قلب را فرصت حضور دهيد


در اين كه امور مذكور، روح نماز و حقيقت آن و مقصود اصلي از آن است، شكي نيست، زيرا غرض اصلي از عبادت ها و طاعت ها پالايش نفس و صافي كردن قلب است، پس هر عملي كه تأثير آن در صفا دادن و روشن ساختن دل، افزون است، كاري برتر است، و در اين كه چيزي جز امور ياد شده موجب صفا و جلاي نفس و زدودن تيرگيها از آن نمي باشد، ترديدي وجود ندارد، حركات ظاهري نماز نيز در



[ صفحه 62]



اين امور، چندان مؤثر نيست. وقتي كه معناي نماز، مناجات با خداست و آن كه نماز مي گزارد، در مقام نيايش است؛ چگونه خشوع و حضور قلب، روح نماز نيست و كمال نماز به آن وابسته نيست؟!

كلام، آشكار ساختن آن چيزي است كه در نهاد انسان است و اين جز با حاضر بودن دل ممكن نيست، بي ترديد سخني كه از روي غفلت بر زبان رانده مي شود نيايش نيست. پس آن كه با دل غافل (اهدنا الصراط المستقيم) مي گويد، خواستار چيست؟!

شك نيست كه مقصود از قرائت و اذكار نماز، همانا ثنا و تضرع است و دعا و مخاطب آن خدا، پس بنده اي كه به نماز ايستاده است و دلش با پرده ي غفلت پوشيده است و خدا را نمي بيند بلكه حتي مخاطب خود را فراموش كرده است و زبان را به حكم عادت، حركت مي دهد، عملش چه اندازه از حقيقت نماز، دور است! اين عمل چقدر از مقصود و هدف تشريع نماز كه پاك كردن و روشن ساختن قلب و تجديد ياد خدا و رسوخ ايمان در دل هاست، فاصله دارد!



نياري از نماز خود چنان ياد

نماز تو به شهر كافران باد



نيايي در نماز الا به صد كار

حساب ده كني و كار بازار



چو گربه روي شويي بعد از آن زود

زني باري روي سر بر زمين زود



نظاره مي كني از بي قراري

زماني دل در و حاضر نداري



نمازي نغز بگزاري و تازه

سبك تر از نماز بر جنازه



غمت آن لحظه بي اندازه افتد

كه آن دم كيكت اندر پازه افتد



چو بگزاري نماز خود بمردي

نداني تا چه خواندي يا چه كردي



اگر اين خود نماز است اي سبك دل

گران جاني مكن اينت خنك دل



تو داني كاين نماز نانمازي

به ريشت در خور است تا كي زبازي



شيخ عطار [1] .



[ صفحه 63]



پس بياييد با حضور قلب نماز بخوانيم و شاهد آثار فرخنده اش در وجود خويش و اجتماع خود باشيم. مقصود از ركوع و سجود، جز بزرگداشت حضرت حق چيزي نيست و در همان حال كه بنده از خداي خويش غافل است، چگونه مي تواند مدعي شود كه او را بزرگ مي شمارد و تعظيم مي برد؟ و عمل، چون از تعظيم بيرون رود، جز خم كردن پشت و جنبانيدن سر، چه مي ماند؟! و اين كار چندان مشقتي ندارد تا مانند انجام دادن اعمال در مراسم حج و دادن مال، در زكات و خودداري از خواهش ها در روزه، وسيله اي براي امتحان باشد.

پس اين حركات سبك و آسان، بدون آن كه روح عبادت در آن باشد، چگونه ستون دين و حد فاصل كفر و اسلام و رأس تمام عبادت هاست و تارك عمدي آن محكوم به كفر؟!

