فضليت اذان و اقامه، پاداش گويندگان اذان و دورنماي بهشت در چشم بلال


خداي تعالي، فرمود:

و اذا ناديتم الصلاة اتخذوها هزواً و لعباً ذلك بانهم قوم لا يعقلون. [1] .

هنگامي كه اذان مي گوييد و مردم را به نماز مي خوانيد، آنان اذان را به مسخره مي گيرند. اين به آن جهت است كه گروهي نابخردند.

و فرمود:

و من احسن قولاً ممن دعا الي الله و عمل صالحاً و قال انني من المسلمين.

[2] .

چه كسي از آن كه مردم را به سوي خدا فرا خواند و كاري شايسته كرد و گفت: من از مسلمانانم، به اعتبار سخن، نيكوتر است؟

گفته اند: اين آيه در شأن گويندگان اذان فرود آمده است.

و رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند:

يد الرحمن علي رأس المؤذن حتي يفرغ من أذانه. [3] .

دست خدا بر سر اذان گوست تا آن كه از اذان خويش فارغ شود.

و فرمودند:

المؤذن المحتسب كالشاهر بسيفه في سبيل الله القاتل بين الصفين. [4] .

اذان گويي كه به خاطر خدا اذان بگويد؛ مانند كسي است كه شمشيرش را در راه خدا از نيام بركشد و بين دو صف كفر و اسلام بجنگد.

و از همان حضرت روايت شده است كه فرمودند:

من اذن احتساباً سبع سنين جاء يوم القيامة و لا ذنب له. [5] .

كسي كه هفت سال براي خشنودي خدا اذان بگويد، روز قيامت در حالي وارد محشر مي شود كه برايش گناهي نباشد.



[ صفحه 104]



و از ابي سعيد خدري روايت شده است كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند:

يغفر الله للمؤذن مدي صوته و يشهد له ما سمعه من رطب و يابس. [6] .

خداي تعالي، گناهان اذان گو را به ميزان ميدان آواز وي بيامرزد و هر تر و خشكي كه آواي او بشنود، گواه ايمان و دعوتش باشد.

هم چنين بخاري از وي روايت كرده است كه گفت: شنيدم كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمود:

لا يسمع مدي صوت المؤذن جن أو أنس و لا شي ء الا شهد له يوم القيامة. [7] .

هيچ جن و انسي و هيچ شيئي نيست كه در ميدان صوتي مؤذن قرار گيرد و آواز وي بشنود مگر آن كه در روز رستاخيز به سودش گواهي دهد.

و نيز از آن حضرت روايت شده است كه فرمودند:

أطول الناس أعناقا المؤذنون. [8] .

گردن هاي گويندگان اذان، در روز رستخيز، از ديگران كشيده تر است.

و امام علي (عليه السلام) فرمودند:

يحشر المؤذنون يوم القيامة طوال الاعناق. [9] .

گويندگان اذان در روز قيامت با سرافرازي وارد محشر مي شوند.

و در حديث ديگري از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مي خوانيم:

... يحشر المؤذنون من امتي مع النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين. [10] .

مؤذنان امت من، در روز رستاخيز، با پيامبران و صديقان و شهيدان، وارد محشر مي شوند و در جمع آنان حضور دارند و گرد مي آيند.

و از آن حضرت روايت شده است:

لو علم الناس ما في النداء و الصف الاول لاستهموا عليه.

[11] .



[ صفحه 105]



اگر مردم مي دانستند كه اذان گفتن و شركت در صف اول نماز چه فضيلتي دارد، هر آيينه براي آن قرعه كشي مي كردند.

افزون بر آن چه گفته شد، استفاده از صيغه ي مجهول (نودي) در آيه ي نهم از سوره ي جمعه، مشعر به اين حقيقت است كه ندا دهنده براي نماز و دعوت كننده به جمعه، شخصيتي عظيم الشأن است.

و در منابع اهل سنت از آن حضرت روايت شده است كه فرمودند:

اذا سمعت الاذان فأت و لو حبوا. [12] .

