سخن اول


«بسم الله الرحمن الرحيم»

«اللهم صل علي محمد و ال محمد. اللهم وَفِّقْنا لِما تُحِبُّ وَ تَرضي. اللهم اجعل عواقب امورنا خيراً. اللهم لاتَكِلْنا اِلي اَنفُسِنا طَرفَةَ عَينٍ اَبَداً» .

موضوع بحث ما، بُعد عرفاني نماز است. آيات زيادي درباره ي نماز، در قرآن كريم داريم. براي نمونه فقط يك آيه عرض مي كنم كه ما مي توانيم با اين آيه، نمازهاي خود را بسنجيم و به آن نمره بدهيم. «ان الصلوة تنهي عن الفحشاء والمنكر» : نماز از هر بدي، هر فحشا و هر كار زشتي جلوگيري مي كند. آيا ما كه نماز مي خوانيم، كار زشت انجام نمي دهيم؟ گناه نمي كنيم؟ پس اين دل ما چرا اين قدر سنگين شده است؟! خدا دروغ نمي گويد، خدا با كسي شوخي نمي كند، نقص از نمازهاي ماست. از يك ميليارد و دويست ميليون نفر مسلمان، حداقل يك ميليارد نفر نماز مي خوانند، كه البته برادران سني بهتر از ما نماز مي خوانند، ولي آيا فحشاء و منكر وجود ندارد؟! آيا آن نمازي كه خدا



[ صفحه 10]



مي خواهد، همان نمازي است كه ما مي خوانيم؟ باز در جاي ديگري، خود قرآن پرده را كنار مي زند و يكي از آفتهاي نماز را - كه نمره ي نماز را صفر مي كند - بيان مي كند. «بسم اللَّه الرحمن الرحيم ارءيت الذي يكذّب بالدين» از پيامبر صلي اللَّه عليه و اله و سلم سئوال مي كند: آيا لامذهب ديده اي؟ كسي كه دين را انكار كند؟ بعد خودش توضيح مي دهد، البته خداوند نمي گويد: ابوجهل، ابوسفيان، معاويه و... مي فرمايد: «فذلك الذي يدّع اليتيم»

كسي كه دين ندارد، علامتش اين است كه يتيم را پس مي زند و به او بي اعتنايي مي كند. اگر از او بپرسيد: در عالم اسلام چند نفر يتيم وجود دارد؟ نمي داند، و يا در ميان بستگان شما چند نفر يتيم هست؟ بازهم نمي داند! آيا ما مي توانيم جواب اين انسانها (يتيم ها) را بدهيم؟ اينان امانتهاي خداوند هستند. اين وظيفه ي مساجد است. مساجد بايد آمار ايتام را داشته باشند و از مردم درخواست كمك كنند. «ولا يحضُّ علي طعام المسكين»

مسكين ها كساني هستند كه درآمدشان كفاف زندگي آنها را نمي كند. شخص بي دين براي اين قبيل افراد نگران نيست. او اگر دين داشت، اين گونه نمي شد «فويل للمصلين» قاعدتاً بايد بگويد: الجنة للمصلين، حورالعين للمصلين، در حالي كه مي فرمايد: واي بر نمازگزاران! چه نمازگزاراني؟! «الذين هم عن صَلَوتهم ساهون» كساني كه در نماز حواسشان جمع نيست و حضور قلب ندارند. نمرات ايشان از همين حالا صفر است. ان شاءاللَّه در جلسات آينده به آيات بيشتري اشاره مي كنيم تا بدانيم: نمازي كه ما مي خوانيم، دور از آن است كه خداوند و قرآن از ما مي خواهند. البته اين نگاهها و توجهات ما حاكي از آن است كه ما مي خواهيم همان نمازي را كه خدا مي خواهد، بخوانيم. سوره ي ماعون



[ صفحه 11]



خصوصيات لامذهب ها را بيان مي كند: «والذين هم يرائون» اهل ريا هستند و اگر كار خيري هم انجام دهند براي اين است كه شخصيتشان بالا برود و مردم به ايشان احترام كنند. «و يمنعون الماعون» همسايه به نزد آنها مي آيد و امانتي مي خواهد، اما ايشان از دادن آن خودداري مي كنند. اين خصوصيات، از نظر قرآن، شامل كساني است كه دينشان بي اساس است. نظير اين است: «قالت الاعراب امَنّا» اعراب گفتند: ما ايمان آورديم! قرآن با قاطعيت به پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم مي گويد: اي پيغمبر (ص) بگو: «لاتقولوا امَنّا» شما حق نداريد بگوييد امَنّا (ايمان آورده ايم) «بل قولوا اَسلَمنا» بگوييد: ما مسلمان شده ايم، اسلام آورده ايم. «وَلَمّا يَدْخُلِ الايمانُ في قُلُوبِهِم» اصلاً ايمان به قلب آنها داخل نشده است. ماجراي سقيفه اين امر را نشان داد. آيا كساني كه به صورت حضرت زهرا سلام اللَّه عليها سيلي زدند، ايمان داشتند؟! آيا كساني كه حجت خدا را به خاطر امتياز، پول،... به مدت 25 سال خانه نشين كردند، ايمان داشتند؟! غرض اينكه خدا شوخي ندارد. حالا برويم سر اصل مطلب و اين قدر شما را مأيوس نكنيم.

