امام خميني و نماز


بهتر و مهمتر آن است كه انسان درصدد معالجه نفس برآيد و همّت بگمارد كه اگر دستش از همه مراتب حضور قلب كوتاه است لااقل بعض مراتب آن را كه با كمتر از آن، عبادات از درجه اعتبار ساقط و مورد قبول درگاه مقدس نيست، تحصيل كند.

بايد دانست كه منشأ حضور قلب در عملي از اعمال، و علّت و سبب اقبال و توجّه نفس به آن آن است كه قلب آن عمل را با عظمت تلقّي كند و از مهمّات شمارد. و اين با آنكه واضح است به ذكر يك مثال واضحتر شود: شما را اگر سلطان با عظمتي در محفل انس خود يا مجلس سلام خويش بار دهد و مورد توجّه و تلطّف در پيش همگان قرار دهد، چون اين مقام در قلب شما مهم است و قلب آن را با عظمت و اهميّت تلقي كرده، لهذا قلب شما يكسره در آن محضر حاضر مي شود و با كمال رغبت و دلچسبي جميع خصوصيّات مجلس و مخاطبات و حركات و سكنات سلطان را ضبط مي كنيد، و دل شما در همه احوال حاضر محضر است و لحظه اي از آن غفلت نمي كند. و به خلاف آن، اگر كسي كه مورد اهميّتِ آن نيست و قلب او را ناچيز مي شمارد با شما طرف صحبت شود، حضور قلب با مكالمه با او پيدا نمي كنيد و از حالات و اقوال او غافل مي شويد. و از اين جا معلوم مي شود كه سبب عدم حضور قلب ما در عبادات و غفلت از آن چيست. اگر ما مناجات حقّ تعالي و وليّ نعم خود را به قدر مكالمه با يك مخلوق عادي ضعيف اهميت دهيم، هرگز



[ صفحه 21]



اين قدر غفلت و سهو و نسيان نمي كنيم. و پر معلوم است كه اين سهل انگاري و مسامحه ناشي از ضعف ايمان به خداي تعالي و رسول و اخبار اهل بيت عصمت است؛ بلكه اين مساهله ناشي از سهل انگاري محضر ربوبيّت و مقام مقدّس حقّ است، ولي نعمتي كه ما را به لسان انبيا و اولياء، بلكه با قرآن مقدّس خود، به مناجات و حضور خود دعوت فرموده و فتح ابواب مكالمه و مناجات با خود را به روي ما فرموده، با اين وصف ما به قدر مذاكره با يك بنده ضعيف ادب حضور او را نگاه نداريم؛ بلكه هر وقت وارد نماز، كه باب الابواب محضر ربوبيّت و حضور درگاه او است، مي شويم، گوئي وقت فرصتي به دست آورديم و مشغول افكار متشتته و خواطر شيطانيّه مي گرديم، كانّه نماز كليد دكّان يا چرتكه حساب يا اوراق كتاب است. اين را نبايد جز ضعف ايمان به او و ضعف يقين چيز ديگر محسوب داشت؛ و انسان اگر عواقب و معايب اين سهل انگاري را بداند و به قلب بفهماند، البته در صدد اصلاح برمي آيد و خود را معالجه مي كند.

انسان اگر امري را با اهميّت و عظمت تلقّي نكند، كم كم منجر به ترك آن مي شود؛ و ترك اعمال دينيّه به ترك دين انسان را مي رساند. و ما تفضيل اين امر را در شرح اربعين [1] نگاشتيم. چنانچه اگر انسان اهميّت عبادات و مناسك الهيّه را به قلب بفهماند، البته از اين غفلت و سهل انگاري منصرف مي شود و از اين خواب سنگين برمي خيزد.

اي عزيز! قدري تفكّر در حالات خود بكن و مراجعه اي به اخبار اهل



[ صفحه 22]



بيت عصمت عليهم السلام بنما، و دامن همّت به كمر زن و با تفكّر و تدبّر به نفس بفهمان كه اين مناسك، و خصوصاً نماز، و بالاخصّ فرايض، مايه سعادت و حيات عالم آخرت و سرچشمه كمالات و رأس المال زندگاني آن نشئه است.

