از جذبه هاي گنه بار برحذر باشيم (شعر از منوچهر جراح زاده)




بيا به قافيه ي گل سفر كنيم آغاز

سرود عشق بخوانيم در ديار نماز



بيا كه با دل خود بيعتي دوباره كنيم

به سجده گاه خدا رجعتي دوباره كنيم





[ صفحه 194]





ز سفره خانه ي الله توشه برگيريم

دوباره روزي خود، خوشه خوشه برگيريم



درون خويش تكانيم تا خدا آباد

وجود خويش ز سرگشتگي كنيم آزاد



بيا زبان به صلاة و سلام بنشانيم

شعور شعر به شور كلام بنشانيم



بيا به شانه ي رنگين كمان بياويزيم

به عطر سوره، دل و جان خود بياميزيم



سبد سبد، غزل ناب عاشقانه بريم

طبق طبق، گل زيباي عارفانه بريم



سرود وصل بخوانيم تا مدار حريم

حريم فاصله را تا خدا به لحظه بريم



بيا عبور نماييم از صراط يقين

سفر كنيم به معراج از سكون زمين



بيا كه شبنم باغ ستاره دانه كنيم

براي مستي خود، تشنگي بهانه كنيم



قدح قدح، ز زلال سپيده رود كنيم

به سجده گاه خدا لحظه اي سجود كنيم



به آيه آيه بشوييم، نخوت و زنگار

وضو كنيم به شبنم، اقامه بر دادار



دعاي فاضله را تا سحر ترانه كنيم

به باغ خرم و سبز دعا جوانه كنيم



بيا مرور كنيم فصل بودن را

شعور و شعر و كلام خدا ستودن را





[ صفحه 195]





بيا زخويشتن خويش درگذر باشيم

زجذبه هاي گنه بار برحذر باشيم



صفاي عشق به آيينه ي قنوت دهيم

درون خويش به رزاق لايموت دهيم



هجاي «هو» به الف، لام و ها حواله كنيم

وجود خويش براي خدا قباله كنيم



ز برگ لاله بپوشيم خرقه ي پرهيز

تشهدي هله خوانيم، مست و شورانگيز



بيا كه فاصله ها را زخويش برداريم

وجود خويش را به معبود خويش بسپاريم



بيا كه با دل خود لحظه اي فراز شويم

كلام وحي بخوانيم و در نماز شويم



به ريسمان خدا چنگ عارفانه زنيم

اذان، به مناجات شاكرانه زنيم



خداي را به هزاران كلام نام كنيم

اقامه را به سوي مسجدالحرام كنيم



به وقت خواندن الحمد، دل به راه دهيم

يگانه بودن الله را گواه دهيم



بيا ز خوابگه سنگ هاي خارستان

حديث سنگ بخوانيم بر سر شيطان



بيا مرور نماييم قصه ي حلاج

حديث سرخ عبادت ز مسجد و معراج



زهاي و هوي تعلق، رها زمانه كنيم

به گاه سجده، نيايش به آن يگانه كنيم





[ صفحه 196]





بيا كه با دل خود خلوتي دوباره كنيم

سفر كنيم ز خويش و به خود نظاره كنيم



كلام عشق، به هفده ركوع ليل و نهار

به بند سبحه كشانيم تا شب ديدار



منوچهر جراح زاده «قلندر» [1] .


پاورقي

[1] جاده ي سجاده، ص 46 و 47.


بازگشت