سخن سوم


«بسم اللَّه الرحمن الرحيم»

«اَللّهم صَلّ علي محمّد وَ ال محمّد، اللّهم وفقّنا لما تُحِبُّ و ترضي، اللّهم اجعل عواقب امورنا خيراً، اللهم لاَتَكِلْنا اِلي انفسِنا طَرْفةَ عينٍ ابداً»

نماز ايجاد عالي ترين رابطه ي مستقيم ميان انسان و خداوند تبارك و تعالي است. براي توجيه اين مطلب خواستيم خدا را در فرهنگ هاي مختلف نشان دهيم (بشر واقعاً خدا را گم كرده است، تا آنجا كه به دم گاو و... چسبيده است!) به اين نتيجه رسيديم كه بشر هميشه در جست و جوي خداست و در اين راه تلاش مي كند. اما ببينيد كه با هدايت غلط به كجا رسيده است!!

خطرناك ترين انحرافي كه دامنگير انديشمندان و علماء شده اين است كه به نام خدا و خداجويي، انسان باسواد و دانشمند در دام (انسان خدايي) و (همه چيز خدايي) و شرك محض و تثليث گرفتار آمده است. وقتي كه انسان ذره اي دستش را از دست انبياء و قرآن كنار بكشد، گرفتار اين بدبختي ها خواهد شد.



[ صفحه 40]



انديشمنداني كه مي خواسته اند منهاي انبياء به خدا برسند، واقعاً خدا را گم كرده اند. با همه صداقت و تلاششان خدا را گم كرده و به خدا نرسيده اند. ما نمي گوييم: بيا، خدا اين است. خداوند خودش را معرفي مي كند. ما به قدر ذرّه اي هم نيستيم كه حرفي زده باشيم. خود او مي گويد: بيا با من ملاقات كن، آن هم روزي پنج بار، براساس عشق و پرستش (كه توضيح خواهيم داد) . اي كاش شما وقت داشتيد و تاريخ اديان را يك بار مطالعه مي كرديد و مي ديديد اين بشر بدبخت كه دنبال خدا مي گشته، سر از كجا در آورده است؟! اينجاست كه بايد قدر خدا، قرآن، پيامبر اسلام (ص) و ائمه معصومين عليهم السلام را بدانيم كه ما را در جايگاهي قرار داده اند كه با تمام وجود مي دانيم كه در راه خدا هستيم. حتي يك سر سوزن هم نگران نيستيم كه مبادا گمراه شده باشيم. آيا شما نگران هستيد! خدائي كه خودش، خودش را معرفي مي كند، به او شك مي كنيد؟! بودايي ها حتي يك جمله ندارند كه خدا گفته باشد من اين هستم. همه ي حرفها را از خودشان مي گويند. مسيحي ها و يهوديها هم ندارند. ما بايد قدردان مقام نبوت، ائمه اطهار و علمايمان باشيم. در اين دنيا - كه قرآن بهترين تعبير را دارد:

«ظُلماتٌ بَعضُها فَوقَ بَعضٍ اِذا اَخَرَجَ يَدَهُ لَم يَكَدْ يَراها» (نور 40) به قول قرآن كريم، بشر در چنين حالتي است. امواج ظلمات روي هم انباشته شده اند، به قدري كه اگر انسان، دستش را در بياورد، خودش آن را نمي بيند! بشر در رابطه با خدا در چنين ظلماتي بسر مي برد. شما نمي دانيد كه اين طاغوت چه چاههايي بر سر راه انسان به سوي خدا كنده و از اين طريق انسانها را به دام انداخته است! خدايا با تمام وجود ترا سپاس مي گوييم. به ما توفيق بده تا حق نبوت را ادا كنيم. اين صلواتهائي كه ما مي فرستيم، يك هزارم حق نبوت نيست. خداوند خودش



[ صفحه 41]



