خوف و خشيت


در متون اسلامي هر دو واژه ي «خوف» و «خشيت» به معناي ترس از خدا به كار گرفته شده و در مورد يكديگر هم بكار مي رود [1] ، لكن بين اين دو مفهوم تفاوت محسوسي وجود دارد كه بايد به آن اشاره شود.



[ صفحه 101]



بر اساس ظاهر روايات، خوف، عقاب را تداعي مي كند و در مفهوم خوف و خشيت، علاوه بر ترس، «رجا» نيز نهفته است. اهل عرفان و اخلاق، هم اصطلاحاتي را دارند.

به نظر مي رسد خوف، ترس از عقاب و مشابه آن مي باشد، ولي خشيت، خوف است با ياد كردن عظمت خداوند ذوالجلال و تجلي حق (جلت عظمته و كبرياؤه) نزد انسان واصل به درجه خشيت. و به عبارت ديگر، ترس واقعي از عظمت خداوند است. و اين عظمت قرين حب و شوق به خداوند است، و انسان از اين جهت خائف است كه مبادا آن حب خدا كاسته شود.

يعني انسان، وقتي حائز مرحله اي عالي از تكامل انساني شد و به شناخت خداوند، نايل آمد، آنگاه ترس وي، براي تحصيل حب و به خاطر عظمت خدا است، نه از جهات ديگر. در واقع خوف، زمينه ي تحقق خشيت است.

عرفا، به ويژه آن عده از اهل عرفان كه با احاديث معصومين (ع) هماهنگ و دمساز بوده اند، تقريبا همين معنا را از روايات استفاده نموده اند.

ما فعلا بر اساس ديدگاههاي عرفاني و غيره بحث نمي كنيم بلكه بر طبق روايات، سخن مي گوييم، فقط خواستيم به اين موضوع اشاره اي كرده باشيم.

حضرت صادق (ع) مكرر مي فرموده:

كان يقول «اللهم املأ، قلبي حبا لك و خشية منك و تصديقا و ايمانا بك و فرقا منك و شوقا إليك يا ذالجلال و الإكرام اللهم حبب إلي



[ صفحه 102]



لقائك... [2] .

در اين زمينه ها روايات زيادي از سلف و رسول اكرم (ص) و ائمه ي اطهار (ع) به ما رسيده است ولي به خاطر عللي از آن جمله تقدم تاريخي از لقمان حكيم هم نقل مي نماييم، چون خداوند كريم در قرآن، كلمات حكمت آميز او را خطاب به پسرش، نقل مي فرمايد، ما نيز روايتي كه امام ششم (ع)، از لقمان حكيم نقل فرموده اند، بيان مي كنيم.

حضرت صادق (ع) در پاسخ سئوال راوي كه مي پرسد وصاياي لقمان چه بود، مي فرمايد:

قال ابوعبدالله (ع): و كان فيها اعاجيب و كان اعجب ما كان فيها أن قال لابنه: خف الله عزوجل خيفة لوجئته ببر الثقلين لعذبك، و ارج الله رجاء لو جئته بذنوب الثقلين لرحمك. ثم قال ابوعبدالله عليه السلام: كان ابي يقول: انه ليس من عبد الا في قلبه نوران نور خيفة و نور رجاء لو وزن هذا لم يزد علي هذا و لو وزن هذا لم يزد علي هذا. [3] .

ترجمه: در وصاياي حضرت لقمان، عجايبي بود، و شگفت ترين آنها اين بود كه به پسرش فرمود: اي پسرم! بترس از خدا به طوري كه اگر نيكي



[ صفحه 103]



تمام جن و انس را هم انجام داده باشي، باز خوف اين را داشته باشي كه خداوند ترا عذاب خواهد كرد و به خداوند رجا داشته باش، به حدي كه اگر گناهان جن و انس را مرتكب شده باشي، باز اميد بخشش و رحمت از خدا را داشته باشي.

امام صادق (ع) در ادامه فرمودند كه پدرم مي فرمود: هيچ بنده ي مؤمني نيست مگر آن كه در دلش دو نور است، نور ترس از خدا و نور اميد و رجا به او كه اگر وزن شود، هيچ كدام افزون بر ديگري نباشد. [يعني به قدر خوف، رجا نيز در قلب مؤمن وجود دارد.]

با اين بيان حضرت صادق (ع) كه از لقمان حكيم (ع) و پدر بزرگوارشان نقل فرمودند، معنايي از خوف و خشيت و رجا معلوم مي شود.

در كتاب وسايل الشيعه، باب ششم از ابواب مقدمه ي عبادات، حديث نهم، از حمزة بن حمران چنين نقل شده است:

سمعت اباعبدالله عليه السلام، يقول: ان مما حفظ من خطب النبي صلي الله عليه و آله و سلم أنه قال: يا أيها الناس! ان لكم معالم فانتهوا الي معالمكم و ان لكم نهاية فانتهوا الي نهايتكم الا ان المؤمن يعمل بين مخافتين: بين أجل قد مضي لا يدري ما الله صانع فيه و بين أجل قد بقي لا يدري ما الله قاض فيه، فليأخذ العبد المؤمن من نفسه لنفسه و من دنياه لآخرته و في الشبيبة قبل الكبر و في الحيوة قبل المماة فوالذي نفس محمد بيده ما بعد الدنيا من مستعتب و ما بعدها من دار الا الجنة او النار.