اهداي چنين نمازي به پيشگاه كردگار، هديه ي نازيبا و ناخوشايندي است. اهداي نماز بي حضور به بارگاه حضرت دوست؛ همانند كار نارواي كسي است كه روح و حيات را از برده و خدمتگزار خويش بگيرد و بند از بند او جدا سازد و پيكر قطعه قطعه و بي جان و روحش را به نزديك ترين دوست خود پيشكش دهد. ميان چنين كسي با آن كه خادم خود را زنده و سالم به ديگري هديه مي كند فرق زيادي هست. غزالي گويد: «نمازي كه با ركوع و سجود و همه ي اركان ديگر انجام مي گيرد ولي فاقد توجه و حضور قلب مي باشد به همان عبد و خادمي شبيه تر است كه اندام هاي بدن او را قطعه قطعه كنند و به ديگري هديه مي كنند اما نمازي كه توأم با خشوع و حضور قلب انجام مي گيرد؛ همانندي فزونتري با عبد و خادمي دارد كه اجزاي تنش به هم پيوسته است و روح و حيات در تمام اندام هاي او جريان دارد و به ديگري هديه مي شود». هم چنين ميان كسي كه كاخ زيبا و شكوهمندي را از راه معرفي خشت ها، سنگ ها، آهن ها، چوب ها، درها و دستگيره هاي درهاي آن مي شناساند و تمجيد مي كند و كسي كه به مجموع اين كاخ به عنوان خانه و سرايي كامل و بنايي



[ صفحه 64]



منسجم و قابل سكونت و استفاده مي نگرد، تفاوت بسيار است. [2] .

چون هدف كلي از نماز، حضور قلب؛ يعني توجه به خدا و ترس از او و ابرازخواري در برابر اوست، آيات و اخبار بسيار در ترغيب به آن و در ستايش اهل خوف و خشيت و خشوع، وارد شده است؛ هم چنان كه نمازگزاران ساهي و غافل كه حتي در نماز نيز قلبشان به امور دنيا مشغول و به وسوسه هاي باطل گرفتار است، نكوهش شده اند.

خداي سبحان فرمود:

الذين هم في صلاتهم خاشعون. [3] .

مؤمنان؛ كساني هستند كه در نماز خويش خاشعند.

و فرمود:

اقم الصلوة لذكري. [4] .

نماز را براي ياد من برپادار.

و غفلت، ضد ذكر است؛ هم چنين خداي تعالي، فرمود:

و لا تكن من الغافلين. [5] .

و از غافلان مباش

پس هر كه در نماز خويش غافل است به اين امر و نهي پروردگار، گردن ننهاده است و نماز را براي ياد خدا برپا نكرده است.

قرآن كريم مي فرمايد:

فويل للمصلين، الذين هم عن صلاتهم ساهون. [6] .

واي بر نمازگزاران، نمازگزاراني كه از نماز خويش غافلند.

و كساني كه در اين آيه، سرزنش شده اند نمازگزارانند نه تاركان نماز، اما با وجود



[ صفحه 65]



آن كه نماز مي خوانند به خاطر غفلت خود، مستحق ويل مي باشند.

و نيز فرمان داد كه در حال بيهوشي و مستي به نماز نزديك نشويد تا بفهميد كه چه مي گوييد:

و لا تقربوا الصلوة و انتم سكاري حتي تعلموا ما تقولون. [7] .

گفته اند: منظور، بيهوشي ناشي از بسياري هم و غم و دل مشغولي به امور دنيايي است، صرف نظر از رواياتي كه در شأن نزول اين آيه، وارد شده است، ظاهر آن نشان مي دهد كه بيدار باشي است براي كساني كه مست امور دنيا هستند، زيرا هدف را بيان كرده و فرموده است تا بدانيد كه چه مي گوييد. چه بسا نمازگزاراني كه شراب ننوشيده اند اما نمي فهمند كه در نماز خود چه مي گويند.

هر چيزي كه نتيجه اي؛ همانند نتيجه ي شرب خمر دارد، مسكر است. امام كاظم (عليه السلام) فرمود:

ان الله، عزوجل، لم يحرم الخمر لاسمها و لكن حرمها لعاقبتها فما فعل فعل الخمر فهو خمر. [8] .