هنگامي كه اذان نماز را شنيدي هر چه سريعتر به مسجد بيا گرچه سينه خيز باشد.

و باز از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت شده است:

من سمع الاذان فاجاب كان عندالله من السعداء. [13] .

آن كه نداي اذان بشنود و به آن روي كند، نزد خداي تعالي، از نيك بختان است.

و بخاري و مسلم از ابي هريره روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند:

اذا نودي للصلوة ادبر الشيطان و له ضراط حتي لا يسمع التأذين. [14] .

هنگامي كه نداي نماز سر مي دهند، اهرمن پشت به آواز اذان مي كند و در حال گريز شيشكي مي زند تا فراخواني مكرر مؤذن را به نماز نشنود.

با توجه به اين حديث، چنين تصور مي شود كه پشت كنندگان به اذان و نماز، كاري اهريمني مي كنند، و كار و پيشه اي كه خود را به آن سرگرم مي سازند؛ همانند شيشكي زدن شيطان براي نشنيدن اذان است. به عبارت ديگر به نظر مي رسد آنان كه به فراخواني مكرر اذان گو، وقعي نمي نهند و به سوي نماز نمي روند، برادران شيطانند.

سليمان جعفري گويد: از امام (عليه السلام) شنيدم كه مي فرمود:



[ صفحه 106]



اذن في بيتك فانه يطرد الشيطان و يستحب من أجل الصبيان. [15] .

در خانه ي خويش اذان بگوي كه شيطان را از آن دور مي سازد و كودكان نيز با آن آشنا مي شوند و از اين جهت نيز امري مستحب و داراي پاداش است.

اذان براي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و گوينده ي اذان و شنونده ي آن عطيه اي از جانب خداوند است. آن بزرگوار فرمودند:

اعطاني الله، عزوجل، فاتحة الكتاب و الاذان و الجماعة في المسجد و يوم الجمعة. [16] .

خداي عزوجل، چهار چيز به من ارزاني داشت: سوره ي حمد، اذان، نماز جماعت در مسجد و روز جمعه را.

از امام سجاد (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:

ان النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) اذن في أذن الحسين (عليه السلام) بالصلاة يوم ولد. [17] .

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) روز ولادت امام حسين (عليه السلام) در گوش وي اذان گفتند.

و امام حسين (عليه السلام) در نيم روز گرم عاشورا در بحبوحه ي جنگ، به فرزند خود (امام زين العابدين يا علي اكبر) فرمودند:

«اذان و اقامه بگو!» پس اذان و اقامه گفت و آن حضرت قيام فرمود و نماز را در ميدان نبرد اقامه كرد. [18] .

و اين اهميت و ضرورت تكرار اذان و اقامه را از بدو تولد تا واپسين لحظه هاي حيات نشان مي دهد.

هنگامي كه وقت اذان فرا مي رسيد، رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به بلال مي فرمود:

اي بلال! برو بالاي ديوار مسجد و با آواي بلند اذان بگو. [19] .

از عبدالله بن علي روايت شده است كه گفت: مال التجاره ي خود را زماني از بصره به مصر مي بردم و وارد آن ديار شدم. روزي از راهي مي گذشتم. ناگهان چشمم به



[ صفحه 107]



پيرمردي بلند قامت افتاد كه رنگش بسيار سياه و تيره و موي ريش و سرش سپيد بود و دو جامه؛ يكي سياه و ديگري سپيد بر تن داشت. پرسيدم اين كيست؟ گفتند او بلال؛ صحابي رسول خداست. (صلي الله عليه و آله و سلم)

بي درنگ، الواحي برگرفتم و به نزد وي رفتم و گفتم: اي پيرمرد! سلام بر تو. گفت: و بر تو باد، سلام.

