شرك


«شرك»، در فرهنگ اسلامي، به معناي شريك قرار دادن در كنار خداوند است. شرك، چند نوع است. نوعي از شرك كه در عصر جاهليت رواج بيشتري داشته، پرستش معبودي در كنار پرستش خداوند است. اين شرك را شرك جلي گويند و بطلان آن مسلم مي باشد. نوع ديگري از شرك، ادخال رضايت غير خداوند در عبادت خداوند است. اين رضايت غير خدا، ممكن است رضايت طاغوت يا ارباب دنيوي باشد، و ممكن است رضايت خود و هواي نفس و اميال نفساني باشد. به عنوان مثال، ابداع اموري در زمينه ي عبادات خود كه ريشه ي شرعي ندارد، ادخال رضايت خود است و چيزي است كه بر طبق قانون الهي نيست.

ابوبصير و اسحاق بن عمار از حضرت امام ششم (ع)، درباره ي آيه ي 106 در سوره ي يوسف كه مي فرمايد: «و ما يؤمن اكثرهم بالله و هم مشركون»، يعني بيشتر ايشان به خدا ايمان نياورند و آنان مشركانند، پرسش كردند. آن حضرت فرمود:

يطيع الشيطان من حيث لا يعلم فيشرك. [1] .

ترجمه: يعني شيطان را اطاعت مي كنند از جايي كه نمي دانند، پس مشرك مي شوند.

ضريس، نيز درباره ي همين آيه ي كريمه از امام صادق (ع) نقل



[ صفحه 144]



كرده كه حضرت فرمودند:

شرك طاعة و ليس شرك عبادة. [2] .

ترجمه: شرك آنان شرك طاعت بود، نه شرك عبادت.

بنابراين، معلوم مي گردد كه هميشه شرك، اختيار كردن معبودي ديگر با خدا نيست، بلكه چه بسا انسان عبادت غير خدا را نكند اما مشرك باشد و آن به اين طريق است كه اطاعت غير خدا را بر اطاعت خدا ترجيح دهد، خواه آن اطاعت از هواي نفس خود باشد، خواه اطاعت طاغوت و اتباع شيطان، در هر صورت شرك به خدا است.

در ادامه ي حديث پيشين، ضريس، از حضرت صادق (ع) نقل مي كند كه امام (ع) در تفسير آيه ي 11 در سوره ي حج: «و من الناس من يعبد الله علي حرف [3] » فرمودند:

ان الآية تنزل في الرجل، ثم تكون في اتباعه ثم قلت: كل من نصب دونكم شيئا فهو ممن يعبد الله علي حرف؟ فقال نعم و قد يكون محضا.

ترجمه: همانا آيه در مورد يك مرد نازل مي شود و بعد در مورد اتباع او نيز جاري مي شود. راوي گويد: سپس گفتم: كسي كه غير از شما را [در اين مقام] منصوب بداند، پس او از كساني است كه خداوند را بر حرف مي پرستد؟ فرمود: بله و گاهي شرك محض مي باشد. [4] .



[ صفحه 145]



يعني هر كس كه در مقابل ائمه ي معصوم (س)، ولايت ديگري را برگزيند، از مشركين خواهد بود و از كساني محسوب مي شود كه خدا را بر حرف مي پرستند. و چه بسا اين روش به شرك محض تبديل شود. نمونه ي پرستيدن خدا بر حرف، روش كساني است كه در يك طرف لشكر بايستند كه هرگاه اين لشكر پيروز شد، با آنان به جمع آوري غنايم مشغول شوند و هرگاه شكستي به آنان رسيد، زود فرار كنند و بگويند ما از شما نبوديم.

مي توان از اين روايت چنين برداشت نمود كه تعيين خواسته اي در مقابل كتاب و سنت و خواستن چيزي بر خلاف رضايت ائمه ي معصومين (س) - كه همان رضايت خداوند است - شرك محسوب مي شود و چه بسا به تدريج به شرك محض منتهي شود.

