شك


قبل از ذكر و بررسي روايات باب شك، شايسته است به اين سؤال پاسخ داده شود كه آيا هر گونه شكي از نظر اسلام ممنوع است؟ نظر اسلام درباره شكي كه مقدمه ي تحقيق است، چيست؟

پاسخ اين است كه خير، هر گونه شكي در اسلام مورد مذمت قرار نگرفته است. شكي كه در شريعت مقدسه ي اسلام مذموم است، «شك مستقر» است، نه «شك ابتدايي». شكي كه مقدمه ي يقين باشد، نه تنها ايرادي ندارد، بلكه مفيد و سازنده نيز هست. اين نوع



[ صفحه 150]



شك، خود از پايه هاي علم و معرفت است، زيرا سبب تحقيق و در نهايت موجب حصول يقين مي گردد.

روش انبياي عظام در برخورد با كفار و بت پرستان، غالبا از طريق ايجاد شك در آنان و دعوت به تعقل پيرامون آن بوده است. داستان حضرت ابراهيم (ع) در مورد همراهي با پرستندگان خورشيد و ماه و ستارگان و عطف توجه به نقطه ي ضعف اساسي آنان كه افول و غروب آنان مي باشد، نظار بر همين مطلب است. به همين ترتيب، شكستن بتها توسط حضرت ابراهيم (ع) و توجه دادن مردم به ضعف بتها در دفاع از خويش و عدم شايستگي آنها براي پرستش، به منظور ايجاد شك در باورهاي بي اساس آنان، و پايه ريزي عقايدي محكم و استوار براي آنان بوده است.

اين گونه شكها نه تنها مذموم و مطرود نيست. بلكه پسنديده و مطلوب شرع مقدس نيز مي باشد، آن شكي كه موجب سقوط قلب - كه تبلور انسانيت انسان است - مي شود، شكي است كه از عناد و وسوسه و حسادت و انكار سرچشمه مي گيرد. چنان شكي هرگز منشاء تحقيق و تعقل نخواهد بود بلكه پوششي است براي عقايد و روشهاي نامعقول و عاملي است براي حق پوشي و حق ستيزي.

براي روشن شدن مطلب، روايات اين باب را به طور كلي مورد بحث و بررسي قرار مي دهيم. [1] .



[ صفحه 151]



حديث اول از اصول كافي، كتاب ايمان و كفر، باب شك، به اين شرح است:

علي بن ابراهيم، عن محمد بن عيسي، عن الحسين بن الحكم، قال: كتبت الي العبد الصالح عليه السلام، أخبره أني شاك و قد قال ابراهيم عليه السلام: «رب أرني كيف تحيي الموتي». و إني احب أن تريني شيئا. فكتب عليه السلام أن ابراهيم عليه السلام كان مؤمنا و احب ان يزداد ايمانا و انت شاك و الشاك لا خير فيه و كتب انما الشك مالم يأت اليقين، فاذا جاء اليقين لم يجز الشك و كتب ان الله عزوجل يقول: «ما وجدنا لأكثرهم من عهد و ان وجدنا اكثرهم لفاسقين [2] » قال: نزلت في الشاك. [3] .

ترجمه: حسين بن حكم گويد: نامه اي به جناب عبدصالح [4] [امام موسي كاظم] (ع) نوشتم كه من شاك (شك كننده) هستم، و همان طور كه حضرت ابراهيم (ع) از خداوند خواست كه «پروردگارا! به من بنمايان چگونه مردگان را زنده مي كني؟» من نيز دوست دارم چيزي را به من بنماياني. پس امام (ع) نوشت كه حضرت ابراهيم (ع) مؤمن بود و دوست داشت كه ايمانش فزوني يابد و تو شاك هستي و در شك كننده خيري نيست، و نيز نوشت كه شك تا زماني است كه يقين نيامده باشد (شك مقدمه ي يقين است)، پس چون يقين آمد، شك



[ صفحه 152]



جايز نيست. و نيز نوشت كه خداي بلند مرتبه مي فرمايد: «براي اكثر آنان عهد و پيمان نيافتيم، بلكه اكثر آنان را از جمله فاسقان يافتيم» و فرمود: اين آيه درباره شاك نازل شده است.

در اين حديث شريف، ديدگاه اسلام در مورد شك به خوبي تبيين شده است. شك تا زماني كه مقدمه ي يقين باشد، محترم و باارزش است، ولي وقتي يقين آمد، بايد شك رخت بربندد؛ و الّا منشاء پيمان شكني و فسق و خلافكاري خواهد بود.

حديث ديگر اين باب از ابوبصير است، به شرح زير:

عن ابي بصير، قال: سألت اباعبدالله عليه السلام عن قول الله عزوجل: «الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم [5] » قال بشك. [6] .