و به حسب روايات كثيره در ابواب متفرقه و ضربي از برهان و مشاهده اصحاب كشف و عيان، از براي هر يك از عبادات مقبوله صور غيبيه بهيّه اي است و تمثال ملكوتي اخروي است كه در تمام نشئات غيبيه با انسان همراه و مصاحب است و در همه شدايد از انسان دستگيري مي كند؛ بلكه حقيقت جنّت جسماني، صور غيبيه ملكوتيّه اعمال است. و مسأله تجسّم اعمال از اموري است كه بايد از واضحات به شمار آورد و عقل و نقل با هم در آن متوافقند. و اين صور غيبيّه تابع حضور قلب و اقبال آن است؛ و عبادتي كه از روي توجه و اقبال قلب نيايد از درجه اعتبار ساقط و مقبول درگاه حقّ نشود. و ما به يكي دو آيه و چند حديث در اين مقام اكتفا مي كنيم كه براي انسان آگاه بيدار كفايت مي كند:

قال تعالي: فَوَيلٌ لِلمُصَلّينَ الَذينَ هُم عَن صَلاتِهِم ساهُون [2] و قال: قَد اَفلَحَ المُؤمِنُونَ الَّذينَ هُم في صَلاتِهِم خاشِعُون. [3] كسي كه خشوع در نمازش نباشد از اهل ايمان و فلاح نيست. و براي اهل تفكر و تدبر اين دو آيه كفايت مي كند. واي به حال آن كس كه حقّ تعالي در حقّ او بفرمايد واي بر او. چيزي را كه عظيم مطلق به اين عظمت و اهميّت ذكر فرمايد معلوم است چه وحشت و ظلمت و نقمتي در دنبال دارد.

وَعَنِ النَّبِيّ صَلَّي الله عَلَيهِ وَ آلِهِ: اُعبُدِالله كَاَنَّكَ تَراهُ، وَ اِن لَم تَكُن تَراهُ فَاِنَّهُ يَراك.

و اين حديث شريف اشاره به دو مرتبه كامله از حضور قلب است: يكي حضور قلب در تجلّي ذاتي يا أسمائي، و ديگر حضور قلب در تجلّي فعلي به يك مرتبه آن، كه عابد خود را در محضر ربوبيّت حاضر ببيند؛ و البته در اين صورت ادب حضور و آداب مخاطبه با جناب ربوبي را فطرتاً به جا مي آورد.



[ صفحه 23]



و عنه صلّي الله عليه و آله: اِنَّ مِنَ الصّلاةِ لَما يُقبُل نِصفُها وَ ثُلثُها وَ رُبعُها وَ خُمسُها اِلَي العُشرِ؛ وَ اِنَّ مِنها لَما تُلَفُّ، كَما يُلَفٌ الثَّوبُ الخَلِقُ، فَيُضرَبُ بِها وَجهَ صاحِبِها؛ وَ اَن مالَكَ مِن صَلاتِكَ اِلاّ ما اَقبَلتَ عَلَيهِ بِقَلبِك [4] و به اين مضمون روايات ديگر وارد است. [5] .

و از حضرت باقرالعلوم عليه السلام منقول است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «وقتي كه بنده مؤمن در نماز مي ايستد، خداي تعالي به او نظر مي افكند - يا فرمود كه خداي تعالي اقبال بر او مي كند - تا آنكه منصرف شود و رحمت بر او سايه افكند از بالاي سرش تا افق آسمان و ملائكه او را احاطه كنند از اطرافش تا آسمان؛ و خداي تعالي ملكي را موكّل او كند كه بالاي سرش بايستد و بگويد: «اي مصلّي اگر بداني كي نظر مي كند به سوي تو و با كي مناجات مي كني، توجه به غير نمي كني و از اين موضع خود مفارقت نمي كني ابداً» [6] و براي اهل معرفت اين حديث شريف كفايت مي كند. خدا مي داند كه در اين قبال حقّ به بنده چه كرامتها و انواري است كه به عقول بشر درست نيايد و به قلب احدي خطور نكند.

و از جناب اميرالمؤمنين عليه السلام حديث شده كه: «خوشا به حال آن كس كه خالص كند براي خدا عبادت و دعا را و مشغول نشود قلبش به آن چيزي كه چشمش مي بيند و فراموش نكند ذكر خدا را به واسطه آن چيزي كه گوشهايش مي شنود و محزون نشود دل او به آنچه كه به غير عطا شده است.

و از حضرت صادق در تفسير آيه شريفه اِلاّ مَن اَتَي الله بِقَلبٍ سَليم [7] روايت



[ صفحه 24]



شده كه فرمود: «سليم آن است كه ملاقات كند پروردگار خود را در صورتي كه نباشد در آن احدي سواي او» و فرمود: «هر قلبي كه در آن شك و شرك است ساقط است؛ و همانا زهد در دنيا را اراده فرموده تا آنكه فارغ شود قلوب آنها براي آخرت». [8] .