نماز از سه بخش تشكيل شده است: مقدمات نماز، خود نماز و تعقيبات نماز. يك بُعد نماز كه ما بيشتر با آن آشنا هستيم، بعد فقهي نماز است - كه فقهاء و مراجع يك عمر زحمت مي كشند و از روي مدارك بدست مي آورند و استنباط مي كنند كه مقدمات نماز چيست؟ خود نماز چگونه خوانده مي شود؟ مبطلاتش كدام است؟ و همه ي اينها در رساله ها آمده است. البته ما در همانها هم مانده ايم. همانجا حوصله نكرده ايم، آيا تاكنون با هم نشسته ايم يك بار رساله ي مرجع تقليد خود را مطالعه كنيم؟ آيا در ماه مبارك رمضان، وقتي كه دور هم مي نشينيم، يك



[ صفحه 12]



بار اين رساله ي عمليه را مي خوانيم تا يادآوري شود؟ البته اين، پوست سبز بادام است. بله، اول نماز، «اللَّه اكبر» است، مقدماتش اين است كه: لباس نمازگزار بايد پاك و مباح باشد، محل نمازش بايد مباح باشد، بايد با وضو باشد، بايد حواسش جمع باشد، نيت كند، و خلاصه همان نكاتي كه در رساله ها نوشته شده است. اين، پوست سبز بادام است. اين مثال را ما از استادان به يادگار داريم: يادتان باشد كه بادام يك پوست سبز دارد كه فقط به درد سوزاندن مي خورد. اسمش بادام است، اما هيچ يك از خواص بادام را ندارد. زير پوست سبز، يك پوست سفت وجود دارد كه آن هم بادام نيست و به درد نانواها مي خورد كه آن را بسوزانند. زير آن نيز يك پوست قرمز است كه آن هم بادام نيست. بادام آن مغز سفيد است. عبادات هم اين گونه هستند. نماز هم اين گونه است. نماز هم يك پوست سبز دارد، يعني همان كه در رساله هاي عمليه نوشته شده است، عملاً هم مي بينيد كه ما آن را مي خوانيم، اما «تنهي عن الفحشاء و المنكر» ، «معراج المومن» و «عمود الدين» و... نيست به عبارت ديگر نماز مي خوانيم، اما دروغ مي گوييم، خيانت مي كنيم و... نماز است، اما نه بو دارد و نه خاصيت! بحث ما، بحث فقهي نيست، بحث ما درباره ي بُعد عرفاني نماز است. نماز مقصود عرفان، نمازي است كه ما را به خدا نزديك كند. در اين حركتي كه دنيا به سوي خدا دارد «الي اللَّه المصير» نمازي بخوانيم كه ما را به خدا نزديك كند؛ «قربان كل تقي» ، نماز نردبان است و ما را به خدا نزديك مي كند. اولين بعد عرفاني نماز يك چنين حالتي است، يعني ما در زندگي خود ببينيم كه با خواندن هر نماز، يك درجه به خدا نزديكتر شده ايم و شاهد باشيم كه با خواندن نماز به نورانيت قلب ما افزوده شده است. حضرت موسي بن جعفر عليهما السلام فرمودند: «الا ان



[ صفحه 13]



لكل حقٍ نوراً» : انسان وقتي در جاده باشد، ديگر تاريكي نيست؛ علامت دارد، نورانيت دارد. اگر ما به سوي خدا حركت كنيم، هر روز آن نور را در قلبمان احساس مي كنيم. بنابر اين اولين بُعد عرفاني نماز - چيزي كه آن را در خط قرار مي دهد - چيست؟ اولين بعد عرفاني نماز، (اخلاص) است. يعني در آن ريا نباشد.

اگر اخلاص باشد، عمل به آسمان مي رود. اگر در هر عملي، مخصوصاً نماز، كوچكترين ريايي باشد، در روايت آمده است كه خداوند مي فرمايد: من شريك خوبي هستم. اگر عمل يك ذره ريا داشته باشد، مي فرمايد: همه اش مال آن شريك باشد، من نمي خواهم. لذا عمل بايد خالص باشد.