ترجمه: ابوبصير گويد: از امام صادق (ع) درباره اين فرموده ي خداي عزوجل سؤال كردم كه: «كساني كه ايمان آوردند و ايمان خود را به ستم نياميختند.» حضرت فرمود: يعني به شك نياميختند.

در اين حديث، «ظلم»، به شك تفسير شده است. اين معنا مي فهماند كه ظلم در مورد هر چيز نسبت به خود آن چيز است. ظلم به ايمان هم شك است.

شك، از نظر فقه اسلامي، انواعي دارد. اگر شك در دين باشد و به جحد و انكار برسد، صاحب آن كافر جحودي است و هرگاه شكش ضعيفتر باشد و به حد انحراف از دين نرسد، نمي توان



[ صفحه 153]



او را محكوم به كفر كرد، تعبير فسق كه در آيه ي 102 در سوره ي اعراف آمده، براي چنين فردي مناسبتر است.

در كتاب اصول كافي، باب شك، روايتي به اين مضمون آمده است:

محمد بن مسلم در سمت چپ امام صادق (ع) و زراره در سمت راست آن حضرت نشسته بودند كه ابوبصير وارد شد و سؤال كرد: يا اباعبدالله! كسي كه در خدا شك كند، حكمش چگونه است؟ حضرت فرمود: كافر است. عرض كرد: اگر در رسالت پيامبر خدا (ص) شك كرد، چه؟ فرمود: كافر است. آنگاه حضرت رو به زراره كرد و فرمود: كافر مي شود، در صورتي كه جحد و انكار كند.

در كتاب محاسن، ص 89 نيز از ابن عيسي، از ابن محبوب، از ابن سنان، از امام صادق (ع) نقل كرده كه حضرت فرمودند:

من شك في الله و في رسوله فهو كافر.

ترجمه: هر كس در خدا و رسول او شك كند، كافر است.

روايتي از اميرالمؤمنين (ع) در باب شك، كتاب اصول كافي آمده كه متن آن چنين است:

ان الشك و المعصية في النار ليسا منا و لا الينا. [7] .

ترجمه: به درستي كه شك و گناه هر دو در آتشند، اين دو نه از ما و نه به سوي ما هستند.



[ صفحه 154]



امام (ع) مي فرمايند كه راه شك و معصيت به سمت آتش است و هيچ نسبتي با ما امامان ندارد. نه از ما است و نه به سوي ما. پيشوايان معصوم با شك و معصيت بيگانه بودند، زيرا علمشان كاستي نداشت تا دچار شك شوند، و در نفس آنها ضعف و فتوري راه نداشت تا به گناه آلوده شوند. مقصود آن حضرت ظاهرا اين است كه كسي كه در راه ما است، نبايد در پايگاه شك بماند و يا دامن به معصيت بيالايد. در ادامه حضرت فرمودند: «و لا الينا»، يعني نهايت كار مبتلايان به شك و معصيت نيز به سوي ما نيست. يعني اگر از پايگاه شك عبور نكنند، چه بسا به دام كفر و جحود گرفتار آيند.

احاديث ديگري نيز در اين باب از ائمه ي معصومين (ع) روايت شده كه گرچه برخي از آنها مرفوعه [8] است، لكن بعد از ارائه ي روايات صحيح و موثق در زمينه ي مطلب، ذكر آن احاديث نيز خالي از فايده نيست.

امام باقر (ع) فرمودند:

لا ينفع مع الشك و الجحود عمل.

ترجمه: با شك و انكار، هيچ عملي سود نمي بخشد. [9] .

ذكر جحود بعد از شك قرينه ي آن است كه نوع شكي كه در



[ صفحه 155]



اين سخن مطرح است، شكي است كه به جحود منتهي شود.

حديث ديگري نيز از امام صادق (ع) نقل شده كه مي فرمايد:

عن ابي عبدالله عليه السلام، قال: من شك في الله بعد مولد علي الفطره لم يفي الي خير ابدا. [10] .

ترجمه: امام صادق (ع) فرمود: كسي كه در وجود خدا شك كند بعد از آن كه بر فطرت توحيد متولد شد، هرگز به خير و نيكي نرسد.

خلاصه ي كلام آن كه، با توجه به مفاد احاديث فوق چند مطلب معلوم مي گردد:

1 - شك ابتدايي مانعي ندارد، بخصوص شكي كه باعث تحقيق در يك مسأله ديني باشد كه در نهايت به يقين منتهي گردد. اين شك براي جوانان و مبتديان وادي تفكر و تعقل سازنده است به شرط آن كه خود را از راهنمايي عالمان دلسوز بي بهره نسازند.