از مقام نوبت قدرداني مي كند. مي فرمايد: «اِنَّ اللَّهَ و ملائكَتهُ يصلّون عَلَي النّبي، يا ايهّاالذّينَ امَنوا صلّوا عليه وَ سَلِمّواتسليما» «اَللَّهم صَل عَلي محمّد و آل محمدٍ» ، اين شعار، كمترين حق نبي مكرم است. حق او فوق اينهاست. مثل اين است كه شخصي در يك بيابان گم شده باشد و مرگ در يك قدمي او باشد. در اين حال، اگر يك نفر دست او را بگيرد و در مسير جاده قرار دهد، چقدر بايد از او تشكر كند؟ آيا با صلوات، حق پيامبر اسلام (ص) ادا مي شود؟ بشر در يك چنين گمراهي قرار دارد. انبياء و نبي مكرم اسلام (ص) با اطمينان از صراط مستقيم، ما را هدايت كرده و تا آنجا مقام ما را بالا برده اند كه خداوند متعال روزي پنج بار با ما قرار ملاقات گذاشته است. عرض كردم كه اگر امام جماعتمان ما را به منزلش دعوت كند، چقدر خوشحال مي شويم؟ حالا آفريننده جهان با آن عظمت از ما دعوت كرده است. نامه اش را به دست پيامبر اولواالعزم صلي اللَّه عليه و اله و سلم داده و از من و شما دعوت كرده: روزي پنج بار بياييد و با من ملاقات كنيد. وقت من در اختيار شماست! من با شما هستم. در روايت داريم وقتي مؤمن به نماز مي ايستد، شيطان قلبش را متوجه مسائل ديگر مي سازد. خداوند خودش صدا مي زند «عبدي» ! بنده ي من؛ من با تو هستم، تو با كه هستي؟! پنج بار از درون صدا مي زند و مي گويد: آخر من روبروي تو ايستاده ام، من با توام، تو با كه هستي؟ خدايا ما شرمنده ايم! يك بار هم نمازي را كه تو خواستي، به جا نياورديم!! «عن صلاتهم ساهون» خدا مي خواهد كه فرد مؤمن به طور مستقيم و بي واسطه با او ملاقات كند (عالي ترين رابطه) حالا اين عالي ترين رابطه يعني چه؟ از زماني كه كلمه «اللَّه» در ميان بشر و در فرهنگ بشري مطرح شد، مغز بشر چندين نوع عكس العمل نشان داده است و عالي ترين آن همين است كه



[ صفحه 42]



خداوند به ما پيشنهاد كرده است؛ برقراري رابطه ي عشق و پرستش در حال نماز و تحقق يافتن «لااله الا اللَّه» در دل نمازگزار.

بعضي شك دارند و مي گويند: ما خدا را نمي بينيم! اينان هم چند دسته اند. بعضي ها معاند هستند و مي گويند: خدا وجود ندارد. بعضي مي گويند: قبول داريم كه خدا هست، ولي در عين حال گاو و خورشيد و فرعون و نمرود و چيزهاي ديگري را پرستش مي كنند! همان فرعوني كه مي گويد: «اَنَاربُّكم الاعلي» ! وه كه بشر در طول تاريخ چقدر ذليل شده است! من خودم در زمان شاه ديدم كه در خيابان شهدا (ژاله) در بالاي ساختمان نيروي هوايي با خط درشت نوشته بودند: «خدايگان آريامهر، بزرگ ارتش داران، محمدرضا پهلوي، شاهنشاه ايران» . آري بشر اين گونه است. چقدر امام (ره) بر ما منت گذاشت كه اين بت ها را شكست.

بعضي ها نيز مي گويند: اين چيزها خدا نيست، خدا لاهوتي است. مي گوييم: كو؟! مي گويند: سه جلوه دارد؛ سه بعدي است؛ «ابن» و «اب» و «روح القدس» . در عالم لاهوت، الله است، در عالم ناسوت عيسي (ع) است و در عالم جبروت، روح القدس. يك خداي سه بعدي. حدود هشتصد ميليون انسان، اين عقيده را دارند، يعني به خداي سه گانه معتقدند. در سوي ديگر قضيه، وقتي به برخي مي گوييم: آيا خدا هست؟ مي گويند: بله. مي گوييم: كو؟ در جواب مي گويند: همه چيز اوست! همه چيز خداست! من و تو هم خداييم!