گفتم: خداي تعالي، تو را مورد رحمت خود قرار دهد. از آنچه از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيده اي برايم سخن بگو. گفت: چه چيزي تو را دانا كرد كه من كيستم؟ گفتم: مي دانم كه بلال؛ اذان گوي رسول خدا هستي. پس گريست و من نيز گريه كردم تا مردم بر ما گرد آمدند و همگي گريستيم. سپس گفت: اي جوان! تو از كدام دياري؟ گفتم: اهل عراقم. گفت: به به!! (شايد از آن جهت كه عراقيان، پيروان علي (عليه السلام) بودند) سپس لحظه اي خموش ماند و گفت: اي برادر عراقي! بنويس:

بسم الله الرحمن الرحيم. از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيدم كه مي فرمود: «گويندگان اذان، امناي مؤمنان بر نمازها، روزه ها، گوشت ها و خون هايشان هستند. از خداي عزوجل، چيزي نمي خواهند مگر آن كه به آنان عطا مي كند و در چيزي شفاعت نمي كنند مگر آن كه شفاعتشان قبول مي شود».

گفتم: بيشتر برايم بازگوي. خدا تو را مورد رحمت خود قرار دهد. گفت: بنويس: بسم الله الرحمن الرحيم. از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيدم كه فرمود: «كسي كه چهل سال براي خدا اذان بگويد، خداي عزوجل، او را روز قيامت در حالي از گور برانگيزد كه ثواب نيكو و قابل قبول چهل صديق براي وي باشد».

گفتم: خدا تو را رحمت كند. بر آگاهي من بيفزاي. گفت: بسم الله الرحمن الرحيم. از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيدم كه مي فرمود: «هر كسي بيست سال اذان بگويد، خداي عزوجل، او را در روز قيامت در حالي از گور برانگيزد كه براي او پاداشي از نور را كه هم وزن آسمان باشد، منظور فرمايد».

گفتم: رحمت خدا بر تو باد! مرا بيش از اين مستفيض كن. گفت: بنويس: بسم الله الرحمن الرحيم. از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيدم كه مي فرمود: «كسي كه ده سال اذان



[ صفحه 108]



بگويد، خداي عزوجل، در روز قيامت، او را با ابراهيم خليل (عليه السلام) و در زير قبه ي او و يا تحت رتبه ي او ساكن كند».

گفتم: رحمت خداي عزوجل، بر تو باد! بيشتر بگو. گفت: بنويس بسم الله الرحمن الرحيم. از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيدم كه مي فرمود: «كسي كه يكسال اذان بگويد، خداي عزوجل، روز قيامت او را در حالي برانگيزد كه گناهانش هر اندازه باشد، آمرزيده شود: هر چند كه هم وزن كوه احد باشد».

گفتم: خدا تو را بيامرزد باز هم بگو. گفت: باشد. پس آن چه مي گويم به خاطر بسپار و به آن عمل كن و عملت را به حساب خدا بگزار. از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيدم كه مي فرمود: «كسي كه در راه خدا و براي خشنوديش و از روي ايمان و تقرب به خداي عزوجل، اذان بگويد، خدا گناهان گذشته اش را بيامرزد و با نگهداشت او در بقيه ي عمرش بر او منت نهد و در بهشت ميان او و شهيدان جمع كند».

گفتم: خداي رحمتت كند! زيادتر بگوي. بهترين حديثي كه از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيده اي برايم بازگوي. گفت: اي جوان! خدا تو را نگه دارد. تو (با تجديد خاطره هايم) شاهرگ هاي دلم را بريدي، و به گريه افتاد و من نيز با او گريستم تا آنجا كه به خدا قسم، دلم به حالش سوخت. سپس گفت: بنويس: بسم الله الرحمن الرحيم. از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيدم كه مي فرمود: «چون روز قيامت قائم شود و خداي عزوجل، مردم را در يك زمين گرد آورد، فرشتگاني از نور را كه پرچم ها و علم هايي از نور به همراه خود دارند و اسباني را كه افسارهايشان از زبر جد سبز و خورجين هايشان پر از مشك ناب است، مي رانند، به سوي مؤذنان گسيل مي دارد.»

