نام هاي نماز در قرآن


1 - صلات:

انما المؤمنون... الذين يقيمون الصلوة و... [1] .

مؤمنان، فقط، كساني هستند كه نماز را بپا مي دارند و...

2- ايمان:

و ما جعلنا القبلة التي كنت عليها الا لنعلم من يتبع الرسول... و ما كان الله ليضيع ايمانكم. [2] .

آن قبله را كه بر آن بودي (بيت المقدس)، براي آن، مقرر كرديم تا كساني را كه از فرستاده ي ما پيروي مي كنند، از آنان كه بر هر دو پاشنه برمي گردند و از دين، روي مي تابند، جدا سازيم... و خدا كسي نيست كه نماز شما را بدون پاداش



[ صفحه 56]



بگذرد.

(نمازهايي كه تاكنون، رو به بيت المقدس، خوانده ايد، باطل نيست.)

3 - تسبيح:

فسبحان الله حين تمسون و حين تصبحون... و عشيا و حين تظهرون [3] .

هنگامي كه شام مي كنيد و وقتي كه وارد صبح مي شويد... و شبانگاه و آن گاه كه به نيمروز، درمي آييد، تسبيح معبود يگانه را بجاي آوريد؛ يعني نماز بگزاريد.

4- قرآن:

اقم الصلوة لدلوك الشمس الي غسق الليل و قران الفجر. [4] .

پس از زوال آفتاب، تا هنگام هجوم تاريكي شب، نماز را بپاي دار و هم چنين نماز صبح را بجاي آور...

منظور اصلي از مقرر كردن عبادت ها، قرب به حق است و وصول به آن از اثرات روح عبادت است و روح عبادت، معنويتي است كه در ظرف اين اعمال برجسته، فراهم است و ليكن معنويت در همه ي عبادت ها بدون استثنا، علم و معرفت هدفدار به ذات اقدس حضرت حق است و چون معرفت به او را نهايت نيست حتي آنان كه در بالاترين مراتب معرفت هستند، نه تنها از اداي فرايض معاف نمي باشند بلكه مسؤوليت بيشتري هم دارند چنان كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) علاوه بر نمازهاي يوميه، به انجام نماز شب نيز موظف بود و خود فرمود:

الهي ما عرفناك حق معرفتك و ما عبدناك حق عبادتك. [5] .

خداي من! تو را چنان كه حق شناخت توست، نشناخته ام و چنان كه حق عبادت توست، پرستش نكرده ام.

حيات نماز، به معاني باطني و به آداب نهان و اسراري كه به اجزا و شرايط ظاهريش تعلق دارد، نيز بستگي دارد و معاني باطنيي كه، افزون بر معرفت، جزء



[ صفحه 57]



روح نماز و حقيقت آن است، هفت است.

1- اخلاص: كه به معني قصد قربت و خالي بودن از رياست و توضيح آن گذشت.

2- حضور قلب: يعني فارغ بودن دل از غير آن چه به آن مشغول است و در آن سخن دارد (نماز)، تا آن كه بداند چه مي كند و چه مي گويد؛ به عبارت ديگر حضور قلب، خشوع دل است و خشوع دل، آن است كه نمازگزار، بي آن كه فكرش به جاي ديگري برود تمام انديشه و همتش نماز باشد و همه ي حواس خود را متوجه آن سازد. به نحوي كه جز معبود در دلش وارد نشود.

پس مادامي كه فكرش از غير آن چه در آن است (نماز) منصرف است و ياد خدا در دلش هست و از او غافل نيست، حضور قلب، حاصل است.

توضيح آن كه خشوع در نماز دو نوع است يكي خشوع دل و ديگري خشوع جوارح است.

معناي خشوع دل را گفتيم و خشوع اندام هاي بدن عبارت است از آن كه نمازگزار، چشم ها را به زير افكند. به چيزي ديگر التفات نكند، با چيزي بازي نكند، خميازه نكشد، انگشت هاي پا و تمام بدن را رو به قبله دارد، حركتي براي غير نماز نكند و چيزي از مكروهات را مرتكب نشود، خشوع اندام هاي بدن را خضوع نيز مي نامند.

رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شخصي را مشاهده كردند كه در ضمن نماز با دست هاي خود بازي مي كرد. فرمودند:

لو خشعت جوانحه لخشعت جوارحه. [6] .

اگر قلب او خاشع شده بود، اندام هايش نيز خاشع مي شدند.

زيرا قلب، سلطان اعضاي تن است و چون قلب خاشع نيست و بازي مي كند، دست و پا و اندام هاي ديگر نيز در حال بازي هستند و خشوع ندارند.



[ صفحه 58]



نماز، ذكر خداست و بازي كردن در ضمن ذكر، يادآور سومين و چهارمين كريمه از سوره ي شريفه ي انبياست كه مي فرمايد:

ما يأتيهم من ذكر من ربهم الا استمعوه و هم يلعبون. لاهية قلوبهم...

هيچ گاه ذكر تازه اي، يعني آيه يا سوره ي جديدي از جانب پروردگارشان براي هدايت آنان فرود نيامد، مگر آن كه آن را شنيدند در حالي كه دل هايشان به بيهوده سرگرم بود و مشغول بازي بودند.

از اين آيه مي فهميم كه لهو قلب و لعب قالب، ملازمه دارند. اگر دل به بازيچه سرگرم شود، بدن نيز مشغول بازي مي شود و اگر قلب، خاشع شود، اندام هاي بدن نيز خاضع و خاشع مي شوند.