حديث ديگر اين باب، به اين شرح است:

يونس، عن داود بن فرقد، عن حسان الجمال، عن عميره عن ابي عبدالله عليه السلام، قال: سمعته يقول: أمر الناس بمعرفتنا و الرد الينا والتسليم لنا، ثم قال: و ان صاموا و صلوا و شهدوا ان لا اله الا الله وجعلوا في انفسهم ان لا يردوا الينا كانوا بذلك مشركين. [5] .

ترجمه: عميره روايت مي كند: شنيدم امام صادق (ع) مي فرمود: مردم به شناسايي ما و مراجعه به ما و تسليم شدن براي ما مأمورند، سپس فرمود: اگر چه روزه بگيرند و نماز گزارند و گواهي دهند كه معبودي



[ صفحه 146]



جز خداي يگانه نيست، ولي پيش خود بنا گذارند كه به ما مراجعه نكنند، به همان سبب مشرك مي شوند.

بنابراين، عدم پذيرش ولايت ائمه ي معصوم (ع) نوعي شرك محسوب مي شود، زيرا مراجعه به امام در شناخت احكام و معارف اسلام و نيز به جهت كسب تكليف در امور اجتماعي و واگذاري تعيين حكم در دعاوي و امور قضايي به امام، همه از فروغ ولايت محسوب مي شود. به طور كلي برگزيدن رضايت و خواست خود يا ديگران در برابر رضايت و خواست امامان معصوم شرك خفي است، زيرا در واقع، رضايت غير خداست در مقابل رضايت خداوند، چرا كه رضايت امام و پيامبر، در واقع رضايت حق متعال است و چه بسا كه اين شرك خفي به شرك جلي مبدل شود.

حديث ديگر در اين باب مؤيد و مؤكد مطلب فوق است:

علي بن ابراهيم، عن ابيه، عن احمد بن محمد بن ابي نصر، عن عبدالله بن يحيي الكاهلي قال: قال ابوعبدالله (ع): لو أن قوما عبدوا الله وحده لا شريك له و اقاموا الصلوة و آتوا الزكوة و حجوا البيت و صاموا شهر رمضان ثم قالوا لشي ء صنعه النبي (ص): الا صنع خلاف الذي صنع؟ أو وجدوا ذلك في قلوبهم لكانوا بذلك مشركين ثم تلا هذه الآيه «فلا و ربك لا يؤمنون حتي يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا في انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما [6] » ثم قال ابوعبدالله عليه السلام: فعليكم بالتسليم. [7] .



[ صفحه 147]



ترجمه: عبدالله بن يحيي كاهلي گويد: حضرت صادق (ع) فرمود: اگر چنانچه مردمي خداي يگانه و بي شريك را پرستش كنند، و نماز را بر پا دارند، و زكات را بدهند، و حج خانه ي خدا را بجا آورند، و ماه رمضان را روزه دارند، سپس به چيزي كه خدا آن را ساخته يا پيامبر (ص) تعيين كرده اعتراض كنند و بگويند: چرا بر خلاف آن نساخته است؟ يا در دل خود چنين اعتراضي كنند (اگر چه به زبان نياورند)، به همين اعتراض مشرك شوند، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «نه چنين است، به پروردگار تو سوگند، ايمان نياورند تا به داوري بگزينند تو را در آنچه بين ايشان رخ داد، سپس از آنچه بين ايشان قضاوت كرده اي در دلهاي خويش گزيري نيابند و تسليم شوند تسليم شدني.» سپس حضرت صادق (ع) افزودند: بر شما باد كه تسليم باشيد.

بنابراين، ملاك در شرك، اتخاذ رأي و نظر ديگري در مقابل رأي و نظر خدا و رسول (ص) و اوصياي او است. علامت توحيد تسليم بودن در برابر خدا و فرستادگان بحق او است. دخالت دادن نظر خود در احكام الهي انحراف از توحيد، و جلوه اي از شرك است.

حديث ديگر مكمل مباحث مطرح شده است:

عن ابي بصير قال: سألت أباعبدالله عليه السلام عن قول الله عزوجل: «اتخذوا أحبارهم و رهبانهم أربابا من دون الله [8] » فقال: اما والله ما دعوهم الي عبادة أنفسهم، و لو دعوهم إلي عبادة انفسهم لما أجابوهم و لكن احلوا لهم حراما و حرموا عليهم حلالا فعبدوهم من حيث لا يشعرون. [9] .