بعضي ديگر نيز به خدا اعتقاد دارند، اما وقتي مي گوييم كو؟ مجسمه هاي قيمتي و عتيقه بودا را كه از دندان فيل (عاج) ، يا از طلا و فلزات قيمتي ساخته شده است، نشان مي دهند. كلمه ي بودا از بود، به معناي مظهر هستي است.



[ صفحه 43]



بوداييان بودا را خدا مي دانند. آنها همان كاري را كه ما در برابر خدايمان انجام مي دهيم، در مقابل مجسمه بودا انجام مي دهند. در مقابل او سجده مي كنند و حاجات خود را به او مي گويند.

در ميان همه ي اينها، اسلام مي گويد: گمشده بشر اينها نيستند، بلكه گمشده بشر اوست كه: «اَللَّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَالْحَيُّ القَيُوم» ، (بقره / 255)

«اَفِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّمواتِ وَالاَرضِ» (ابراهيم /10) اي بشر عينك بزن و در فطرت و طرز خلقت جهان دقت كن. آيا مي تواني در وجود خداوند متعال شك كني؟! آن خداوندي كه مي فرمايد: اسم من اللَّه است. رابطه من باهستي رابطه قيوميت است. او عالم و قاهر و حي است. اين صفاتي است كه خود قرآن مي فرمايد. ما از اين جهت مطمئن هستيم. ديگر احتمال خطا نمي دهيم. خود او دارد خودش را معرفي مي كند. ما از روي گفته هاي خود او، خدا را در قلبمان ترسيم كرده ايم. اينان را موحد مي گوييم. موحدان نيز خود چند دسته اند: بعضي ها در حد يك عقيده، خدا را قبول دارند. قبول دارند كه خدا يكي است. وقتي بگوييم: «قل هوالله احد» با پنج انگشت امضاء مي كنند. اما رابطه آنها با خداوند رابطه عاشقانه نيست. خدا در ذهن و فكر و انديشه آنها وجود دارد. ارزش اين عقيده مساوي است با اينكه از او بپرسيم: آيا اصفهان وجود دارد يا نه؟ او مي گويد: بله و قسم هم مي خورد، اما بودن يا نبودن اصفهان در زندگي او هيچ نقشي ندارد. چنين فردي به خدا اعتقاد دارد، به يگانگي خدا هم معتقد است، اما خدا در زندگي او نقشي ندارد اغلب مسلمانها در همين حد هستند. يعني خدا را قبول دارند، اما عملشان نشان مي دهد كه خدا در زندگي آنها نقشي ندارد. خدا در زندگي آنها، رهبر و هادي نيست. خدا را دوست دارند، اما اين دوستي



[ صفحه 44]



آنها حد و مرزي دارد. تا جايي خدا را دوست دارند كه برخلاف ميل همسرشان نباشد! اگر وقتي پيش آمد كه خداوند متعال دستوري داد و خانم اشك ريخت و گفت: نكن، حرف خانم را گوش مي كنند! محبت خانم در وجود او از محبت خدا بيشتر است! او منكر خدا نيست، نماز هم مي خواند.

خدا را دوست دارد، اما تا اين حد. حالا او مومن است يا مشرك؟! او براي خدا شريك قائل است اين نوع شرك، شرك در روابط انسان است. او خدا را به اندازه همسر و بلكه كمتر از او دوست دارد. «اِنَّ اللَّهَ لايَغْفِرُاَنْ يُشرَكَ بِهِ» (نساء / 116) خدا اين را تحمل نمي كند كه كسي به او شرك بورزد. چنين فردي بر سر دو راهي ايستاده است، صنم مي گويد: مرتكب گناه شو!و خدا او را باز مي دارد. اگر در اين راه صنم را قرباني كند (در مني) «اسلما و تله للجبين» ، آنگاه او مؤمن است. خدا از مؤمن اين را مي خواهد. همانها هم كه گاو مي پرستند بدنبال خدا بوده اند. در اينجا مساله عمل نيست، بلكه مساله ضعف ايمان است.

