غير آنها از محصول همين خاك پاكند، شيخ بهائي از اين سرزمين است، بزرگان از علماء كه از اين نقطه برانگيخته اند زيادند، حتي صاحب وسائل يك كتاب مستقل بنام «امل الامل» در ترجمه احوال علماء جبل عامل نوشته است.

در بعضي از كتب تراجم ديدم كه در جبل عامل دهي بوده داراي سي و شش خانوار، سي و هفت نفر آنها مجتهد بودند، حتي از زنهاي آن داراي ملكه اجتهاد بوده، مثل ستّ المشايخ (ستّ مخفف سيده است) دختر شهيد اول.

باري آقا سيد محسن امين را در دمشق مدرسه اي است كه محصلين شيعه در آنجا تحت نظر آن جناب تحصيل مي كنند، ازجمله شاگردان آن مدرسه صاحب اين قصه است و آن اين است كه حاج سيد احمد مصطفوي از تجار قم (پسر مرحوم حاج سيد علي) نقل كرد از خود آقا سيد محسن، كه يكي از تربيت يافتگان مدرسه ما براي تحصيل علم طب به امريكا مسافرت نموده بود، از آنجا كاغذي به من نوشته بود كه چند روز قبل شاگردان مدرسه ما را امتحان مي كردند، من نيز رفتم امتحان بدهم، مدتي نشستم كه نوبت به من برسيد، نرسيد، تا اينكه وقت دير شد، ديدم اگر بنشينم نمازم قضا و فوت مي شود، من پا شدم كه بيايم نماز بخوانم، حضار كه در آنجا بودند گفتند: كجا مي روي، اكنون نوبت تو مي رسد، گفتم: من يك تكليفي ديني دارم وقتش مي گذرد، گفتند امتحان هم وقتش مي گذرد و اگر اين جلسه برگزار شد ديگر جلسه امتحان تشكيل نخواهد شد و براي خاطر تو جلسه خصوصي هم تشكيل نمي دهند، آنگاه مجبوري كه تا امتحان دوره ديگر معطل بماني، گفتم: هرچه باداباد من از تكليف ديني خود صرف نظر نمي كنم.



[ صفحه 37]



از قضا هيئت ممتحنه ملتفت بودند كه من به قدر اداء وظيفه ديني غيبت اختيار كرده ام انصاف داده اظهار كرده بودند كه اين شخص كه اينقدر در وظيفه خود جدي است روان نيست كه او را معطل بگذاريم براي قدرداني از آنكه عمل به وظيفه نموده بايد جلسه اي خصوصي براي امتحان او تشكيل بدهيم اين بود كه جلسه ديگر براي امتحان من ترتيب دادند من حاضر شده امتحان دادم.

آقا سيد محسن بعد از ذكر اين قصه فرمود من در مدرسه چنين شاگرد تربيت كرده كه اگر به دريا بيفتد دامنش تر نشود.

نگارنده مي گويد اروپا رفتگان مملكت ما بيايند قانون دين داري را از اين جوان شامي ياد بگيرند، واقعاً خوب امتحان داده هم امتحان علم و هم امتحان عمل، ولي در متجددين مملكت ما در پشت پا زدن به آئين اسلام رفتن به اروپا لازم نيست، همينقدر با دو نفر اروپا رفته اگر دو روز مجالست كنند كافي است در منقلب شدن و ترك كيش و آئين، چون نوعاً ضعف نفس دارند فوراً مغلوب مي شوند والله اشخاص قوي النفس تابع اراده آنها نمي شوند گرچه هدف تير ملامت آنها مي گردند، ولي با يك تير از ميدان در نمي روند بلكه پيروي از آن جماعت مي كنند كه خداوند در قرآن درباره آنها فرموده (ولا يخافون في الله لومة لائم) يعني درباره خدا از سرزنش ملامتگر نمي ترسند و بايد هم نترسند چون چگونه عقل اجازه مي دهد كه غضب خالق را براي رضاي مخلوق برخود بخرند.

پايان كلام آية الله زنجاني (ره)



[ صفحه 38]




بازگشت