خداوند، عزوجل، شراب را به خاطر آن كه نامش شراب است، حرام نكرده است بلكه حرمت شراب به خاطر اثر و پيامدي است كه دارد پس هر چيزي كه عمل و نتيجه اش همانند شراب باشد و انسان را از خود بيخود و مست كند، شراب است؛ هر چند به آن شراب نگويند.

هر چيزي كه ميان انسان و عقل او فاصله ايجاد كند، مسكر است. بنابراين چيزهاي زيادي مستي آفرين هستند: شراب، مواد مخدر، خواب، دارايي، حكومت، علم، قدرت، ستايش و چاپلوسي، غرور جواني، غفلت، غرور، دشمني، عشق و آرزوي دراز.

مسكرات به خاطر نقش ويژه اي كه در فساد عقل و تيرگي قلب دارند، بايد مورد توجه و پرهيز واقع شوند.



[ صفحه 66]



از امام صادق (عليه السلام) پرسيدند: چرا خداوند، شراب را حرام كرده است در صورتي كه لذتي بهتر از آن نيست؟ در پاسخ فرمود:

لأنها ام الخبائث و رأس كل شر يأتي علي شاربها ساعة يسلب لبه فلا يعرف ربه. [9] .

زيرا شراب، مادر تمام پليدها و سرآمد هر بدي است. براي نوشنده ي خمر، لحظه اي پيش مي آيد كه فاقد عقل مي گردد و ديگر شناساي پروردگارش نيست.

امام رضا (عليه السلام) در حكمت حرمت خمر فرمود:

حرم الله الخمر لما فيها من الفساد و من تغيير عقول شاربها و حملها اياهم علي انكار الله، عزوجل. [10] .

خداوند شراب را به خاطر فسادهايي كه در نوشيدنش هست و از جهت دگرگون گشتن خردهاي نوشنده ي آن حرام فرموده است و براي آن كه سبب مي شود كه آشامنده اش منكر خداي عزوجل، گردد.

در اين جا چند روايت كه در آن از انواع مسكرات سخن رفته است، نقل مي كنيم تا يادآور آن باشد كه براي نزديك شدن به نماز و وارد شدن به مسجد و محل پرستش حق، بايد از تمامي اين مسكرات اجتناب شود:

امام علي (عليه السلام) فرمودند:

السكر اربع سكرات، سكر الشراب و سكر المال و سكر النوم و سكر الملك. [11] .

مستي، چهار است: مستي شراب، مستي ثروت، مستي خواب و مستي قدرت.

و از همان بزرگوار است كه فرمود:

ينبغي للعاقل ان يحترس سكر المال و سكر العلم و سكر القدرة و سكر المدح و سكر الشباب فان لكل واحد من ذلك ريحاً خبيثة تسلب العقل و



[ صفحه 67]



تسخف الوقار. [12] .

سزاوار است كه خردمند، خود را از مستي ثروت، دانش، توانايي، ستايش و جواني نگه دارد كه هر يك از اين ها داراي باد پليدي است كه خرد را مي گيرد و از شخصيت و وقار مي كاهد.

و فرمودند:

استعيذوا بالله من سكرة الغني فان له سكرة بعيدة الافاقة. [13] .

از مستي ثروت به خدا پناه بريد كه انسان از اين مستي دير به هوش مي آيد.

و در جاي ديگر فرمود:

سكرة الغفلة و الغرور ابعد افاقة من سكر الخمور. [14] .

مستي غفلت و غرور، ديرتر از مستي شراب زايل مي شود.

هم چنين امام علي (عليه السلام) درازي آرزو را كاهش دهنده و لغزاننده ي خرد معرفي كردند:

اعلموا ان الامل يسهي العقل و ينسي الذكر فأكذبوا الامل فأنه غرور و صاحبه مغرور. [15] .