خداوند مي فرمايد: اگر خدا از پدر و مادر و زن و فرزند و ثروت و... برايتان محبوبتر نباشد، ايمانتان ضعيف است. گوينده اين جمله خداست، بعضي هم هستند كه خدا را از همه بيشتر دوست دارند و عملاً هم نشان داده اند.

بزرگترين حجاب ميان انسان و خدا «من» خويش است. در اينجا همان شخص از «من» خويش نمي گذرد. اگر خدا بگويد: خون بايد داد، اسلام در خطر است، جان دادن لازم است، او از جان خويش نمي گذرد. جوانهايي كه خون دادند، نشان دادند كه ايمان دارند. ما بايد سعي كنيم كه به اين مرحله برسيم. بعضي ها بالاتر از اينها هستند. با تمام وجودشان شيداي خداوند هستند. تا آنجا پيش رفته اند كه پيامهاي او را به ما مي رسانند و پيامبر او هستند. آنها از حد ما



[ صفحه 45]



بالاترند. اين عكس العملِ نقش «اللَّه» در ذهن بشر در طول حداقل پنجهزار سال بوده است.

كسي از دل ما خبر ندارد. «بَلِ الانسان علي نفسِهِ بَصيرَةٌ» (قيامت / 14) خدا به ما گفته نماز بخوان. رابطه انسان با خدا بايد رابطه عشق و پرستش باشد. برترين عشق ها بايد عشق به خدا باشد. خدا نمي گويد: در دلت هيچ عشق ديگري نباشد، اما بايد تمام عشق هاي ديگر را در پيشگاه او به زانو در بياوريم. نشان دهيم كه: خدايا امر، امر توست. خدايا «اكبر» از تو، «اصغر» از تو. هرچه تو بگويي. مي خواهند ما را تا آنجا بالا ببرند. مي خواهيم نماز بخوانيم؛ «اللَّه اكبر» ، اين براي عظمت خدا بود. براي اخلاص بود. (هنوز نماز شروع نشده است) . اذان؛ «اشهدان لااله الااللَّه» ، در پيشگاه خداوند سبحان و فرشته ها گواهي مي دهم معشوقي جز «اللَّه» نيست. «اللَّه» ، معشوق برتر است. خداوند چه رابطه اي از ما مي خواهد؟ اينكه بگويم: «اشهدان لااله الااللَّه» ، اما اگردروغ گفته باشم و مال و اولاد و... در نزد من محبوبتر باشند، در نامه عمل من چه خواهند نوشت؟! آيا مي گويند: شهادت داد، يا مي گويند: شهادت دروغ داد؟ آنجا واقعيت را مي نويسند در آنجا با كسي شوخي ندارند. از ما آن را مي خواهند. نماز برنامه اي است كه به وسيله ي آن مي خواهند ما را آنقدر بالا ببرند كه به مقام ابراهيم عليه السلام برسيم نمازهاي ما شايد از نظر فقهي نماز باشند، اما در حقيقت پوست نماز هستند. به ما گفته اند كه در روز قيامت اولين پرونده اي كه باز مي كنند و نگاه مي كنند، پرونده نماز است. اگر نماز مورد قبول بود و مغز داشت، بقيه اعمال را كاري ندارند، اما اگر نماز مورد قبول نبود، پرونده را مي بندند.



