تعظيم خداوند


امام رضا عليه السلام فرموده است: «[الصلاة] وضع الوجه علي الارض كل يوم خمس مرات، اعظاما لله عزوجل؛ [1] [نماز] هر روز پيشاني بر زمين ساييدن، براي تعظيم پروردگار است».

انسان، وقتي خود را در برابر عظمت و جلال پروردگار مي بيند، ناخودآگاه در برابر او احساس خضوع و فروتني مي كند؛ آن سان كه در برابر يك شخصيت مهم، خويشتن را كوچك و ناچيز شمرده، او را تعظيم و تكريم مي كند.

در روايتي منسوب به حضرت امام رضا عليه السلام، طريق كمال انسان در دو چيز دانسته شده است:«التعظيم لامر الله و الشفقة علي خلق الله؛ [2] بزرگ داشتن اوامر الهي و محبت داشتن نسبت به مخلوق خداوند».

اين دو مطلب به منزله ي دو پا است براي سالك راه خدا و دو بال است براي طائر الي الله كه در قيامت با آن دو، از عقبه ي صراط به آساني بگذرد.

قسم اول، به خالق متعلق است و آن را «حق الله» مي گويند؛ مانند نماز، روزه، حج و... بهترين چيز براي اداي حق الله و



[ صفحه 63]



بزرگداشت و تعظيم خداوند، «نماز» است.

البته اقرار به ربوبيت حضرت حق، تضرع و فروتني در برابر او، تقاضاي بخشش و مغفرت از او و... همه در جهت تعظيم و بزرگداشت خداوند است و چيزي غير از «اعظاما لله» نيست.

اما از همه بالاتر اين كه خود «نماز»، بزرگداشت خدا و بزرگداشت دستورها و فرمان هاي او است. يكي از دلايل و اسرار تشريح فريضه ي نماز تعظيم و تكريم خداوند بزرگ است كه سزاوار و شايسته ي عبادت و پرستش است و انسان بايد در مقابل ولي نعمت و صاحب خود، تواضع كند و جبين خود را به خاك بمالد و طاعت و فرمانبري او را موجب عزت و عظمت خويش بپندارد و هيچ گونه تمردي در پيشگاه باعظمت خالق و ولي نعمت خويش روا نداريد.

خداوند هيچ گونه نيازي به ركوع و سجود ما ندارد و ما بايد تنها به جهت بزرگداشت و تعظيم خدا، او را عبادت و اطاعت كنيم و آنچه نياز است، از جانب بنده نسبت به مولي است.

حضرت علي عليه السلام مي گويد:

«بار خدايا! اين نماز من است كه در پيشگاه تو به جاي آوردم، نه به خاطر نيازي است كه تو به آن داري و نه به خاطر ميل و رغبتي كه تو در آن داري؛ بلكه براي بزرگداشت و پذيرش فرمان تو است



[ صفحه 64]



كه تو مرا به انجام آن فرمان داده اي (الا تعظيما و طاعة و اجابة لك الي ما امرتني به) اي خداي من! اگر در نماز من عيبي است و يا در ركوع و سجود آن نقصي موجود است، پس مرا بازخواست مكن و بر من با پذيرش و آمرزش خود تفضل و عنايت فرما [كه من در همه حال به عنايات و تفضل تو محتاجم!]».

[3] .



خدايا جهان پادشاهي تراست

ز ما خدمت آيد خدايي تراست



همه آفريده است، بالا و پست

تويي آفريننده ي هر چه هست



خرد را تو روشن بصر كرده اي

چراغ هدايت تو بركرده اي



تويي كافريدي ز يك قطره آب

گهرهاي روشن تر از آفتاب



جهاني بدين خوبي آراستي

برون زان كه ياري گري خواستي



چنان آفريدي زمين و زمان

همان گردش انجم و آسمان



كواكب تو بربستي افلاك را

به مردم تو آراستي خاك را



چنان بستي آن طاق نيلوفري

كه انديشه را نيست زو برتري



همه زيردستيم و فرمان پذير

تويي ياوري ده، تويي دستگير



كرا زهره ي آن كه از بيم تو

گشايد زبان جز به تسليم تو



شب و روز در شام و در بامداد

تو بر يادي از هر دارم به ياد



بزرگا! بزرگي دها! بي كسم

تويي ياوري بخش و ياري رسم



نياوردم از خانه چيزي نخست

تو دادي؛ همه چيز من چيز توست



(نظامي گنجوي)