بدانيد كه آرزو، عقل را دچار سهو مي سازد و آگاهي را از ميان مي برد پس آرزو را دروغ بدانيد كه آن فريب است و دارنده اش فريب خورده.

روايات مذكور در فوق، تأكيدي است بر اين كه براي بجاي آوردن نماز و ياد حقيقي پروردگار، بايد از مطلق مسكرات، اجتناب شود. رسول خدا فرمودند:

من صلي ركعتين، لم تحدث فيهما نفسه بشي ء من الدنيا، غفر له ما تقدم من ذنبه. [16] .



[ صفحه 68]



و فرمودند:

اذا صليت صلاة فريضة فصل لوقتها صلاة مودع تخاف الا تعود اليها. [17] .

هنگامي كه بخواهي نماز واجبت را بجاي آوري؛ مانند كسي نماز كن كه با آن وداع مي كند و ترس دارد از آن كه ديگر بار نتواند به نماز برگردد.

هم چنين از آن حضرت روايت شده است كه:

لا ينظر الله الي صلاة لا يحضر الرجل فيها قلبه مع بدنه. [18] .

خدا در آن نماز كه دل مرد با بدنش حاضر نباشد، نظر نكند.

در كتاب عدةالداعي آمده است:

صداي آه كشيدن و ناليدن ابراهيم خليل (عليه السلام)، از يك ميل راه شنيده مي شد تا آن كه خداي تعالي، او را با اين سخن ستود.

«هر آيينه، ابراهيم، بردبار، ترسكار، ناله كننده، و بازگردنده به پروردگار بود»، و آواز تپش قلب او هم چون صداي جوشش ديگ شنيده مي شد. و در خبر است كه آن حضرت نماز مي گزارد و سوز گريه اي هم چون جنبش و جوشش ديگ در درونش بود. از كانون سينه ي سرور ما رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز چنين صدايي به گوش مي رسيد:

ان ابراهيم (عليه السلام) كان يسمع تأوهه علي حد ميل حتي مدحه الله، تعالي بقوله:

«ان ابراهيم لحليم أواه منيب» [19] و كان يسمع له أزيز كأزيز المرجل و في الحديث: انه يصلي و لجوفه أزيز كأزيز المرجل من البكاء و كذلك كان يسمع من صدر سيدنا رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) مثل ذلك. [20] .

مولوي گويد:



باد آهي كابر اشك چشم راند

مر خليلي را بدان اواه خواند.



و شيخ عطار، درباره ي نماز رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گفت: [21] .



[ صفحه 69]





از نماز نور آن درياي راز

فرض شد بر جمله ي عالم نماز



چون دلش بي خود شدي در بحر راز

جوش او ميلي برفتي در نماز



يكي از همسران آن حضرت گفته است:

و عن عائشة قالت: كان رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) يحدثنا و نحدثه فأذا حضرت الصلاة فكأنه لم يعرفنا و لم نعرفه اشتغالا بعظمة الله. [22] .

پيغمبر با ما سخن مي گفت و ما با او سخن مي گفتيم، همين كه وقت نماز فرا مي رسيد، گويي ما را نمي شناخت و ما او را نمي شناختيم.

و روايت شده است كه تيري در پاي اميرمؤمنان، علي (عليه السلام) فرو رفت و بيرون آوردن آن به سبب شدت درد غير ممكن بود. همسرش فاطمه (عليهاالسلام) فرمود: «آن را در حال نماز بيرون آوريد زيرا در آن حالت است كه احساس نمي كند بر او چه مي گذرد پس در حال نماز آن را بيرون آوردند و آن حضرت متوجه بيرون كشيدن آن نشد». [23] .

و صديقه ي طاهره (عليهاالسلام) در نماز، از خوف خدا به نفس نفس مي افتاد و امام حسن (عليه السلام) هنگام فراغ از وضو رنگ رخسار او دگرگون مي گشت و چون از سببش پرسيدند، فرمود: «بر كسي كه بخواهد به حضور صاحب عرش درآيد، حق است كه رنگ او دگرگون گردد». [24] .