و حضرت باقرالعلوم عليه السلام فرمود كه «حضرت علي بن الحسين عليهما السلام وقتي مي ايستاد به نماز رنگش متغير مي شد؛ و وقتي سجده مي كرد سرش را بلند نمي فرمود تا آنكه عرق از او مي ريخت» [9] و «آن حضرت وقتي در نماز مي ايستاد مثل ساقه درختي بود كه حركت نمي كرد از او چيزي مگر چيزي را كه باد حركت مي داد». [10] .

و از ابوحمزه ثمالي منقول است كه گفت: «ديدم حضرت علي بن الحسين را كه نماز مي خواند، پس رداي آن حضرت از منكبش افتاد و تسويه نفرمود آن را تا از نماز فارغ شد. پس، از آن حضرت سؤال نمودم از آن، فرمود: «واي بر تو آيا مي داني در محضر كي بودم؟ همانا از بنده قبول نشود نمازي الا آنچه را اقبال نموده در آن». گفتم: «فدايت شوم هلاك شديم ما». فرمود: «كلاّ، خداي تعالي تمام ميكند آن را به نافله ها». [11] .

و اخبار در اين زمينه بيش از آن است كه بتوان در اين اوراق نگاشت و بتوان از عهده بيان اسرار آن برآمد؛ و ما اين بحث را اتمام كنيم به ذكر يك نكته دانستني و آن اين است كه يكي از فوائد مهمه عبادات كه عقل و نقل بر آن اتفاق دارند و بايد آن را يكي از اسرار عبادات به شمار آورد، آن است كه از هر عبادتي در قلب اثري حاصل شود، كه از آن در روايات به زيادت يا توسعه «نكته بيضاء» تعبير شده است. و بايد دانست كه ما بين ظاهر و باطن و سرّ و علن انساني، يك ارتباط و علاقه طبيعيّه ايست كه آثار هريك و افعال و حركات هريك را در ديگري سرايتي عظيم و تأثيري غريب



[ صفحه 25]



است؛ چنانچه حالات صحّت و مرض بدن و عوارض مزاجيّه و حالات داخليّه و خارجيّه بدن در روح و باطن مؤثر است؛ و به عكس، حالات خلقيّه و روحيّه و ملكات نفسانيّه در حركات و سكنات و افعال بدنيّه، طبعاً و من غير رويّه، مؤثر است. و از اين، نتيجه حاصل آيد كه هر يك از اعمال خيريّه يا شريّه را در نفس تأثيري است كه يا آن را متوجه به دنيا و زخارف آن كند و محجوب از حقّ و حقيقت نمايد و در سلك حيوانات و شياطين منسلك كند، يا آن را متوجه به آخرت كند و قلب را الهي كند و كشف سُبُحات جلال و جمال بر او نمايد و او را در سلك روحانيين و مقرّبين درگاه منخرط نمايد.

و اين افعال عباديّه و مناسك الهيّه علاوه بر آنكه خود داراي صور غيبيّه بهيّه ملكوتيّه هستند، كه تشكيل بهشت جسماني دهند، در روح نيز ملكات و حالاتي حاصل كنند كه مبدأ متوسّط و جنّات اسمائي گردند و اين يكي از اسرار تكرار اذكار و اعمال است، زيرا زبان كه ذكر الهي را تكرار كرد، كم كم زبان قلب هم باز مي شود و آن نيز متذكّر مي شود، چنانچه از تذكّر قلب زبان نيز متذكّر مي شود. و اين فايده حاصل نشود در عبادات و اين نتيجه گرفته نشود، مگر آنكه وقت عبادت و دعا و ذكر قلب حاضر باشد، كه با غفلت و نسيان قلب به هيچ وجه اعمال خيريّه را در روح تأثيري نيست؛ و از اين جهت مي بينيم كه از عبادات پنجاه سال، يا بيشتر، در قلب ما به هيچ وجه اثري پيدا نشده بلكه به ملكات فاسده ما هر روز افزوده شده؛ و اين صلاة كه ناهي از فحشاء و منكر است و معراج مؤمن و مقرب متقي است ما را به جايي نرسانده و مقام صفائي براي ما از آن حاصل نيامده.