قريب به اتفاق فقها و شايد سني ها هم اين را قبول دارند كه رياء حتي بعد از عمل نيز آن عمل را باطل مي كند. يك ذره رياء، نماز را باطل مي كند. بايد محرك و انگيزه ي من، اجراي امر او «جل جلاله» و نيتم نزديكي به او باشد. اين از نظر فقهي ايراد ندارد و همه اين را قبول دارند. مهم اين است كه اين حالت (اخلاص) در ما پيدا شود. مسأله دانستن و نماز را با زير و زبر صحيح خواندن، در صورتي كه انگيزه و نيت غير از خدا باشد، دردي را دوا نمي كند. اگر اخلاص نباشد، (انگيزه ي ديگري وجود داشته باشد، عادت باشد و...) مثلاً به خواندن نماز عادت كرده باشيم و اگر نخوانيم مثل اين است كه چيزي گم كرده ايم! در اين صورت، انگيزه ي ما عادت است. نمازي درست است كه امر او ما را تكان دهد، از جا بلند كند و خالص براي او باشد. حال، سئوال اين است كه اين بُعد را چگونه مي توان بدست آورد؟ قرآن كريم - مكتب ما - قبل از شروع به نماز و در مقدمات نماز دواي اين درد را داده است.



[ صفحه 14]



«قد افلح المؤمنون» از ميان مؤمنين آنهايي كه در نماز خاشع هستند، رشد مي كنند. معلوم است كه بقيه مؤمن هستند، اما فلاح مال همه نيست. هر مؤمني اين گونه نيست. ممكن است شخصي مؤمن باشد، اما آن اخلاص را نداشته باشد.

ما بايد درباره ي عظمت خدا بيشتر فكر كنيم، خداي آسمان و زمين. اين آيه درباره ي مؤمنين است كه: وقتي دراز كشيده اند: «يتفكرون في خلق السموات والارض...» آنان سطحي و خيالي نمي خوابند، بلكه درباره ي عظمت جهان و عظمت خداوند متعال فكر مي كنند. حالا رو به خدا آمده ايم، اول بايد اذان بگوييم. مستحب است وقتي كه مؤذن بالاي مأذنه اذان مي گويد، ما هم هرجا كه هستيم تكرار كنيم. چهار بار بگوييم: «الله اكبر» و اين درس را به خودمان بدهيم كه خداوند از هر بزرگي كه ما در دنيا سراغ داريم و وجود دارد، بزرگترين است.

حالا دروغ مي گوييم يا راست ولي واقعاً حرف درستي است. حالا، اين لقلقه ي لسان و پوست سبزش كافي نيست. از روي شعور و توجه بگوييم كه خدا واقعاً از هر بزرگي بزرگتر است. چهار بار مي گوييم كه اگر بار اول حواسمان جمع نبود، بار دوم و همچنين تا آخر... آيا اين دواي اخلاص است يا نه؟ انسان چهار بار به خودش بقبولاند كه خدا از هر بزرگي بزرگتر است. يعني به عظمت خدا توجه كند. بذر ايمان به عظمت او را در دلش بكارد و آن را بارور كند. آخر اذان هم مي گويد: «الله اكبر» ، اذان را بايد بلند گفت، حتي مستحب است كه اذان را با صداي خوب و با موسيقي زيبا (آهنگ) خواند. اين اذان بود، هنوز نماز شروع نشده است. حالا مي خواهيم نماز را بخوانيم. اينها مقدمات نماز بودند. اين نسخه را خود او جل جلاله نوشته است. اينها شوخي نيستند. حالا ببينيد كه نماز



[ صفحه 15]



«قربان كل تقي» است يا نه؟! ان شاءاللَّه كه «الله اكبر» ها را درست گفته ايم، اين حالت عظمت، دل ما را پر كرده و همه چيز غير از او از يادمان رفته است، آيا در اين حال ممكن است حواسمان جمع نباشد؟ آيا حضور قلب خواهيم داشت يا خير؟ «عن صلوتهم ساهون» آيا امكان خواهد داشت؟ به نظر من اصلاً امكان ندارد و ما در حضور خدا، اگر همين «اللَّه اكبر» ها را درست بگوييم، آن خشوع و حضور قلب، خود به منتقل به پديد مي آيد.

حالا مي خواهيم نماز را شروع كنيم، باز هم در اول نماز مي گوييم: «اللَّه اكبر» باز از اينجا شروع مي شود: به امر خدا، نماز (كه اگر صدايش را كم و زياد كنيم، نماز باطل است) همين است كه بايد به خودمان تلقين كنيم كه خدا از هر بزرگي بزرگتر است. مستحب است كه هفت بار تكبير بگويد كه بار هفتمي واجب است. شما از اين چه مي فهميد؟ خوب، از نظر فقهي، اولِ نماز با «اللَّه اكبر» آغاز مي شود. اما حقيقت «اللَّه اكبر» چيست؟ شما در بُعد اجتماعي ديديد كه وقتي شاه، ازهاري، امريكا و... بنا داشتند كه با زور و قدرت قيام مردم را سركوب كنند، امام (ره) در مقابل توپ و تانك و مسلسل، چه چيزي به ميدان آورد جز شعار «اللَّه اكبر» ؟ مردم بالاي بام ها رفتند و «اللَّه اكبر» سر دادند و بدين ترتيب امريكا ديد كه ملت حركت كرده است.