امام، علي بن الحسين (عليه السلام) نيز هنگام ايستادن به نماز، رنگش متغير مي شد و در حال قيام چون ساق درخت، بي حركت بود و هنگامي كه به سجده مي رفت، سر بر نمي داشت تا عرق مي كرد. [25] .

مولاي ما، صادق آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)، هنگام نماز، بيهوش مي شد و بر زمين



[ صفحه 70]



مي افتاد. درباره ي حالتي كه براي او رخ مي داد از او پرسيدند. فرمود:

پيوسته آيات قرآن را تكرار مي كنم تا به حالتي مي رسم كه گويي آن آيات را به نحو روياروي از كسي كه آن ها را نازل كرده است مي شنوم. [26] .

يكي از بزرگان را از چگونگي نمازش پرسيدند. گفت: «چون وقت نماز فرا مي رسد وضو مي سازم و به جايي مي روم كه مي خواهم در آن نماز بگزارم و مي نشينم تا اعضا و جوارحم آرام گيرد، آن گاه به نماز مي ايستم، كعبه را ميان ابروان خود قرار مي دهم و صراط را در زير گام خود مي بينم، بهشت را در سمت راست و دوزخ را در سمت چپ و فرشته ي مرگ را در پشت سر مشاهده مي كنم و پندارم كه اين آخرين نماز من است. پس ميان بيم و اميد قرار مي گيرم و تكبيرةالاحرام مي گويم و قرآن را شمرده شمرده مي خوانم. با فروتني ركوع و با خشوع، سجده مي كنم و بر سرين چپ مي نشينم، پشت قدم چپ را فرش مي سازم و قدم راست را بر ابهام مي گذارم و با اخلاص به نماز خود خاتمه مي دهم و در اين حال نمي دانم كه نمازم قبول است يا مردود». [27] .

با توجه به آن چه از كيفيت نماز انبياء و اولياي خدا دانستي، نماز خود و نماز ديگران را بررسي كن و پي ببر به آن كه مردم در نماز خود چند دسته اند:

اول غافلاني كه نماز خود را به پايان مي برند در حالي كه حتي يك لحظه حضور قلب ندارند و نماز، نيايش است و چگونه ممكن است كه راز گفتن با خدا در حال غفلت انجام شود.

دوم كساني كه در بخشي از نماز، غفلت و در بخش ديگر، حضور قلب دارند و اينان نيز بر حسب كمي يا زيادي حضور و غفلت و فزوني يكي بر ديگري مختلف اند.

سوم آنان كه نماز خود را تمام مي كنند و قلبشان در نماز، لحظه اي غايب نيست و تمام همتشان نماز است به نحوي كه آن چه پيش رويشان مي گذرد حس نمي كنند؛



[ صفحه 71]



چنان كه مولاي متقيان و علي (عليه السلام) متوجه كشيده شدن تير از پاي مبارك خود نشد.

شخصي مدتي به نماز جماعت حاضر شد و نشناخت كه بر راست و چپ او كيست، گروهي بودند كه به هنگام نماز رخسارشان زرد مي شد و شانه ها و سينه هايشان به لرزه مي افتاد. اين همه، دور نيست كه از كساني بالاتر از اين ديده مي شود. از كساني كه مشغول امور دنيا هستند يا از پادشاهان دنيا، با تمام عجز و ضعفي كه در آن ها هست مي ترسند و يا با تمام پستي بهره هايي كه از آنان نصيبشان مي گردد به آنان اميد مي بندند. بسيار اتفاق افتاده است كه كسي به حضور پادشاهي رفته و با او درباره ي امري سخن گفته و بيرون آمده است و چون از او پرسيده اند رنگ جامه ي شاه چه بود و چه كساني در اطراف او بودند؟ نتوانسته است از آن خبري دهد زيرا انديشه و خاطر او فقط متوجه شخص شاه بوده است. حال، اگر كسي به هنگام نماز كه در بارگاه پادشاه عالم هستي، حضرت ذوالجلال و الأكرام، است غرق در چنين توجهي گردد چه جاي استبعاد است؟!