[ صفحه 148]



ترجمه: ابوبصير گويد: از امام صادق (ع) درباره گفتار خداي عزوجل پرسيدم كه مي فرمايد: «كشيشان و راهبان خود را خداياني در برابر خدا گرفتند»، حضرت فرمود: هر آينه به خدا سوگند، آنها مردمان را به پرستش خود نخواندند، چه اگر به عبادت خود خوانده بودند، ايشان نمي پذيرفتند، ولي حرامي را برايشان حلال كردند و حلالي را بر ايشان حرام كردند، پس آنان، ندانسته و از همين راه ايشان را پرستيدند.

بنابراين، معلوم مي شود كه پرستش غير خدا و شرك به او منحصر به پرستيدن و زانو زدن در مقابل بتها يا خدايان ديگر نيست، اطاعت كوركورانه از پيشواياني كه خود تابع هواي نفس و تمايلات خود هستند، خود نوعي شرك محسوب مي شود. و تأييد كامل اين مطلب در حديث آخر باب شرك از كتاب اصول كافي است كه امام صادق (ع) مي فرمايد:

من اطاع رجلا في معصية فقد عبده.

ترجمه: كسي كه مردي را در معصيت اطاعت كند، در حقيقت او را پرستش كرده است.

با توجه به احاديث فوق، معلوم مي گردد كه شخص موحد بايد در نيت، رضايت خداوند را منظور دارد، و غير او را، اگر چه ميل و خواست خود يا شخص ديگر يا شيطان باشد، در نيت عبادت خدا شريك نسازد؛ وگرنه راه شرك را پيموده است.

مفاد احاديث فوق، ظرافت نفوذ عقايد و اعمال شرك آميز به وجود انسان را نشان مي دهد. اين موضوع، سنگيني مسؤوليت انسان را در قبال حفظ اعتقادات ديني و شناخت دقيق احكام و



[ صفحه 149]



عقايد اسلامي، از منابع حقيقي مورد تأكيد قرار مي دهد.

حديث ديگري از امام صادق (ع) در كتاب «وسايل الشيعه»، مبحث صلات، احكام ملابس از معاني الاخبار شيخ صدوق (رحمه الله) روايت شده كه مؤيد و مؤكد مطلب فوق است.

امام صادق (ع) فرمودند:

ان الشرك اخفي من دبيب النمل و قال منه تحويل الخاتم ليذكر الحاجه و شبه هذا.

ترجمه: به درستي كه شرك از راه رفتن مورچه پنهانتر است و فرمود: از جمله موارد شرك گرداندن انگشتر است به جهت يادآوري حاجتي و مانند آن.

حال، با روشن شدن موضوع شرك، مناسبت دارد درباره ي شرك نيز مطالبي ذكر و رواياتي نقل شود زيرا در روايت باب اخلاص كتاب اصول كافي كه درباره قلب سليم پيشتر نقل شد، عوامل سقوط قلب، شرك و شك معرفي شده است.


پاورقي

[1] اصول كافي، كتاب ايمان و كفر، باب شرك، ح 3.

[2] مآخذ پيشين، حديث 4.

[3] از مردمان، كسي است كه خدا را به حرف عبادت مي كند.

[4] احتمال دارد منظور از «قد يكون محضا» در اين حديث، مربوط به شخص مشمول آيه ي شريفه باشد و اتباعش را شامل نگردد. خصوصا با توجه به نقل ديگري كه «مختصا» آمده، ولي اگر «محضا» را صفت خبر محذوف بگيريم شايد انسب باشد، يعني «قد يكون شركا محضا»، علي الخصوص با قرينه سئوال راوي.

[5] اصول كافي، كتاب ايمان و كفر، باب شرك، حديث پنجم.

[6] سوره ي نساء، آيه ي 65.

[7] مأخذ پيشين، حديث 6.

[8] سوره ي توبه، آيه ي 31.

[9] اصول كافي، كتاب ايمان و كفر، باب شرك، حديث هفتم.


بازگشت