اقرار به ربوبيت


امام رضا عليه السلام فرموده است:

«علة الصلاة أنها اقرار بالربوبية لله - عزوجل - و خلع الانداد؛ [1] علت وجوب نماز، اين است كه نماز اقرار به ربوبيت خدا و نفي مثل و



[ صفحه 43]



نظير براي او است».

عبوديت و بندگي، جوهر و حقيقتي است كه كنه و باطن آن، ربوبيت و پروردگاري است (العبودية جوهرة كنهه الربوبية).

اقرار به يكتايي و ربوبيت خدا، اولين خواسته او از آفريدگان خود است؛ خدايي كه: «هست بي چون و بي چگونه؛ هميشه بود و هميشه باشد؛ از همه ي چيزها بي نياز و همه چيزها به او نيازمند؛ تواناي بر كمال و پادشاه بي زوال؛ قدوس بي عيب و بي مثال، واحد بي شريك و بي انباز؛ جبار بي قهر و نقصان و قهار بي عجز و بي اعوان؛ رازق بي بخل و بي ريبت و ملك بي مونس و بي مشير؛ كريم بي طبع و بي سجيت و رحيم بي دل و بي رقت؛ صمد بي نقص و بي آفت؛ واحدي بي تأليف و تجزيت؛ همه ي خلق را به او آرام و به او نياز و او از همه بي نياز. هر چه در فهم آيد كه پادشاه ما چنان است، نه چنان است؛ بلكه آفريدگار آن است كه همه ي وصف وصافان و همه ي مدح مداحان و همه ي توحيد موحدان، در كمال و جلال او ناچيز نمايد...». [2]

پس پيش از اقرار و اعتراف، لازم است كه انسان شناخت و معرفت عالي نسبت به خداوند متعال پيدا كند.

حضرت علي عليه السلام درباره ي خداوند متعال مي فرمايد: «سپاس و



[ صفحه 44]



حمد خدايي را كه به امور پنهاني دانا است و نشانه ها و علامت هاي ظاهر، بر وجودش دلالت دارد و ديدن او با چشم، محال است. پس چشم كسي كه او را نديده، انكارش نمي كند و دل كسي كه وجود او را از آثار و علامات دانسته، به كنه ذاتش پي نمي برد. در علو و بلندي برتري دارد كه چيزي از او بالاتر نيست و در زندگي و قرب، نزديك است كه چيزي از او نزديك تر نيست. خردها را بر حد و نهايت صفتش آگاه ننموده؛ ولي آنان را از شناختن خويش، به قدر واجب بازنداشته است. پس او است خدايي كه پديده ها و نشانه هاي هستي بر او دلالت و گواهي دارد و حتي دل هاي منكران، با وجود اين آثار، بر او گواهي مي دهند. منزه است خداوند از اين كه او را به جسم تشبيه كنند يا وجودش را منكر گردند». [3] .

حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام نيز پيرامون شناخت حضرت باري تعالي فرموده است: «گواهي مي دهم جز خداي يكتا كه انبازي ندارد، خدايي نيست؛ خدايي كه متعالي و فراتر از ديده و چشم ها و توصيف زبان ها و درك انديشه ها و پندارها است؛ كه به كيفيت ذات او دست يابند. پديده ها را از نيستي و بدون ماده ي قبلي - كه پيش از آنها باشد - به وجود آورد و بدون پيروي از نقشه و صورتي، آنها را ايجاد فرموده و به قدرت و مشيت خويش، وجود بخشيده است؛



[ صفحه 45]



بدون هيچ نيازي به پديدآوري آنها و جلب سود و فايده اي در صورت بخشيدن آنها، جز اين كه خواست حكمت خود را استوار نمايد و مردم را به اطاعت وادارد و قدرت خود را بروز دهد و عبوديت بندگان و بزرگداشت دعوت خود را ثابت كند». [4] .

حال نمازگزار در برابر چنين شخصي، به عبادت و نيايش برمي خيزد و به يكتايي، توانايي، آفريدگاري، بي همتايي، بي نيازي، بزرگواري، دانايي و بنده نوازي او اقرار و اعتراف مي كند و تنها او را شايسته و بايسته ي عبادت و نماز مي داند و هر چه غير او است، به دور مي اندازد و هيچ مي انگارد.