شيخ عارف كامل، شاه آبادي، روحي فداه، مي فرمود: «بايد انسان در وقت ذكر مثل كسي باشد كه كلام دهن طفل مي گذارد و تلقين او مي كند براي اينكه او را به زبان بياورد، و همين طور انسان بايد ذكر را تلقين قلب كند و مادامي كه انسان با زبان ذكر مي گويد و مشغول تعليم قلب است، ظاهر به باطن مدد مي كند: همين كه زبانِ طفلِ قلب باز شد، از باطن به ظاهر مدد مي شود. چنانچه در تلقين طفل نيز چنين است: مادامي كه انسان كلام دهن او مي گذارد او را مدد مي كند؛ همين كه او آن كلام را به زبان اجرا كرد، نشاطي در انسان توليد مي شود كه خستگي سابق را برطرف



[ صفحه 26]



مي كند. پس در اول، از معلّم به او مدد مي شود و در آخر، از او به معلّم كمك و مدد مي شود. انسان اگر مدّتي مواظبت كند در نماز و اذكار و ادعيه به اين ترتيب، البته نفس عادي مي شود، و اعمال عبادي هم مثل اعمال عاديّه مي شود كه در حضور قلب در آنها محتاج به رويّه نيست بلكه مثل امور طبيعيّه عاديّه مي شود.

اموري كه انسان را در تحصيل حضور قلب در نماز اعانت مي كند اموري چند است كه در مواقع خود بعض از آن را ذكر مي كنيم. و اكنون به طريق كلي براي مطلق عبادات ذكر علاجي مي كنيم. و آن اين است كه انسان شواغل داخليّه و خارجيّه، كه مهمتر از همه شواغل قلبيّه است، قطع كند. و شواغل قلبيّه سبب عمده يا منحصرش حبّ دنيا و همّ آن است. اگر انسان همّش تحصيل دنيا و مهمّش رسيدن به زخارف آن باشد، البته قلب فطرتاً متوجه به آن مي شود و شغل شاغلش آن مي شود و اگر از يكي از امور دنيوي منصرف شود، به ديگري متوجه مي شود.

و مثل قلب مثَل طايري است كه دائماً از شاخه اي به شاخه اي پرواز مي كند. مادامي كه درخت آرزوي دنيا و حبّ آن در قلب برپا است، طائر قلب بر شاخه هاي آن متعلّق است؛ و اگر به رياضت و مجاهدات و تفكّر در عواقب و معايب آن و تدبّر در آيات و اخبار و حالات اولياي خدا قطع اين درخت را نمود، قلب ساكن و مطمئن مي شود و موفق به كمالات نفسانيّه، كه از آن جمله حصولِ قلب به همه مراتب آن است، ممكن است بشود؛ و الا به هرقدر كه موفق شد در كم نمودن آن، موفق به نتيجه مي شود.

و اگر كسي اندكي تأمّل كند در عواقب امر اهل دنيا و عشّاق آن و مفاسدي كه از آنها بروز كرده و ننگهايي كه از آنها به يادگار مانده كه صفحات تاريخ را سياه و ننگين نموده، كه تمام آن از حبّ جاه و مال و بالجمله حبّ دنيا بود، و تفكّر كند در اخبار و آثاري كه از اهل بيت عصمت و طهارت در مذمّت حبّ دنيا وارد شده و مفاسدي كه در دين و دنيا بر آن مترتب است، تصديق مي كند كه با هر قيمت هست و با هر فشار و رياضتي ميسور و ممكن باشد قطع اين فساد را از صفحه قلب بكند و اين ظلمت و كدورت را از فضاي دل بركنار كند، لازم است بكند: و اين با قدري اقدام و همّت تا اندازه اي ممكن است. گرچه ترك مطلق از عهده هركس ساخته



[ صفحه 27]



نيست، ولي كم كردن آن و شاخ و برگ آن را زدن بسيار ممكن است بلكه مي توان گفت سهل است. و البته اگر انسان همّ اكبرش دنيا نشد و وجهه قلب يكسره رو به زخارف دنيا نگرديد، ممكن است حالات خود و تفكّرات قلب را تقسيم كند و گاهي هم خالص كند قلب را براي عبادت. و شايد اگر درصدد بر آمد و مدّتي از قلب مواظبت نمود و از خود دلداري كرد، نتايج خوب بگيرد و كم كم به قطع اين ريشه فساد نايل شود.

