سخن چهارم


«بسم الله الرحمن الرحيم»

«اللهم صل علي محمد و ال محمد. اللهم وفقنا لما تُحِبُّ وَ تَرضي. اللهم اجعل عواقب امورنا خيرا. اللهم لاتَكِلْنا الي اَنفُسِنا طرفَةَ عَينٍ اَبَداً»

در مورد بُعد عرفاني نماز، دو نكته ظريف قابل ذكر است.

نكته اول اينكه: هرانساني دوست دارد شخصيتي شايسته داشته باشد، آدم خوبي باشد. هيچكس نمي خواهد آدم بدي باشد. براي رسيدن به اين هدف تلاشهاي زيادي صورت مي گيرد و پول خرج مي شود. اما آيا به نتيجه مي رسد؟! آيا الان ما از خودمان راضي هستيم؟ قرآن مجيد براي انسان شخصيتي را ترسيم مي كند و مي فرمايد كه انسان بايد به اينجا برسد: «صبغة اللَّه و من احسن من اللَّه صبغة» (بقره / 138) انساني به رنگ خدا و چه زيباست



[ صفحه 54]



رنگ خدا. مي خواهند ما را تا اينجا پيش ببرند و ما هم بدمان نمي آيد. اما چرا نمي شود؟! اگر ما نماز را به گونه اي كه پيشتر بيان شد بخوانيم، يعني روزي پنج مرتبه به ملاقات «اللَّه» برويم با رابطه عبوديت و پرستش، هدف فوق تحقق مي يابد. روان شناسان شرقي يا غربي معتقدند كه شخصيت انسان را معشوق انسان مي سازد. يعني به طور ناخودآگاه، شخصيت انسان به رنگ معشوقش جلوه گر مي شود. حالا معشوق، هرچيزي يا كسي مي تواند باشد. اگر معشوق انسان پول يا مقام است، او هم به رنگ همانها در مي آيد. اين ديگر اختياري نيست. انسان مثل موم در مقابل معشوق تغيير مي يابد.



رشته اي بر گردنم افكنده دوست

مي كشد هرجا كه خاطرخواه اوست



حالا اگر ما روزي پنج بار به درگاه «اللَّه» برويم و نماز بخوانيم (با رابطه اي عاشقانه) ، آيا شخصيت ما الهي مي شود يا خير؟ از ديدگاه روان شناسي صددرصد چنين مي شود و اين مقام كمي براي انسان نيست. اگر نماز هيچ خاصيتي نداشته باشد و فقط شخصيت انسان را الهي كند، انساني ساخته شود به رنگ «اللَّه» اين خيلي مقام بالايي است «و چه زيباست رنگ اللَّه جل جلاله» ، ما نمونه اش را در پيامبر اكرم (ص) ، در ائمه اطهار عليهم السلام، و در امام خميني (ره) ديده ايم. آيا شما عطر «اللَّه» را از امام خميني (ره) استشمام نمي كرديد؟ كارهايش، رفتارش وهمه چيزش خدايي بود. در مورد جريان حكم اعدام سلمان رشدي، هنوز هم تمام سياستمداران استكبار درمانده اند! امام (ره) آن پير فرزانه، تيري به قلب تمام سياست بازان دنيا شليك كرد كه تمام نقشه هاي آنها را از بين برد. كساني كه مي خواهند خود را بسازند و داراي شخصيتي والا و شايسته شوند، اگر بتوانند نماز را با آن بعدش، يعني رابطه عشق و پرستش



[ صفحه 55]



بخوانند شخصيتشان دگرگون خواهد شد.

البته شايد بارها شنيده ايد كه شخص به جايي مي رسد كه دستش مي شود دست خدا، چشمش مي شود چشم خدا، قلبش مي شود جايگاه خدا. آري، خداوند براي انسان چنين كرامتي در نظر گرفته است. از اين رو اگر به ظاهر نماز قانع باشيم، اين فرصت ها را به رايگان از دست مي دهيم.

نكته دوم اينكه: تمام سياستمداران تاريخ تلاش مي كنند تا اين مردم را يكي كنند. مثل چوپان مي خواهند اين گوسفندها را از اطراف برانند! با چماق، با سنگ و... مي خواهند شخصيتها و سليقه ها را يكي كنند تا بتوانند بر آنها حكومت كنند. از نظر روان شناسي اجتماعي، هنوز چيزي به نام «اجتماع» متولد نشده است!