[ صفحه 65]



در تعريف تعظيم آمده است: «التعظيم، معرفة العظمة مع التذلل لها؛ تعظيم عبارت است از معرفت و شناخت بزرگي يك موجود كه همراه با تذلل [و ابراز حقارت و كوچكي خود] در برابر او، «چه اين كه تا كسي عظمت و بزرگي حق تعالي را نشناسد، نمي تواند او را با عبادت - كه نهايت تذلل است - بزرگ دارد».

تعظيم بر سه درجه است:

1- تعظيم و برزگداشت امر و نهي الهي، به اين كه انسان واجبات و منهيات را بپذيرد و بر طبق آن عمل كند...

2- تعظيم حكم خداوند، به اين كه براي آن كجي و انحرافي بجويد يا آن را با عملي دفع كند و يا به عوض آن راضي شود.

3- تعظيم حق تعالي، به اين كه براي تقرب به او غير او را سبب قرار ندهد و [براي احدي به واسطه ي طاعت و بندگي] حقي بر خدا نبيند و با اختيار او منازعه نكند. [4] .

صاحب جامع السعادات نيز در تعريف و بيان «تعظيم» مي نويسد:

«تعظيم حالتي است كه از دو معرفت حاصل مي شود: يكي معرفت جلال و عظمت خدا؛ زيرا هر كه به عظمت او معتقد نيست، نفس را به بزرگداشت او وانمي دارد و اين معرفت از اصل و ايمان است. و ديگر معرفت حقارت و ذلت نفس و دانستن اين كه بنده ي



[ صفحه 66]



مسخر و در تحت قدرت پروردگار است و از سود و زيان خويش ناتوان و از اين دو معرفت فروتني و تواضع و خشوع حاصل مي شود كه آن را «تعظيم» مي گويند.

و مادامي كه معرفت حقارت نفس با معرفت جلال پروردگار، آميخته نشود، حالت تعظيم و خشوع پديد نيايد؛ زيرا كسي كه خود را از غير بي نياز مي انگارد و بر خود اعتماد دارد، ممكن است صفات عظمت و جلال و قدرت و كمال را درباره ي غير بشناسد ولي نسبت به او خاشع و فروتن نباشد؛ زيرا معرفت نياز و حقارت نفس، همراه آن نيست». [5] .

مرحوم آقا ميرزا جواد ملكي تبريزي، صاحب كتاب شريف، «اسرار الصلاة» نيز مي نويسد: «تعظيم يكي از حالات قلب است كه موجب آرامش و خشوع و شكستگي خاطر در مقابل پروردگار و باعث معرفت به عظمت و جلال ذات اقدس مي شود... هر گاه انسان به عظمت سلطان خداوندي و سعه ملك او و جلالت قدرت او معرفت پيدا كرد و دانست كه ممكن [الوجود] در حقيقت هيچ است و او به اندازه ي ذره اي مالك خير و شر خود نيست و مرگ و حيات و حشر و نشرش به دست ديگري است، عقل و انديشه اش مقهور اين عظمت مي گردد و در پيشگاه حضرت حق اظهار ذلت و خشوع مي كند و قلبش از مشاهده ي عظمت جلال او و جلالت



[ صفحه 67]



سلطان او، بيش از حد و وصف، خاضع و خاشع مي گردد... عظمت سلطان خداوندي، بر آفرينش آسمان ها و زمين ها و جلالت قدرت او، بر آنها و امساك و نگه داري و رزق و حفظ و تربيت آنها است...». [6] .


پاورقي

[1] وسائل الشيعه، ج 3، ص 5؛ من لا يحضره الفقيه، ص 70.

[2] نشان از بي نشان ها، ص 319.

[3] نماز از ديدگاه قرآن و حديث،ص 22(بحارالانوار،ج83،ص38).

[4] شرح منازل السائرين، ص 196 - 199.

[5] جامع السعادات، ج 3، ص 414.

[6] اسرار الصلاة، ص 312.


بازگشت