ارتباط موت و نفس


در اينجا مقدمه اي كوتاه براي ارتباط اين دو عنوان ذكر مي شود، گرچه تفصيل و شرح آن در مقام ديگر بيان خواهد شد.

در قرآن كريم و احاديث معصومين (ع) هر گاه درباره ي بدن و



[ صفحه 63]



جسم و روابط ظاهري انسان سخن به ميان آمده، از تعبير «بشر» استفاده شده، و در مواقعي كه واقعيت و شخصيت حقيقي انسان مورد نظر بوده، واژه ي «نفس» به كار رفته است.

به عنوان مثال، در قرآن كريم از قول كافران نقل شده كه خطاب به پيامبران الهي مي گفتند:

ما أنتم الّا بَشَرٌ مِثلنا. [1] .

ترجمه: شما نيستيد مگر بشري مثل ما.

چون كه بشر از «بشره» به معناي پوست و قشر آمده، و با روابط و لوازم ظاهري مناسب است.

كافران بيش از روابط ظاهري، از حقيقت انسان، چيزي نمي دانستند. يا در اين مقام، حقيقت بالاتري را مورد نظر نداشتند. لذا انبياي الهي را مانند خود مي پنداشتند. پيامبران الهي نيز در برخورد با آنان به اندازه ي فهمشان به آنها پاسخ مي دادند، مثلا حضرت محمد (ص) با القاء وحي الهي فرمود:

قُل إنَّما أنَا بَشرٌ مِثلكُم يوحي اليّ. [2] .

ترجمه: بگو همانا من بشري مثل شما هستم جز اينكه به من وحي مي شود.

البته در تعبير وحي، اشاره به امتياز انبيا و رسولان الهي دارد كه با دقت در عنوان وحي، تمام (و يا اكثر) آثار نبوت و رسالت استفاده مي شود.



[ صفحه 64]



زيرا پيامبران الهي مأمور بودند كه با مردم به اندازه ي درك و فهمشان و بلكه با الفاظ و تعبيرات آن قوم، سخن بگويند:

إنّا مَعاشرُ الأنبياء أمرِنا أن نُكلِّمَ النّاسَ عَلي قَدر عُقُولِهِم. [3] .

و ما ارسلنا من رسولٍ الّا بلسان قومه لِيُبَيّنَ لَهُم. [4] .

ترجمه: هيچ رسولي را براي قومي نفرستاديم مگر به زبان آن قوم، تا براي آنان بيان كنند (آنچه از جانب خداوند نازل شده بود.)

در لسان قرآن و احاديث، هنگام ذكر موضوعات متعلق به روح شخصيت يافته آدمي، عنوان و واژه ي «نفس» بكار گرفته شده است. البته نفس همان روح آدمي است كه با نيات و اعمال وي ساخته مي شود. از روح شخصيت يافته، «نفس» تعبير شده، كه نفس، تشخص و تعيّن روح است، و با روح عينيّت دارد.

چون كه روح ريشه ي حياتي در حيات انسان است، و از آيات نفخ و دميدن روح اين معنا استفاده مي شود:

و نُفِخَ فيه من روحه و جعل لكم السمع و الابصار و الافئدة.

و از روح خود در آن دميد و براي شما گوش و چشم و قلب قرار داد...

و همين ريشه حياتي كه تشخص يافت، از آن تشخص و تعيّن، نفس عنوان شده، بنابراين نفس انساني همان روح انساني است كه با تعيّنات قرين و بلكه عينيت دارد.

و به طور خلاصه اشاره مي شود كه اعمال انسان و نيات، زمينه ي



[ صفحه 65]



تشخص نفس انسان است، و مي تواند با اعمال نيك نفس مطمئنه شود، و يا با اعمال بد، نفس اماره ي بالسوء تشخص يابد، و يا نفس لوامه و... البته اين مطلب به تشريح بيشتري نيازمند است، و در بعضي از دروس ذكر نموده ايم، و اسراري از حقيقت انسان (همانند تجرّد، تكامل و مراتب و درجات و...) از اين اصول استفاده مي شود.

در آياتي از قرآن كريم كه درباره ي «موت» سخن گفته شده عموماً واژه ي «نفس» به كار برده شده نه لفظ «بشر». به عنوان نمونه در سوره ي زمر، آيه ي 42 مي فرمايد:

الله يتوفي الأنفس حين موتها و التي لم تمت في منامها فيمسك التي قضي عليها الموت و يرسل الاخري الي اجل مسمي ان في ذلك لآيات لقوم يتفكرون.

ترجمه: خداوند مي گيرد جانها را هنگام مردن، و هنگامي كه (به خواب رفته و) در خواب نمرده است؛ پس نگاه مي دارد آن را كه موت بر او معين گرديده، و ديگري را تا زمان معين مي فرستد. به درستي كه در آن براي گروهي كه مي انديشند، نشانه هايي است.

واژه ي «توفي» و «فوت» در آيه ي فوق، به معناي كامل گرفتن چيزي است. پس معناي آيه اين است كه خداوند، نفس را، يعني همان روح شخصيت يافته را به طور كامل مي گيرد؛ حال اين روح، شخصيت انساني و الهي يافته باشد يا شخصيت شيطاني، از اين حيث تفاوتي نمي كند.

در سوره ي عنكبوت، آيه ي 36 مي فرمايد:

كل نفس ذائقة الموت.

ترجمه: هر نفسي طعم مرگ را مي چشد.



[ صفحه 66]



بنابراين، موت امري است كه به نفس هم مربوط مي شود و نه تنها به جسم مادي انسان.

نكته ي ديگري كه مي توان از اين آيه برداشت كرد، اين است كه نفس انساني در حال مرگ، طعم موت را مي چشد، پس نفس زنده است، و در آن حال قدرت درك و فهم و ادراك دارد. اين امر تأييد كننده ي مطلب سابق الذكر است كه موت زمينه ي يكي از مراتب بالاي انساني است، كه توسط آن به عالم ديگر منتقل مي شود.

نمونه ي ديگر:

و ما تدري نفس باي ارض تموت ان الله عليم خبير. [5] .

ترجمه: هيچ نفسي نمي داند در كدام زمين مي ميرد، به راستي خداوند دانا و آگاه است.

آيه ي ديگر:

و ما كان لنفس ان تموت الا باذن الله كتابا مؤجلا. [6] .

ترجمه: براي هيچ نفسي ميسور نيست كه بميرد مگر به اذن خدا، نوشته اي با زمان معين.

بنابراين، موت براي انسان، يك كمال است. كلام حضرت امام حسين (ع) در روز عاشورا نيز بيانگر همين مطلب است:

اني لا اري الموت الا سعادة.

ترجمه: من موت (مرگ) را جز سعادت و كمال (نمي دانم) نمي بينم.

در مجموعه ي شريف فروع كافي، كه يكي از منابع اصلي مباحث



[ صفحه 67]



فقهي است، در كتاب «الجنائز»، باب علل الموت احاديثي نقل شده كه در اين زمينه حائز اهميت است و ما بدين مناسب به نقل آنها مي پردازيم.


پاورقي

[1] سوره ي يس، آيه ي 15.

[2] سوره ي فصلت، آيه ي 6.

[3] سوره ي سجده، آيه ي 9.

[4] اصول كافي، كتاب العقل و الجهل، حديث 15.

[5] سوره ي لقمان، آيه ي 34.

[6] سوره ي آل عمران، آيه ي 139.


بازگشت