و لكل درجات مما عملوا. [28] .

و همه را از آن چه كردند مرتبه هاست

يعني براي هر كدام از بابت كاري كه كرده است مرتبه اي است، اما براي هيچ كس از بابت دارايي و فرزندان، درجه اي مقرر نكرده اند مگر آن كه با دلي پاك و رسته بر خداي درآيد:

... لا ينفع مال و لا بنون الا من اتي الله بقلب سليم. [29] .

پروردگارا! توفيق نمازي كه با قلب سليم ادا شود، به ما عطا فرما.

و يكي از موارد وارد شدن بر خدا نماز است.



ديده از خواب ناز باز كنيد

رو به درگاه كارساز كنيد



دستها را ز روي صدق و صفا

جانب آسمان دراز كنيد





[ صفحه 72]





رهزنان در كمين ايمانند

در زبيگانگان فرار كنيد



پلي از سجده تا خلوص زنيد

راز را همره نياز كنيد



آه را بال سوز بگشاييد

روح را آشناي راز كنيد



قلب را فرصت حضور دهيد

اشك را وقف سوز و ساز كنيد



با همان قطره ها وضو گيريد

با همان شستشو نماز كنيد



محمد جواد محبت [30] .




پاورقي

[1] اسرار نامه ي شيخ عطار، ص 81 و 82.

[2] با استفاده از كتاب درآمدي به تحقيق در اهداف و مقاصد سوره هاي قرآن كريم، تأليف دكتر عبدالله محمود شحاته ترجمه ي دكتر سيد محمدباقر حجتي، ص 32.

[3] سوره ي المؤمنون، آيه 2.

[4] سوره ي طه، آيه 14.

[5] سوره ي اعراف، آيه 205.

[6] سوره ي الماعون، آيات 4 و 5.

[7] سوره ي نساء، آيه 43.

[8] وسايل الشيعه، ج 17، ص 273.

[9] وسايل الشيعه، ج 17، ص 253.

[10] وسايل الشيعه، ج 17، ص 262.

[11] وسايل الشيعه، ج 17، ص 273.

[12] ميزان الحكمة، باب انواع المسكرات.

[13] مأخذ اخير.

[14] مأخذ اخير.

[15] ميزان الحكمة، باب (اتقوا باطل الامل).

[16] بحارالانوار، ج 81، ص 249 (با اختلاف اندك).

هر كه دو ركعت نماز كند و در آن دو ركعت، چيزي از دنيا را به خاطر خود نگذراند، گناهان گذشته اش آمرزيده مي شود.

[17] محجة البيضاء، ج 1، ص 350.

[18] مأخذ اخير، ص 351.

[19] سوره ي هود، آيه 75.

[20] جامع السعادات، نراقي، فصل 83 و عدةالداعي، الباب الرابع، ص 108 و محجة البيضاء، ج 1 ص 351.

[21] منطق الطير شيخ عطار، صفحات 18 و 21.

[22] محجة البيضاء، ج 1، ص 350 و 351 و جامع السعادات، نراقي فصل 83.

[23] جامع السعادات، نراقي، فصل 83.

[24] محجة البيضاء، ج 1، ص 351.

[25] مأخذ اخير، ص 352.

[26] ر. ك. به مأخذ 63 و سنن ابن ماجه، 211 / 297.

[27] ر. ك. به مأخذ 63 و سنن ابن ماجه 211 / 297.

[28] سوره ي انعام، آيه 132.

[29] سوره ي شعراء، آيات 88 و 89.

[30] نافله ي باغ، ص 10.


بازگشت