مؤذنان بر آن اسبان سوار مي شوند و بر پشت آن ها مي ايستند و فرشتگان مهار آن ها را مي كشند. آن گاه با بلندترين آواز خود نداي اذان سر مي دهند. سپس بلال به گريه افتاد گريستني سخت تا آن كه من نيز به آواز بلند گريه كردم. وقتي كه از گريه باز ايستاد گفتم: گريستنت از چه بود؟ گفت: خدا بلا از تو دور كند! مرا به ياد چيزهايي



[ صفحه 109]



انداختي كه از محبوب خويش (رسول خدا) شنيدم و آن انساني كه او را بيش از ديگران به دوستي برگزيده ام مي فرمود: «به آن كه مرا به پيغمبري برانگيخته است سوگند كه اذان گويان در روز قيامت در حالي كه بر اسبان يا اشتران نفيس ايستاده باشند بر مردمان گذر خواهند كرد و در آن حال مي گويند: «الله اكبر. الله اكبر». هنگامي كه آن تكبير بر زبان رانند از امت خود فرياد و غوغايي عظيم مي شنوم. در اين هنگام اسامة بن زيد درباره ي آن ناله و فرياد سؤال كرد كه آن ضجه چه بود؟ گفت: ضجه ي آنان، تسبيح، تحميد و تهليل است».

سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر.

هنگامي كه بگويند:

اشهد ان لا اله الا الله

امت من گويند: آري. در دنيا تنها او را مي پرستيديم پس فرشتگان گويند: «نيكو كرديد و راست گفتيد».

و هنگامي كه گويند:

اشهد ان محمداً رسول الله

امت من گويند: اين همان كسي است كه با مأموريت از جانب پروردگارمان به سوي ما آمد و ما با آن كه او را نديده بوديم به وي گرويديم. پس فرشتگان به آنان گويند: راست گفتيد. اين همان كسي است كه مأموريتي را كه از جانب پروردگارتان به سوي شما داشت، ادا كرد و شما گروندگان به او بوديد پس سزاوار است كه خداي عزوجل، ميان شما و پيغمبرتان جمع كند (؛ يعني شما را با او محشور كند.) آن گاه فرشتگان آنان را به جايگاه هاي ويژه اي كه در بهشت دارند، مي برند و در آن جاي ها ميوه ها و نعمت هايي است كه هيچ چشمي آن ها را نديده است و هيچ گوشي آن ها را نشنيده است و بر خاطر هيچ كسي نگذشته است.

سپس بلال به سوي من نگاه كرد و گفت: با وجود آن كه هيچ توانايي جز به مددكاري خداوند نيست، اگر بتواني چنان كن كه نميري مگر آن كه گوينده ي اذان باشي يا به هنگام مرگ از گويندگان اذان باشي، حتماً اين كار را بكن. در جواب گفتم:



[ صفحه 110]