از بركت آن «اللَّه اكبر» ها بود كه استكبار شكست خورد. الآن هم در دنيا اين گونه تحليل مي كنند كه صهيونيزم و غرب از «اللَّه اكبر» وحشت دارند. اكنون وقتي يك فلسطيني سنگ به دست مي گيرد و اسرائيلي را مي كشد، بعد از آن مي گويد: «اللَّه اكبر» . آنها مي دانند كه اين «اللَّه اكبر» معجزه گر است.

اين كلمه، كلمه ي انقلابي است. حالا خدا مي خواهد در اول هر نماز يك



[ صفحه 16]



ميليارد و دويست ميليون انسان، همه با هم بگويند: «اللَّه اكبر» با اينكار دنيا تكان مي خورد. يك ملت بعد از دهها سال كه زير چكمه ي استكبار بود با چند بار «اللَّه اكبر» گفتن، كمر استكبار را شكست.

حالا نماز را شروع كرده ايم، وقتي به ركوع مي رويم مي گوييم: «اللَّه اكبر» وقتي به سجده مي رويم، مي گوييم: «اللَّه اكبر» در تشهد هم مي گوييم «اللَّه اكبر» . مثل اين است كه اين گوهر ملكوتي (نماز) را، در يك دستمال و لفافه اي از «اللَّه اكبر» پيچيده اند و ما هم مي خواهيم نماز را در سيني «اللَّه اكبر» به پيشگاه او ببريم. اگر ما به اين بُعد نماز عمل كنيم، آيا اخلاص به وجود نخواهد آمد؟ خاصيت طبيعي نماز ايجاد اخلاص است. اخلاص كار مشكلي نيست. ما دوا را درست نمي خوريم. ما فقط پوست سبز بادام را مي خوريم و مي بينيم كه تأثيري نكرد. شهيد دكتر بهشتي (ره) از دوستان ما بود. وقتي مي گفت: «اللَّه اكبر» ، تمام وجودش مي لرزيد. ما اين موارد را درباره ي ائمه معصومين عليهم السلام در كتابها خوانده ايم. ابوحمزه ثمالي تعريف مي كند كه: شبي به مسجد كوفه رفته بودم، ديدم جواني در مقام ابراهيم (ع) نماز مي خواند، او صورتش را هم پوشانده بود. وقتي مي گفت: «اللَّه اكبر» استخوانهايش مي لرزيد و من فكر مي كردم كه در و ديوار مسجد با او «اللَّه اكبر» مي گويند. نماز خودم از يادم رفت. نمازهايش را خواند و از مسجد خارج شد. من هم به دنبال او به راه افتادم. (ابوحمزه مرجع تقليد و از فقهاي قرن اول اسلام و از ياران امام زين العابدين و امام باقر عليهماالسلام بود) . او مي گفت: بيرون آمدم و ديدم كه او به طرف تپه اي در مسير نجف رفت. جواني نيز در آنجا دو شتر نگهداشته بود. او به طرف آن جوان رفت. من هم با عجله رفتم. ديدم مي خواهد سوار شود. از آن شتربان پرسيدم:



[ صفحه 17]



اين آقا كيست؟ گفت: او را نمي شناسي؟ او علي بن الحسين، امام زين العابدين عليه السلام است. خودم را روي پاهاي آقا انداختم، حضرت مرا بلند كرد و فرمود: سجده جز براي خدا جايز نيست.

بنابراين اگر ما يك بار در عمرمان اينگونه «اللَّه اكبر» بگوييم، در خط او مي افتيم. نماز حالت نردبان پيدا مي كند، خودمان را در معراج مي بينيم، خودمان را در محضر خدا مي بينيم، از نماز لذت مي بريم، ما هنوز در اول كاريم، اما اين امر، مُحال و مشكل نيست. هركه هستيم و هرجا كه هستيم، بياييم يك بار در عمرمان به درستي بگوئيم: «اللَّه اكبر» مي توانيم روز قيامت بگوييم: خدايا من اين را دارم؛ يك بار گفته ام: «اللَّه اكبر»

اين يك بُعد از ابعاد عرفاني نماز بود. آري، گفتن «اللَّه اكبر» با توجه، اخلاص را با خود به ارمغان مي آورد.

«والسلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته»



[ صفحه 21]




بازگشت