[ صفحه 46]



دوبار در اول و دوبار در آخر اذان شهادت مي دهيم: «لااله الااللَّه» : در چه مواردي و در كجا «لااله الاالله» ؟! زماني كه در قلب من معشوقي برتر از او نباشد. اين جمله را بايد دوبار تكرار كنيم. در اقامه نيز مي گوئيم «اللَّه اكبر» ، براي توجه به عظمت خدا و كسب اخلاص «اشهدان لااله الااللَّه» ديگر خودم هستم و خدا، در پيشگاه او ايستاده ام و مي گويم: خدايا شاهد باش كه تو در دل مني، هيچ خدايي برتر از تو نيست. باز هم در آخر اقامه اين جمله را تكرار مي كنيم. خدا در نماز كدام رابطه را از ما مي خواهد؟ آيا فقط اعتقاد را مي خواهد؟ اين كار كه ديگر «لااله الااللَّه» نمي خواهد، شمر هم اين را مي گفت، يزيد و معاويه هم اين را قبول داشتند. شريح هم قبول داشت. اين اسلام بني اميه بود. خداوند متعال، عرفان و فهميدن نماز را از ما مي خواهد. ما مي خواهيم همان نمازي را كه خدا مي خواهد بخوانيم. مي خواهيم دو ركعت نماز از روي عشق و پرستش بخوانيم. در سوره حمد مي گوييم: «اياك نعبد» خدايا فقط تو را مي پرستيم. حالا كسي كه صنمش را مي پرستد، وقتي اين جمله را مي گويد، در نامه عملش چه مي نويسند؟! بله مشكل است، لذا پشت همين جمله مي گوييم: «و اياك نستعين» خدايا مي خواهيم، اما مشكل است. كمكمان كن. ياري مان كن. اين صنم ها نمي گذارند. در ركعت دوم مي گوييم: «الحمدللَّه، اشهدان لااله الااللَّه» اي خدا، اي فرشته ها شاهد باشيد، اي دادگاه حقيقت، من به زانو نشسته ام و گواهي مي دهم كه دردل من معشوقي بالاتر از خدا نيست. شما از اين نماز چه مي فهميد؟ چه رابطه اي را از ما مي خواهد؟ آيا فقط در ذهن و فكر ما «لااله الااللَّه» را مي خواهد؟! من هيچ ترديدي ندارم كه در نماز عالي ترين رابطه با خدا مطلوب است. «لاالااله الله» آخرين كلمه اي است كه در گوش ما خواهند



[ صفحه 47]



خواند، هماني كه پيغمبر صلي اللَّه عليه و اله و سلم مي خواست اسلام را به واسطه آن به تاريخ عرضه كند. مي فرمود: «قولوا لااله الااللَّه تفلحوا» ، اگر اين جمله را بگوييد، همه پيروزيها نصيب شما خواهد شد، اما بايد راست بگوييد. «ملة ابيكم ابراهيم» (حج / 78) مكتب ما مكتب ابراهيم عليه السلام است.

«قد كانت لكم اُسوَةٌ حَسَنةٌ في ابراهيم» (ممتحنه / 4)

ابراهيم (ع) يك يك «اسماعيل» ها را به پيشگاه او آورد و همه را قرباني كرد. اين همان عبادتي است كه از ما مي خواهند. اينها امتحان است. عبادت مالي داريم. عبادت بدني داريم. بايد هنگام اذان صبح زود از خواب بيدار شد.

به هر حال خدا به مومنين كمك مي كند و از درون به ياري ايشان مي پردازد. خداوند متعال چشمان ما را بيدار مي كند، اما ما بيدار نمي شويم. در روايت آمده است كه خدا فرشته ها را موكل مي كند تا انسان را به وقت (نمازشب) بيدار كنند. مي گويي: يك لحظه بخوابم، بعد بلند مي شوم! اما وقتي بلند مي شوي كه آفتاب زده است.

بايد گفت: خدايا ما تا به حال ظاهر نماز را بجا آورده بوديم، اما بعد از اين ديگر حقيقت نماز را بجا مي آوريم (ان شاءاللَّه!) اگر سعي كنيم، او هم كمك مي كند. خودش فرموده: اگر شما يك قدم به طرف من بياييد، من ده قدم به طرف شما مي آيم. نماز برنامه اي است براي اينكه مؤمن روزي پنج بار خودش را آرايش كند و در پيشگاه حق تعالي حاضر شود. آرايش كردن يعني پليديها را از خود دور كردن؛ پليدي هاي جسمي، معنوي، كينه ها، حسدها، عادتهاي بد و...، بايد به هنگام حضور، مكان و لباس نمازگزار پاك باشد، عطر بزند، محاسنش را شانه كند. اگر مي شود سرمه بكشد و حنا بگذارد و...، اينها از مستحبات نماز



[ صفحه 48]



است.