خدا تو را مورد رحمت خود قرار دهد. بر من نكويي كن و مرا از اخبار پيغمبرم باخبر گردان كه من تهي دست و به آن نيازمندم و آن چه را كه از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيده اي به من پرداز كه تو او را ديده اي و من او را نديده ام و برايم تعريف كن كه فرستاده ي خدا كه درود خدا بر او و خاندانش باد! ساختمان بهشت را برايت چگونه وصف كرد؟ گفت بنويس: «بسم الله الرحمن الرحيم». از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيدم كه فرمود: «همانا باروي بهشت خشتي از طلا و خشتي از نقره و خشتي از ياقوت است و ملاط آن مشك ناب است و كنگره هاي بالاي آن از ياقوت هاي سرخ و سبز و زرد است». گفتم: درهاي آن از چيست؟ گفت: «درهاي آن گونه گون است: باب رحمت از ياقوت سرخ است». گفتم: كوبه ي آن از چيست؟! گفت: «از من دست بدار. تو بيش از اندازه مرا به زحمت افكندي». گفتم: از تو دست بر نمي دارم تا هر آن چه را كه از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در اين باره شنيده اي به من برساني. «گفت بنويس: بسم الله الرحمن الرحيم». اما باب صبر، درب كوچكي است و يك لنگه از ياقوت سرخ است و بر آن حلقه و كوبه اي نيست. (كوچك بودن باب صبر به آن معني است كه افراد كمتري توانايي وارد شدن به بهشت را از طريق آن دارند). و اما باب شكر، از ياقوت سفيد و داراي دو لنگه است و فراخي ميان دو لنگه ي آن به اندازه ي پانصد سال راه است و پيوسته، فغان و ناله و نوحه دارد و مي گويد: پروردگارا! آنان را كه شايسته ام هستند به نزد من آور. گفتم: آيا در هم سخن مي گويد؟! گفت: «اين صاحب جلال و اكرام است كه آن را به نطق مي آورد». و اما باب بلا. گفتم: آيا باب بلا همان باب صبر نيست؟ گفت: «نه». گفتم: پس بلا كدام است. گفت: «مصيبت ها، ناخوشي ها و بيماري ها و خوره». باب بلا، دري از ياقوت زرد و داراي يك لنگه است و چه اندكند كساني كه از اين در به بهشت درآيند. گفتم: خدا تو را بيامرزد و رحمتش بر تو فرو بارد بر من نيكويي كن و اطلاعات بيشتري در اختيار من بگذار كه من به آن نيازمندم. گفت: «اي جوان! باز هم مرا به زحمت افكندي اما باب اعظم. بندگان شايسته ي خدا از طريق آن به بهشت درآيند و آنان كساني هستند كه دوستي دنيا را كنار نهاده اند و پرهيزگار، پارسا، گراينده به خدا و خواستار انس به او هستند».



[ صفحه 111]



گفتم: خدا تو را غريق رحمت سازد. هنگامي كه وارد بهشت شوند، چه مي كنند؟ گفت: «بر روي دو جويبار زلال و در كشتي هاي ياقوت نشاني كه پاروهاي آن از لؤلؤ رخشان است و فرشتگاني از نور در آن باشند، سير مي كنند و بر تنهايشان جامه هايي است كه رنگ سبز تندي دارد».

گفتم: خدا رحمتش را بر تو تازه گرداند. آيا در بهشت، نور سبز هم هست؟ گفت: «جامه ها، سبز است ليكن پرتوي از نور پروردگار جان ها (جل جلاله) در آن دميده است. تا آنان بر دو سوي آن جويبار گردش كنند».

گفتم: نام آن جويباران چيست؟ گفت: «جنة المأوي»، گفتم آيا در ميان بهشت، بهشت ديگري هم هست؟ گفت: «آري؛ بهشت عدن»، و آن در وسط بهشت است اما بهشت عدن، با روي آن ياقوت سرخ و سنگريزه هايش لؤلؤ است. گفتم: آيا در آن بهشت ديگري هم هست؟ گفت: «بلي؛ جنة الفردوس»، گفتم: پس چگونه است باروي آن؟ گفت: «پرسش هاي زيادت مرا به شگفتي واداشت. از من دست بردار كه دلم را خستي و زخمي كردي». گفتم: بلكه تو با من آن كردي از آن چه گفتي و ناگفته هايي كه فرو گذاشتي. من تو را رها نمي سازم تا توصيف آن را به پايان برساني و مرا از باروي آن باخبر سازي. گفت: «باروي آن از نور است». گفتم: غرفه هايي كه در آن ها هست چگونه است؟ گفت: «از نور عالمتاب پروردگار عالم هاست.»

گفتم: خدا بر تو رحم كند. بر من ترحم كن و افزون گوي. گفت: «خدا بلا، از تو دور كند! فرستاده ي خدا كه درود خدا بر او و خاندانش باد؛ توصيف بهشت را در همين جا برايم به پايان برد». اگر بتواني چنان كني كه به پاره اي از بهشتي كه داراي اين صفت است نائل شوي، خوش به حالت باد و خوشا به حال كسي كه ايمان به اين دارد.