عبادت و پرستش، از احساس بندگي سرچشمه مي گيرد و حقيقت بندگي جز اين نيست كه انسان خود را مملوك و مقام بالاتر را مالك وجود هستي، موت و حيات، رزق و روزي، يا لااقل اختيار خصوص مغفرت و شفاعت و وضع قوانين و تكاليف بداند. در اين صورت او را «رب» خود تصور كرده است. و هر فردي احساس يك چنين مملوكيت را از طريق زبان و يا عمل در خارج مجسم نمايد و عقيده و احساس خود را در قالب عمل و يا لفظ بريزد، بي شك او را پرستش نموده و عبادت كرده است.

درباره ي معناي «رب» گفته شده است: «رب در لغت، به كسي



[ صفحه 46]



گفته مي شود كه مديريت و تدبير شيئي به او واگذار شده و سرنوشت آن در اختيار او باشد. حال اگر ما خدا را «رب» خود مي دانيم و بدان اقرار و اعتراف مي كنيم، براي اين است كه سرنوشت كليه شؤون ما از وجود و هستي، حيات و ممات، رزق و روزي، تقنين و تشريع، مغفرت و آمرزش و... در دست او قرار دارد». [5] .



كسي كه چون تو گلي را به باغ دارد

دگر كجا هوس گل ز آب و گل دارد



هر آن كه دولت وصلش بيافت مستغني

جهان و عقل و دل و دين همه بحل دارد



امروزه زرق و برق هاي زندگي، بت هاي رنگارنگ، طاغوت مسلكي ها، غفلت ورزي ها، انحرافات گوناگون، بيراهه ها، مكتب هاي الحادي، ديدگاه هاي شيطاني، علم فروشي ها، زرمداري ها و.. انسان قرن اتم را در محاصره ي خود درآورده و او را سرگشته و حيران كرده است.

دكتر الكسيس كارل مي گويد: «اين تمدن جديد و صنايع و اختراعات روزافزون، با طبيعت زندگي ما سازشي ندارد. به همين جهت است كه هر روز و هر سال، بر تعداد بيماري ها و مخاطرات زندگي افزوده مي شود.



[ صفحه 47]



ما كه خود را به وجودآورنده ي تمدن جديدي مي شماريم، نمي توانيم راهي را براي اصلاح يا بهبود آن پيدا كنيم». [6] .

در اين جاست كه انسان بايد متوجه شود كه او آفريدگار نيست؛ بلكه آفريده اي است ناتوان؛ چه در نهاد بشر همواره اين غرور باطل از ديرباز ريشه كرده است كه وجود خود را، مركز عالم بپندارد و بر طبق هوا و هوس هاي نفساني خود عمل كند و چون بر اين انديشه باشد و بر آن برود، هر آينه در راه خطا و ضلالت خواهد افتاد. پس بر هر انساني فرض است كه بداند او مخلوقي است عاجز و نه خالقي قادر.

هر زمان كه اين معنا به درستي بر او معلوم شد و بر آن يقين قطعي كرد، در راه راست و درست مي رود و به سوي پرستش و عبادت خالق و پروردگار جهانيان گام برمي دارد و به نيايش و ستايش او مي پردازد.

پروفسور هوستون اسميت استاد فلسفه، مي نويسد: «انسان با اداي نماز، سعي مي كند زندگاني خود را در محل مطمئن و مركز درستي قرار بدهد و به مقصود از خلقت خود پي ببرد و به مخلوقيت خود در برابر خالق كل اعتراف كند و خود را تسليم اراده ي



[ صفحه 48]



او سازد؛ زيرا كه خداوند بر او در همه حال احاطه و استيلا دارد». [7] .



تو هم از بار فرائض رو متاب

برخوري از عنده حسن المآب



رشته اي با «لم يكن» بايد قوي

تا تو در اقوام، بي همتا شوي



آن كه ذاتش واحد است و لا شريك

بنده اش هم درنسازد، با شريك



ساز او در بزم ها، خاطرنواز

سوز او در رزم ها، آهن گداز

(اقبال)




پاورقي

[1] وسائل الشيعه، ج 3، ص 5، من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 70.

[2] مفتاح النجات، ص 10.

[3] نهج البلاغه، خطبه ي 49.

[4] شرح خطبه ي حضرت زهرا عليهاالسلام، ج 1، ص 148.

[5] تفسير منشور جاويد، ج 2، ص 393.

[6] انسان موجود ناشناخته، ص 275.

[7] نماز از ديدگاه دانشمندان، ص 58.


بازگشت