درون جوامع زخمي است، سراسر تضاد و برخورد در بين افراد آنها است، در صورتي كه همگي پيكر يك جامعه هستند! ببينيد اين همه سلول تشكيل دهنده بدن انسان چقدر با هم هماهنگ هستند، به طوري كه اگر در يك گوشه بدن آفتي پديد آيد، تمام بدن نيروهايش را در اختيار آن نقطه قرار مي دهد و با آن آفت مي جنگد و بعد در دوره نقاهت، همگي دچار سستي مي شوند. سلولهاي بدن اينچنين منسجم و هماهنگ عمل مي كنند. اگر جامعه اينگونه شود، تازه، به دنيا آمده است.

جامعه شناسان براي رسيدن به اين هدف از تاكتيكهاي ناسيوناليستي، از زبان، از نژاد، مرزهاي جغرافيايي، منافع اقتصادي، پرچمهاي سياسي و... استفاده كردند اما نتيجه نگرفتند. تضادها سرجاي خود باقي مانده اند و حكومتها و جامعه هاي كنوني پوشالي هستند. شما يك جامعه نشان دهيد كه اعضايش



[ صفحه 56]



مثل سلولهاي بدن متحد و منسجم باشند. اگر ما نماز را عارفانه بخوانيم، همه عاشق يك ليلي خواهيم شد و اين حالت به جامعه منتقل خواهد گرديد. آيا اگر هزار مجنون بر دربِ خانه ليلي حاضر باشند، بين آنها تضاد ايجاد مي شود؟ پاسخ منفي است، در اين صورت است كه جامعه مطلوب از مادر متولد خواهد شد و آن امت اسلامي و واحد به دنيا خواهد آمد. اين كار نه جامعه شناس مي خواهد، نه سياست و نه حزب بازي. چنين جامعه اي كه آرزوي سياستمداران جهان است، بدون هيچ هزينه اي از طريق همين مسجدها محقق خواهد شد.

بُعد ديگر نماز آن چيزي است كه آفريدگار جهان در برابر اين همه بزرگواري و نعمت از بنده خود مي خواهد. (اگر آقاي بزرگواري ما را دعوت كند و ناهار مفصلي به ما بدهد، اما فقط يك چيز از ما بخواهد و آن اين باشد كه موقع رفتن با فرزند او دست بدهيم تا او احساس بزرگي كند و شخصيتش رشد كند، مسلماً همگي خواست او را برآورده مي كنيم) . آفريدگار جهان در مقابل نعمتهاي هستي مي فرمايد: اي انسان بگو متشكرم. خداوند انسانها را دو دسته كرده است: يك دسته جهنمي و يك دسته بهشتي. خدا مي فرمايد: اگر مي خواهي نعمتهايم را زياد كنم و بهشتي باشي، بگو: متشكرم. اگر مي خواهي جهنمي شوي، ناسپاس باش: «لَئنْ شَكَرتُم لَأزيدَنكُم وَ لَئنْ كَفرتُم اِنَّ عَذابي لَشديد» (ابراهيم / 7) . معناي لغوي «كافر» ناسپاس است. خداوند در مقابل اين همه نعمت، چيز ساده اي از انسان مي خواهد: بگو متشكرم، كه به عربي مي شود «الحمدلك» . پس يك بُعد نماز، سپاس است. وقتي كه نيت مي كنيم و عظمت خدا را در وجودمان تلقين مي كنيم، اخلاص فراهم مي شود. مي گوئيم: «لااله الا اللَّه» بعد مي گوئيم: «الحمدللَّه رب العالمين» يعني خدايا همه سپاسها مال تو است. من كه اينجا



[ صفحه 57]



