زيباترين تصوير
كاظم كامران شرفشاهي
يك سو سپاهي اندك و عاشق
سوي دگر مردان اهريمن
جز ناله ها و نعره ها
يا بانگ طبل و شيون شيپور
چيزي نمي آمد به گوش
آن روز
اين جنگ گويي تا قيامت
بود پابرجا
بي وقفه، بي پايان
[ صفحه 87]
ناگاه از سمت سپيدي ها
آمد صدايي آسماني:
شمشير بگذاريد
ظهر است و هنگام نماز است
بايد كه قامت بست
هنگام نياز است
در زير باراني ز ناوكها
آن سرو قامت
راست قامت بود
گويي مصائب در نظرگاهش
خرد و حقير و پست و كوچك بود
در نينوا آن روز
محشر بود
سبط نبي (ص)، فرزند زهرا (س)، پور حيدر (ع)
آن دشت سوزان را
گلستان كرد
عطر نمازش
[ صفحه 88]
در همه آفاق پيچيد
اين صحنه
اين زيبايي محض
لرزاند دشمن را
هراسان كرد
مي كاود اينك خاطراتش را
تاريخ
با حزن و پريشاني
جز او نمي يابد نشان
جز ظهر عاشورا
مجموعه اي آبي ز عشق و شور و شيدايي
در بين فرزندان آدم اين نماز ظهر
آيينه اي كامل
زايمان است
آري نماز ظهر عاشورا
عالي ترين، زيباترين
تصوير انسان است
[ صفحه 89]