از بزرگان ما مرحوم آيةاللَّه حجت اين كار را مي كردند. مراجع ما از جمله آقاي بروجردي وقتي وارد قم شدند محاسنشان قرمز بود، حنا مي گذاشتند. بعدها ديگر آن كار را نكردند. اما اگر حنا نمي گذاريد، لااقل در سجاده تان يك شيشه عطر باشد. وقت نماز معطر باشيد. سرمه كشيدن، استعمال عطر، روغن زدن به سر و... از مستحبات است. وقتي به برخي مي گوييم: روغن بادام به سرت بزن، مي گويد: پس مسح را چگونه بكشيم؟! بايد گفت، مگر پيغمبر (ص) چگونه با سر روغني مسح مي كشيد؟! قسمت عمده مصرف آن حضرت عطر بود، روغن هم به سرشان مي ماليدند. آن حضرت چگونه مسح مي كشيدند؟ شما هم همان گونه مسح بكشيد. اين وسوسه ها چيست؟ آيا ما از پيغمبر اسلام (ص) هم مقدس تر شده ايم!!؟ اينها وسوسه هاي شيطان است. خيلي ها هستند كه عرقشان چرب است، پس اينها چگونه مسح مي كشند؟!

خداوند مي فرمايد: «خذوا زينتكم عندكل مسجد» (اعراف / 31) من يادم هست كه جا نمازهاي ما آينه، عطر، شانه و مسواك داشت و مسلمانها بهترين و پاك ترين لباس را مي پوشيدند، بعضي ها لباس مخصوصي براي نماز داشتند. آيا اگر انسان در طول عمرش، يك بار چنين نماز ي بخواند، دگرگون نمي شود؟! اگر روزي پنج بار اين گونه در پيشگاه خداوند سبحان حاضر شود، وقتي برمي گردد قلبش پر از نور خواهد بود و اصلاح مي شود. الگوي ما، معصومين عليهم السلام هستند، نوافل از ايشان است؛ قبل از نماز صبح دو ركعت نماز نافله بخوان براي اينكه به خداوند بگويي «ببين خدايا دوستت دارم. تو گفتي دو



[ صفحه 49]



ركعت بخوان من دو ركعت هم اضافه مي خوانم» . قبل از نماز ظهر هشت ركعت هم اضافه مي خوانم. قبل از نماز عصر باز هم تو گفتي چهار ركعت بخوان، من هشت ركعت هم اضافه مي خوانم. بعد از نماز مغرب، چهار ركعت و بعد از نماز عشاء دو ركعت هم اضافه مي خوانم. نيمه هاي شب نيز كه همه خوابند من به پيشگاه تو مي آيم.

اين عمل اهل بيت عليهم السلام است، اين خط اهل بيت عليهم السلام است، اين خط علماي ماست؛ آنان نوافل را ترك نمي كردند. خدا را بايد شكر كرد كه در مسجد ما بعد از نماز مغرب و عشاء نوافل را مي خوانند، اما كساني كه بسرعت نماز مي خوانند، اگرچه از نظر فقهي نمازشان صحيح است، ولي اين ظاهر نماز است آيا نماز چنين افرادي مساوي است با نماز آدمي كه كارش را رها مي كند، خودش را آماده مي كند و قبل از وقت، وسط دو نماز و بعد از نماز نافله مي خواند؟! خلاصه كلام اينكه: نافله تحفه و هديه اي است از طرف عبد به سوي خدا.

اين مهم ترين و حساس ترين بعد عرفاني نماز است.

«والسلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته»



[ صفحه 53]




بازگشت