گفتم: خدا رحمتت كند! به خدا سوگند من از مؤمنان به اين سخنان هستم. گفت: «خدا تو را نگه دارد هر كه مؤمن به اين سخنان باشد يا حقيقت و راهي را كه گفتم درست بداند، به دنيا و زيور آن رغبت نداشته است و خود را به خود محاسبه كرده است». گفتم: من به اين سخنان حق در راه حق ايمان دارم.



[ صفحه 112]



گفت: «درست مي گويي ليكن پيوسته قصد راستي و درستي كن و براساس حكم روش دين، عمل نما و نوميد مباش. به فرمان دين عمل كن و در اجراي وظيفه قصور مكن. به رحمت پروردگار اميدوار باش و از خشم او بترس، و از حساب كشي و عقاب وي پروا كن».

سپس گريست و سه بار نعره زد و بيخود شد و ما گمان برديم كه مرده است. پس از آن كه به هوش آمد، گفت: «پدر و مادرم فداي شما مؤمنان حقيقي باد! اگر رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شما را مي ديد هنگامي كه از اوصاف بهشت سؤال مي كرديد، بي ترديد چشمش فروغ مي گرفت».

سپس گفت: «بشتابيد؛ بشتابيد (در اقدام به خيرات و ساختن و پرداختن توشه ي آخرت تا فرصت از كف نرود و موجب حسرت نشود.)، پيشي گيريد، پيشي گيريد (در اجراي تكاليف شرعي و كارهايي كه سود آن جهاني دارد). بار سفر بنديد. بار سفر بنديد (كه زمان كوچ به منزل هميشگي، نزديك است) و زينهار. زينهار! (از كوتاهي در اجراي تكاليف ديني و ترك افعال ناروا بپرهيزيد)». سپس گفت: «خدا بلا از شما بگرداند! اگر در پاسخ دادن به پرسش هايتان قصور ورزيدم، از كوتاهيم درگذريد و مرا حلال كنيد». به او گفتم: تو را در آن چه كوتاهي كردي حلال كرديم. آن چه را كه بر تو واجب و لازم بود ادا كردي و بجاي آوردي. خدا در قبال انجام وظيفه ات، بهشت را به تو پاداش مي دهد. آن گاه مرا بدرود گفت و سفارش كرد كه از خدا بترس و آن چه را به تو گفتم، به پيروان محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) برسان. به او گفتم: به خواست خدا چنين خواهم كرد. گفت: «دينت را و امانتي را كه نگه مي داري به خدا مي سپرم و از او مي خواهم كه پرهيزگاريت را توشه ي راه آن جهانت سازد و تو را به اراده ي خود بر عمل به طاعت خويش ياري دهد». [20] .



[ صفحه 113]




پاورقي

[1] سوره ي مائده، آيه 58.

[2] سوره ي فصلت، آيه 33.

[3] المستطرف في كل فن مستظرف، ابشيهي، ص 20.

[4] بحارالانوار، ج 81، ص 149.

[5] بحارالانوار، ج 81، ص 149.

[6] مأخذ اخير.

[7] همان مأخذ.

[8] بحارالانوار، ج 7، ص 303.

[9] محاسن برقي، ص 48.

[10] بحارالانوار، ج 9، ص 300.

[11] بحارالانوار، ج 88، ص 200.

[12] كنزالعمال، ج 7، ص 548.

[13] بحارالانوار، ج 84، ص 155.

[14] المستطرف في كل فن مستظرف، ابشيهي، ص 20.

[15] كافي، ج 3، ص 313، حديث 35.

[16] خصال صدوق، ج 2، ص 9.

[17] بحارالانوار، ج 104، ص 112.

[18] بحارالانوار، ج 44، ص 314.

[19] وسايل الشيعه، ج 4، ص 624.

[20] من لا يحضره الفقيه، ج 1، حديث 905.


بازگشت