و بايد دانست كه دنياي مذموم در لسان اولياء همان علاقه و حبّ و توجّه به آن است؛ والا اصل عالم مُلك و مشهدِ شهادت، كه يكي از مشاهد جمال جميل حق است و مهد تربيت اولياء و عرفا و علماء بالله است و دارالتكميل نفوس قدسيّه بشريّه و مزرع آخرت است، از اعزّ مَشاهد و منازل است نزد اولياء و اهل معرفت. چه بسا باشد كه كسي حظّي از دنياي خارجي نداشته باشد، و به واسطه حبّ و تعلّق قلبش به آن از اهل دنيا باشد و ناسي حقّ و آخرت باشد؛ و ديگري كه داراي ملك و سلطنت و جاه و مال است، چون سليمان بن داود عليهما السلام، اهل دنيا نباشد و رجل الهي و انسان لاهوتي باشد. و معلوم است كه در اقبال دنيا و حصول آن، علاقه به آن مدخليّت ندارد؛ چه بسا علاقه مندان دست تهي كه از دنيا جز فساد و نكبت آن را ندارند، و بي علاقه هاي داراي مُلك و حشمت كه جمع بين دنيا و آخرت نمودن و به سعادت دارين رسيدند. و اشاره به اين نكته در احاديث شريفه شده، مثل قول السجاد عليه السلام: اَلدُنيا دُنيا آن: دُنيا بَلاغٍ وَ دُنيا مَلعُونَةٍ [12] و گاهي از خود دنيا تكذيب بليغ شده به اعتبار تعلّق به آن يا براي صرف علاقه از آن. و ذكر اخبار متعلّقه به اين باب و جمع آن و بيان اعتبار عقلي در آن از وظيفه اين مختصر خارج است.

بالجمله، آنچه خار طريق وصول به كمالات و شيطان قاطع الطريق مقام قرب و وصول است و انسان را از حق منصرف مي كند و از لذّت مناجات با او محروم مي نمايد و قلب را ظلماني و كدر مي كند، حبّ به دنيا است كه در احاديث شريفه آن



[ صفحه 28]



را «رأس كل خطيئه» و «مجتمع كلّ معاصي» شمرده اند و اخبار در اين باب و متعلّقات آن بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد.

پس انسان بايد در موقع عبادات اشتغالات قلبيّه و خواطر آن را كم كند؛ و براي عبادت وقتي را اختصاص دهد كه مشاغلش كمتر باشد و قلب در آن وقت مطمئنتر و ساكنتر باشد. و اين يكي از اسرار وقت است كه در محل خود ذكري از آن مي شود، ان شاءالله.

و پس از آنكه شواغل قلبيّه را كم كرد، بايد شواغل خارجيّه را نيز به اندازه ممكن كم كند. و بيشتر آداب شرعيّه شايد براي اين فايدت باشد، مثل نهي از التفات به اطراف و لعب با دست و ريش و فَرقَعة الاصابع و مدافعه بول و غائط و ريح و مدافعه نوم و نظر كردن به نقش خاتَم و مصحف و كتاب و گوش كردن به حرفهاي خارجي و حديث نفس و ديگر آداب مكروهه؛ و مثل آداب مستحبه كثيره كه براي حفظ حضور حضرت باري جلّت عظمته است.

حتي آنكه شيخ سعيد، شهيد ثاني قدس الله نفسه در كتاب اسرارالصلاة مي فرمايند: «از براي شخص ضعيف، كه فكرش به اندك چيزي كه چشمش مي بيند يا گوشش مي شنود متفرق مي شود، علاج آن است كه چشمهاي خود را ببندد يا در خانه تاريكي نماز بخواند يا آنكه مقابل خود چيزي نگذارد كه جلب نظر او را كند يا نزديك ديواري بايستند كه چشم انداز نداشته باشد. و احتزاز كند از نماز بر شوارع و مواضع منقوشه و بر فرشهاي مزيّن؛ و از اين جهت، اهل عبادت در خانه تنگ و تاريكي كه وسعت آن به قدري بود كه انسان بتواند در آن نماز كند عبادت مي كردند، تا آنكه همّ آنها اجمع باشد» [13] اِنتَهي كَلامُهُ زيدَ في عُلُوِّ مَقامِه.