ترجمه: حضرت صادق (ع) فرمود: از جمله مواردي كه از خطبه هاي حضرت رسول اكرم (ص) محفوظ مانده اين است كه حضرت فرمودند: اي مردم! براي شما نشانه ها و علاماتي است، پس به سوي آن بشتابيد. و نيز براي شما نهايتي معين گرديده، پس به سوي آن روانه شويد. (يعني



[ صفحه 104]



توجه به نهايت كمال و عقل خود داشته باشيد تا بتوانيد در دنيا به كمال عقلاني و سپس از اين رهگذر به كمالات اخروي برسيد.) آگاه باشيد كه مؤمن بين دو ترس عمل مي كند. از يك سو درباره مدتي كه از وي گذشته و نمي داند كه خداوند با او در مورد آن چگونه رفتار خواهد كرد، هراسناك است. و از سوي ديگر به خاطر مدتي كه مانده و نمي داند پروردگار برايش چه سرنوشتي را مقدر كرده، بيمناك و نگران است.

پس، بنده مؤمن بايد به حال خود بينديشد و براي نفس خويشتن، كمالات و مكارم را برگزيند، و از دنيا براي آخرت خويش، و در جواني قبل از فرا رسيدن دوران كهولت، و در دوران حيات قبل از فرا رسيدن مرگ، براي خود توشه اندوزي كند. قسم به آن كه جان محمد (ص) در دست او است، بعد از دنيا ديگر راه برگشت و عذرخواهي نيست، و بعد از اين دنيا، سرايي جز بهشت و يا دوزخ وجود ندارد.

اساسا خشيت، نسبت به خداوند مطرح شده، و خوف در ارتباط با مقابل خوف همانند «أمن». مثلا مي بينيم در ضمن روايتي اين تعبير به چشم مي خورد كه:

و قل الحق في الخوف و الأمن و لا تخش الا الله. [4] .

گويا خطاب به امام باقر (ع) است كه:

«حق را بگو و بيان كن در حال ترس و امن و جز از خداوند خشيت و ترس نداشته باش.»

همان طور كه ملاحظه مي شود خوف در كنار امن ذكر شده و خشيت نسبت به خدا.

روايت ديگري از حضرت صادق (ع) نقل شده كه معناي



[ صفحه 105]



خشيت را مي توان از آن دريافت:

قال ابوعبدالله عليه السلام: ان من العبادة شدة الخوف من الله عزوجل، يقول الله: «انما يخشي الله من عباده العلماء [5] » و قال جل ثناؤه: «فلا تخشوا الناس و اخشون [6] » و قال تبارك و تعالي: «و من يتق الله يجعل له مخرجا [7] » قال و قال ابوعبدالله عليه السلام: ان حب الشرف و الذكر لا يكونان في قلب الخائف الراهب. [8] .

ترجمه: به درستي كه شدت ترس از خداوند، از جمله عبادات است. خداوند مي فرمايد: «جز اين نيست كه از ميان بندگان تنها دانشمندان از خدا خشيت دارند.» و نيز مي فرمايد: «از مردم نترسيد بلكه فقط از من بترسيد.» و باز مي فرمايد: «كسي كه تقواي خدا را پيشه سازد، خداوند راه نجاتي براي او قرار مي دهد.» آنگاه حضرت صادق (ع) افزودند: «كسي كه از خداوند، خائف و بيمناك باشد، حب شرف و عشق نامجويي در دلش نيست.»

بر اساس اين حديث، شدت خوف براي خداوند مقدمه ي خشيت است و نفس را در مسير عبادت و تقوا و سازندگي و كمال قرار مي دهد.

در اين حديث، ابتدا حضرت فرمودند: شدت خوف از خدا عبادت است، و سپس از آيات خشيت در قرآن كريم، شاهد آوردند. بنابراين معلوم مي شود كه شدت خوف براي خدا همان خشيت است، به عبارت ديگر، خشيت، ترس شديد از خداوند تعالي است كه از



[ صفحه 106]



شناختن و دريافتن عظمت خداوند ذوالجلال حاصل مي شود.


پاورقي

[1] از مواردي كه دو لغت در حالت اجتماع هم ممكن است به معناي يكديگر بكار رود، همين مورد خوف و خشيت است. و مي توان گفت: «اذا اجتمعا اجتمعا و إفترقا، و اذا افترقا افترقا او اجتمعا.» و ممكن است با حالت اجتماع يعني در صورتي كه با هم جمع مي شوند، هم در معناي مشترك بكار رود، و يا در معناي مختص به خود استفاده شود. و همچنين در صورتي كه جدا بكار برده شود، باز هم ممكن است معناي مشترك يا مختص را داشته باشند. همانند لفظ عدل و قسط كه در بعضي از درسهاي فقهي ذكر نموديم.

آيه شريفه ي 9 در سوره ي نساء «وليخش الذين لو تركوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا عليهم...» شاهدي بر اين مدعاي مذكور است.

[2] اصول كافي، كتاب دعا، باب الدعا، في حفظ القرآن، حديث 24. و مفاد اين جمله ها اين است: «خدايا دلم را پر و سرشار از محبت و ترس و خشيت خود قرار ده، و تصديق و ايمان به خود را عنايت فرما، و از غير تو صرف نظر كردن و به سوي تو رو آوردن همراه با ترس از خود و شوق و اشتياق به سويت را لطف كن، اي صاحب جلال و اكرام.

بار الها لقاء خودت را به من محبوب گردان.»

در اين مورد خشيت هماهنگ با محبت و شوق و... ذكر شده است.

[3] اصول كافي، كتاب ايمان و كفر، باب خوف و رجا، حديث اول.

[4] اصول كافي، كتاب الحجة، باب ان الأئمة لم يفعلوا شيئا، ج 1.

[5] سوره ي فاطر، آيه ي 28.

[6] سوره ي مائده، آيه ي 24.

[7] سوره ي طلاق، آيه ي 2.

[8] اصول كافي، كتاب ايمان و كفر، باب خوف و رجاء، حديث هفتم.


بازگشت