2 - شكي كه موجب كفر مي گردد. شكي است كه بازگشت آن به جحد و انكار باشد.

3 - شك بعد از يقين مذموم است، و اين شك با ايمان جمع نمي شود.

4 - شك در مقايسه با ريب، يك مرحله بالاتر است. يعني انسان ابتدا به ريب مبتلا مي شود و سپس ريب او به شك مبدل مي شود. اينكه قرآن كريم مي فرمايد: «لا ريب فيه [11] «، يعني در قرآن



[ صفحه 156]



مورد ريبي وجود ندارد تا موجب شك گردد.

اينك كه با استفاده از سخنان و احاديث معصومين (ع) نسبت به دو مقوله ي شرك و شك، بينايي و بصيرتي پيدا كرديم، به حديث 5، باب اخلاص، اصول كافي كه در ادامه ي توضيح آن به اين مقام رسيديم، نظر ديگري مي افكنيم.

حضرت صادق (ع) فرمودند: قلب سليم، آن است كه وقتي پروردگارش را ملاقات مي كند، احدي جز خدا در آن نباشد، و هر قلبي كه در آن شرك و شك قرار دارد، ساقط و بي ارزش است.

توأم بودن شك و شرك در اين حديث، نشان دهنده آن است كه مقصود، شك ابتدايي نيست، بلكه شكي است كه با شرك سنخيت دارد. چنين شكي موجب زوال يقين مي گردد. منشاء چنين شكي، منشاء شرك نيز هست. يعني چنانچه انسان بموقع نسبت به زوال شك و تبديل آن به يقين اقدام نكند، شك در وجود آدمي ريشه دوانيده و استقرار مي يابد و نتيجه اي جز شرك و كفر و الحاد ندارد.



سرچشمه شايد گرفتن به بيل

چو پر شد نشايد گذشتن به پيل



به هر صورت اين عامل يعني شك و شرك، از موانع اخلاص هستند و قلب را از سلامت ساقط مي كنند. راه سالم سازي قلب را نيز حديث شريف، خود نشان داده است. مي فرمايد: اولياي الهي براي اين كه دلهايشان براي آخرت فارغ باشد، زهد را در دنيا برگزيدند.

«زهد» به معناي بي ميلي و ناوابستگي به دنيا است و با فقر و غنا هر دو سازگار است. آنچه مذموم است، وابستگي و تعلق دل



[ صفحه 157]



به مظاهر دنيا از قبيل مال و فرزند و امثال آن است؛ وگرنه داشتن ثروت و قدرت و فرزند و به كارگيري آنها در مسير خداپسندانه و در راه بهبود وضع مستمندان و تأسيس بنيادهاي نيكوكاري، بسيار مطلوب و پسنديده است و به هيچ وجه با زهد اسلامي منافات ندارد.


پاورقي

[1] روش امام خميني (مدظله العالي) و علامه ي طباطبايي (قدس سره) اين بوده كه منظور يك روايت را از طريق بررسي تمامي روايات آن باب جستجو مي كردند و اين روش بسيار پسنديده اي است، زيرا ممكن است يك روايت داراي مفهومي عام باشد كه قيدش در حديث ديگري نقل شده، يا مجملي باشد كه بيانش در خبر ديگر آمده است.

[2] سوره ي اعراف، آيه ي 102.

[3] اصول كافي، كتاب ايمان و كفر، باب شك، حديث اول.

[4] نظر به اين كه حضرت امام موسي بن جعفر (ع) بيشتر عمر شريف خود را در زندان بسر بردند، و هر گونه ارتباط با آن حضرت موجب دستگيري افراد مي شد. لذا شيعيان آن حضرت، جهت رعايت نكات امنيتي در محاورات و مكاتبات، آن حضرت را به عنوان عبدصالح و مانند آن ياد مي كردند. و نيز به دليل زندان بودن آن حضرت، برخي از رواياتي كه از آن بزرگوار در دست مي باشد، به صورت مكاتبه است.

[5] سوره ي انعام، آيه ي 82.

[6] اصول كافي، باب شك، حديث دوم.

[7] حديث در «قرب الاسناد»، ص 17 و «ثواب الاعمال»، ص 231 و «محاسن»، ص 149 نيز با سند صحيح نقل شده است.

[8] حديث مرفوعه، حديثي را گويند كه از وسط يا آخر زنجيره سند آن يكي يا بيشتر از يكي، با تصريح به حذف، انداخته باشند و همچنين حديثي كه بدون ذكر سند به معصوم نسبت داده باشند، «مرفوع» نام دارد.

[9] مدرك سابق، حديث 7.

[10] اصول كافي، كتاب ايمان و كفر، باب شك، حديث 6.

[11] سوره ي بقره، آيه ي 2.


بازگشت