آمده ام چيزي در طبق ندارم، جز اينكه بگويم: متشكرم اي «رب العالمين» همه چيز از آن توست. اي صاحب جهانها، من كافر نيستم، من آمده ام كه بگويم متشكرم. خداوند هم به همين راضي است و همين را از ما مي خواهد، شيطان مي خواهد ما را از اين نعمت محروم كند و در صف كافرين و ناسپاسها قرار دهد. حالا نماز را از اين بُعد ببينيد، زماني كه انسان با خداوند مناجات مي كند، بعد از آنكه همه حمدهايش را تقديم او نمود، در ركوع مي گويد: خدايا اي خدايي كه منزهي، اي خداي بزرگ، اين تعظيم مرا به جاي سپاس بپذير. «سبحان ربي العظيم و بحمده» ؛ علت اينكه در برابر تو خم مي شوم اين است كه مي خواهم بگويم: متشكرم. تو نيازي به كرنش من نداري اما نمي خواهم دست خالي بيايم. اين گردن را در مقابل هيچ گردنكشي خم نكرده ام، اما ببين كه در برابر عظمت تو خم مي شوم، اين را به عنوان سپاس از من بپذير. اين، عمل من و سپاس من است. «سمع اللَّه لمن حمده، اللَّه اكبر» . در سجده مي گوئيم: «سبحان ربي الاعلي و بحمده» خدايا اين تواضع مرا بپذير. خودت شاهدي كه اين عمل را در مقابل كسي انجام نداده ام. خدايا اين سپاس من است. در ركعت دوم هم اين ذكر را تكرار مي كنيم. حال مي خواهيم در پيشگاه او تشهد بخوانيم: «الحمدللَّه اشهدان لااله الااللَّه...» ، در ركعت سوم سه مرتبه مي گوييم: «سبحان اللَّه و الحمدللَّه» ، خدايا متشكرم. باز در ركعت آخر، تشهد مي خوانيم. حالا اگر من بگويم: نماز ملاقاتي است كه در آن هديه اي (عشق به خدا) را در پوششي از سپاس به پيشگاه خدا مي بريم، خلاف عرض نكرده ام. بعد از تمام شدن نماز، تسبيح را برمي داريم و 33 مرتبه مي گوييم: «الحمدللَّه» . ماه رمضان كه مي آيد، دعاي افتتاح مي خوانيم، دعاي افتتاح همه اش سپاس است: «الحمد للَّه الذي...» ، در هر سرفصلي مي گوييم:



[ صفحه 58]



«الحمدللَّه» ، اصلاً دعاي افتتاح، دعاي سپاس است. به خاطر نعمتهاي خداوند متعال و... اگر ما نماز را با توجه به اينكه مي خواهيم از خداوند تشكر كنيم و اين عمل ما، ركوع ما، سجود ما هديه و سپاس ماست، انجام دهيم، چه بازتاب و ثمره اي از اين عمل عايد ما خواهد شد؟ اگر انسانها روح سپاسگزاري را در وجودشان رشد دهند، اگر در جامعه، براي پرورش روح سپاسگزاري مكتبي باشد، اگر افراد جامعه سپاسگزار باشند. مناسبترين حالت است چرا كه در نماز روزي پنج بار و در هر بار بيش از ده مورد «الحمدللَّه» گفته مي شود. اگر بگوييم: نماز مكتب پرورش روح سپاسگزاري است، به هيچ وجه مبالغه نكرده ايم. انسان سپاسگزار كسي است كه در مقابل خوبي ديگران خوبي مي كند. آيا غير از اين است؟، ناسپاس، كسي است كه در مقابل خوبي ديگران خوبي نمي كند و بي تفاوت است. البته ميزان خوبي كردن به ديگران به شخصيت فرد بستگي دارد. قرآن در اين باره اين گونه مي فرمايد: «واِذا حُيِّيتُم بِتَحيَّةٍ فَحَيُّوا بِاَحْسَنِ منها أو رُدُّوها» اگر كسي به شما محبت و خوبي كرد، بهتر از او پاداش بدهيد يا اينكه حداقل محبت شما نيز به اندازه محبت او باشد. حالا بياييد ما هم حداقل سپاس را بجاي آوريم.

نماز كه مكتب پرورش روح سپاسگزاري است، ببينيد چه اثري در زندگي خواهد داشت. مثلاً مادر را در نظر بگيريد. اصولاً انسان نمي تواند از عهده سپاس مادر برآيد، جز اينكه هر روز در حضورش زانو بزند، دستش را ببوسد، و بگويد؛ مادر، تو با بزرگواري ات مرا ببخش، من نمي توانم حق تو را ادا كنم. آيا غير از اين است؟! آيا اكنون اخلاق ما چنين است؟! اگر افراد جامعه نماز بخوانند، وضع مادران بهتر از اين خواهد بود.حالا برويم سراغ پدرمان، اكثر



[ صفحه 59]



پدرها از رفتار جوانانشان گله مند هستند.

اگر روح سپاسگزاري در جوان رشد كند، يعني نماز بخواند و اين «الحمد» ش را با ايمان و بطور عميق بگويد، آيا مي تواند در مقابل پدرش سركشي كند؟ پدري كه شب و روز وسايل تحصيل و آسايش او را فراهم كرده است. اي جوان، حداقل به اندازه يكصدم محبت او، محبت كن اگر اين كار را نمي كني، بر پيشاني ات بنويس: «اَنَاالكافِر» .