و البته اينكه فرمودند بهتر آن است كه در بيت مُظلم نماز كند در غير فرايض يوميّه است، كه در جماعت مسلمين خواندن از سنن مؤكّده است. بلكه اگر انسان به وظايف و اسرار جماعت قيام كند، رغمِ انف شيطان را به طوري مي كند كه در هيچ عبادتي نمي كند و در اجتماع مؤمنين و قلوب مجتمعه آنها، كه دست غيبي الهي با آن



[ صفحه 29]



است، فوائدي است روحي و معنوي كه در كمتر عملي اتفاق آن افتد، با آنكه مصالح عمومي و اجتماعي در آن نيز ملحوظ است. بلكه براي اهل مناجات و اصحاب قلوب نماز در جماعت، كه حفظ اَعداد ركعات را نيز محول به غير مي كنند و يكسره دل را متوجه به حق و مناجات او مي كنند، بهتر است. آري، در غير فرايض، در خلوات و مواردي كه نفس اشتغالش كمتر باشد، بهتر است.

و بايد دانست كه قلوب بسيار مختلفند و احوال هريك نيز به حسب اوقات خيلي مختلف مي شود؛ پس بر انسان لازم است مثل طبيب معالج و پرستار شفيق از قلب خود نگهداري كند؛ و در احوال آن دقّت كند كه اگر خلوت با حال او مناسب است، در خلوت عمل را به جا آورد؛ و اگر در خلوت اشتغال بيشتر مي شود، در جلوت به عبادت قيام كند. وَالحَمدُلِلّهِ اَوَّلاً وَ آخِراً.



[ صفحه 30]




پاورقي

[1] شرح اربعين كتابي است از حضرت امام رضوان الله تعالي عليه كه پيش از كتاب حاضر نگاشته شده است. مؤلف بزرگوار قدّس سرّه الشرف در مقدمه آن چنين مرقوم فرموده اند: ... اين بنده بي بضاعت ضعيف مدتي بود با خود حديث مي كردم كه چهل حديث از احاديث اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام كه در كتب معتبره اصحاب و علما رضوان الله عليهم ثبت است، جمع آوري كرده و هريك را بمناسبت شرحي كند كه با حال عامه مناسبتي داشته باشد؛ و از اين جهت آن را به زبان فارسي نگاشته كه فارسي زبانان نيز از آن بهره برگيرند؛ شايد ان شاءالله مشمول حديث شريف ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله شوم كه فرموده است: من حَفِظَ علي اُمَّتي اربعين حديثاً يَنتَفعون بها، بعثهُ الله يوم القيمة فقيهاً عالماً....

[2] «پس واي بر نمازگزاراني كه از نمازشان غفلت ورزيده سستي مي كنند» (ماعون / 4 و 5).

[3] «همانا رستگار شدند مؤمنان؛ آنان كه در نمازشان خاشع اند». (مؤمنون / 1و2).

[4] «نمازي هست كه نصف آن پذيرفته مي شود و نمازي هست كه يك سوم يا يك چهارم يا يك پنجم... تا يك دهم آن قبول مي گردد. و نمازي است كه چون جامه كهنه در هم پيچيده شده بر چهره به جاي آورنده اش زده مي شود. و همانا از نمازت براي تو (نتيجه اي) نيست جز آن مقدار كه در آن اقبال و حضور قلب داشته اي». بحارالانوار، ج81، ص260، «كتاب الصلاة» باب 38، حديث59.

[5] از آن جمله به بحارالانوار، ج81، ص260، «كتاب الصلاة، باب 38، (آداب الصلاة)، مراجعه شود.

[6] مستدرك الوسائل، «كتاب الصلاة»، باب 2، حديث 22، فلاح السائل، ص160.

[7] «... جز آن كس كه با قلب سليم نزد خدا بيايد». (شعراء / 89).

[8] اصول كافي ج3، ص26، «كتاب الايمان و الكفر»، «باب الاخلاص»، حديث 5، بحارالانوار، ج67، ص239، «كتاب الايمان والكفر»، باب 54، حديث 7.

[9] وسائل الشيعه، ج4، ص685، «كتاب الصلاة»، «ابواب افعال الصلاة»، باب 2، حديث 2.

[10] مدرك قبل، حديث 3.

[11] مستدرك الوسائل، «ابواب افعال الصلاة» باب 2، حديث 29.

[12] «دنيا دو (نوع) دنياست: دنيايي كه (به سعادت) مي رساند، و دنيايي كه ملعون است.» اصول كافي، ج4 ص4، «كتاب الايمان والكفر»، «باب حبّ الدّنيا والحرص فيها»، حديث 8.

[13] التنبيهات العليّة علي وظائف الصلاة القلبية، مطبوع در مجموعه افادات شهيد ثاني، ص110.


بازگشت