اگر جوان نماز بخواند و بُعد سپاس نماز را در خود بپروراند، ديگر نمي تواند رفتار بد و ناشايستي با پدر يا معلم خود داشته باشد.

اكثر معلمان از دوره راهنمايي تا دوره دبيرستان اعصابشان متشنج است. جوانان دانش آموز با هم دست به يكي مي شوند و معلم را از كلاس بيرون مي كنند! معلمي كه عمر و جواني اش را فدا مي كند تا آنان به جايي برسند، معلمها زودتر از ديگران پير مي شوند اما تدريس آنها را پير نمي كند، بلكه خون دل خوردن است كه آنها را فرسوده مي كند. اگر محصل نماز بخواند و بخواهد به اندازه محبت معلم به وي محبت كند بايد هر روز در مقابل معلم تواضع كند، دستور او را از ته دل اجرا كند و از صميم قلب او را دوست بدارد، چرا كه معلم بچه ها را دوست مي دارد.

حالا رسيديم به خدا. بالاخره انسان مي خواهد عشق او را در خودش ايجاد كند. براي رسيدن به اين هدف چه بايد كرد؟ مي دانيم كه عشق اكسير است، اما كجا آن را بخريم؟! بازارش اينجاست. اگر مي خواهيم آن حالت عشق در ما پيدا شود، بايد به اندازه محبت ديگران به آنها محبت كنيم. حالا بياييد به اندازه محبت خدا به خدا محبت كنيم. چقدر بايد محبت بكنيم؟ در اين مورد، كمتر از



[ صفحه 60]



پرستش، بي انصافي است. آيا غير از اين است؟! پس يا بايد بگوييم: «انا الكافر» يا اگر سپاسگزاريم بايد روح سپاسگزاري، را در خودمان رشد دهيم. روح سپاسگزاري مزرعه اي است كه ثمره اش عشق است، پرستش است. ما در مقابل خدا چه داريم جز اينكه بگوييم: «اياك نعبد» (من تو را مي پرستم) اين پرستش يك هزارم محبتي است كه تو به من كرده اي! من بايد بيش از همه تو را دوست بدارم! لفظي كه اين معنا را مي رساند به عربي «عبوديت» است و به فارسي «پرستش» وقتي مي گويند: فلاني پول پرست است! يعني پول را بيش از همه چيز دوست دارد. و از ما مي خواهند خداپرست باشيم، يعني خدا را بيش از همه دوست بداريم. اين كار نياز به خرقه پوشي و كارهاي برهمني ندارد. همين نماز عشق را با خودش مي آورد. مان «الحمدللَّه» يعني خدايا من ناسپاس نيستم و آمده ام تا به اندازه محبت تو، محبت نثارت كنم اما ميزان اين محبت چه قدر است؟ آيا كمتر از پرستش بي انصافي نيست؟

بايد مكتب سپاسگزاري در جامعه ما زنده باشد. خوب، حالا فرض مي كنيم كه كسي سر سفره نشسته است و ناهار مي خورد، نان و پنير و ماست و سبزي هم هست، روي فرش و زير سقف نشسته است، ديگران اين آسايش را براي ايشان فراهم كرده اند و او قول داده به اندازه محبت ديگران، جبران كند. انسان سپاسگزار ناچار است فكر كند ناني را كه مي خورد چه كسي پخته است؟ او هم مسلمان است، زن و بچه دارد، مي خواست تا ساعت 9 بخوابد، اما از ساعت 5 بيدار شده تا براي من نان بپزد. گندم را چه كسي كاشته، چه كسي درو كرده و چه كسي آبياري كرده تا نان شده است؟ پنيرش از كجا آمده، سبزي آن از كجا آمده و بايد فكر كند كه اين فرش را چه كسي بافته است؟ تمام جامعه در اين كارها سهيم



[ صفحه 61]



هستند. ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند، تا من با خيال راحت سر سفره بنشينم. و در سطح اجتماع اگر نيروي انتظامي فعال نباشد نمي توانيم راحت سر سفره بنشينيم و ناهار بخوريم، بنابر اين بناست كه به اندازه حق آنها اداي دين كنيم.

پس اگر روح سپاسگزاري در ما زنده شود و به افراد جامعه منتقل گردد، ديگر مستكبر و مستضعف در جامعه باقي نمي ماند.

«والسلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته»



[ صفحه 65]




بازگشت