مرحوم مولي محمد تقي مجلسي گفته است هنگامي كه نماز مؤمن كامل غالباً با حضور دل باشد، قلبش به منزله ي امام، و حواس باطن و ظاهر و قوا و جوارحش به منزله ي اقتداكنندگان هستند هم چنان كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند:

لو خشعت جوانحه لخشعت جوارحه. [7] .

3- تفهم: و اين غير از حضور قلب است، زيرا ممكن است كسي حضور قلب داشته باشد ولي نداند الفاظي كه بر زبان مي راند، چه معني دارد. عكس آن نيز صادق است. ممكن است كسي معاني الفاظ نماز را بداند؛ چنان كه عرب ها مي دانند اما چه بسيار عرب هايي كه در نماز خود همانند بسياري از مسلمان هاي غير عرب حضور قلب ندارند. پس اين كه قرآن مي فرمايد:

... حتي تعلموا ما تقولون. [8] .

«... تا بفهميد كه چه مي گوييد». نه «... تا بدانيد كه چه مي گوييد»

مراد از فهم آن است كه دل از معاني الفاظ باخبر و متوجهش باشد، و اين مقامي است كه حال مردمان در آن متفاوت است، همه ي مردم، معاني قرآن و تسبيحات را به طور يكسان نمي فهمند، چه بسا معاني لطيفي كه بعضي از نمازگزاران در اثناي نماز



[ صفحه 59]



به آن مي رسند و خود هرگز پيش از آن به آن نرسيده اند و ديگران نيز آن را نمي فهمند. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند:

انما يكتب للعبد من صلاته ما عقل منها. [9] .

براي نماز يك بنده تنها به آن اندازه كه مي فهمد ثواب مي نويسند.

4- تعظيم: و آن چيزي است غير از حضور قلب و فهميدن. چه بسا كه آدمي غير خود را مخاطب قرار مي دهد، در حالي كه دلش حاضر است و مي فهمد كه چه مي گويد اما مخاطب را بزرگ نمي دارد. مولوي درباره ي فهم معاني نماز و بيرون كشيدن اسرار آن و رعايت طمأنينه و تعظيم در نماز مي گويد: [10] .



در نماز اين خوش اشارتها ببين

تا بداني كين بخواهد شد يقين



بچه بيرون آر از بيضه ي نماز

سر مزن چون مرغ بي تعظيم و ساز



5 - هيبت: و آن افزون بر تعظيم است و عبارت از ترسي است كه بر اثر انديشه در عظمت پروردگار پديد آيد. آن را كه ترس و بيم ندارد، ترسان و بيمناك نمي نامند. هر ترسي را نيز هيبت و مهابت نمي گويند. هيبت، ترسي است كه به سبب بزرگداشت خدا، دست مي دهد.

6- رجا: اميد نيز امري است علاوه بر آن چه مذكور افتاد، چه بسا كسي صاحب قدرتي را تعظيم مي كند و از او ترس و هيبتي هم به دل دارد اما به لطف و احسان او اميد ندارد. حال آن كه بنده بايد در نماز خود به ثواب و پاداش خدا اميدوار باشد هم چنان كه به هنگام تقصير خود بايد از عقاب او بهراسد.

7 - حيا: سبب حيا، آگاهي بنده از تقصير و يادآوري از گناهان خويشتن است و اين چيزي است علاوه بر تعظيم و خوف و رجا، شرم و حيا ممكن است بدون تذكر تقصير و ارتكاب گناه پيش آيد، بنده اي كه به هنگام نماز از خداي خود شرم دارد،



[ صفحه 60]



حالت شرمساريش در فواصل نمازهاي روزانه نيز محفوظ است و نمازگزاري كه خدا را در همه حال حاضر و ناظر مي داند، پيوسته از او شرم دارد و از گناه باز مي ماند. [11] .



هر كه را علم و حيا همره بود

از يقين او تابع آن شه بود



بعد از آن آيد حيا نزديك عقل

تا بگيرد از علوم عقل و نقل



خود حيا را جايه چشم خويش كرد

او نظر در حرمت او بيش كرد



گفت: هر كس علم دارد، جان بود

خود حيا يك شعبه از ايمان بود



هر كه را عقل و حيا همراه اوست

آدم معني دل همراه اوست



خود حيا اهل معاني را بود

علم و عقلت از حيا ظاهر شود



عقل با علم و حيا همخانه شد

هم مي و ميخانه و جانانه شد [12]



مهاتماگاندي، رهبر بزرگ هندوستان و نجات بخش آن از چنگال استعمار انگليس، مي نويسد: «عجز و لابه و دعا و نماز به درگاه خدا، خرافات نيستند. آن ها اعمالي بسيار حقيقي تر از خوردن، آشاميدن، نشستن و راه رفتن هستند. اگر بگوييم كه فقط آن ها حقيقي هستند و همه ي چيزهاي ديگر غير حقيقي هستند، اغراق نكرده ايم. چنين دعا و نمازي دور از فصاحت كلام نيست اما احترام لفظي هم نيست. از قلب سرچشمه مي گيرد و مي جهد. اگر به چنان خلوص قلبي دست يابيم، قلب، خالي از همه چيز غير از عشق مي شود. نمازگزار به هيچ گفتگويي نياز ندارد. او غير وابسته و مستقل است و محتاج كوشش حسي نيست. من كوچكترين شكي ندارم كه نماز و دعا وسيله ي غير قابل انكاري براي پاك كردن قلب از اميال نفساني است ولي بايد با منتهاي تواضع آميخته شود». [13] .

مارس بوازار كه دوازده سال در كشورهاي اسلامي با سمت نماينده ي سازمان صليب سرخ، فعاليت كرده و حاصل ارزيابي هاي خود را به صورت كتابي به زبان فرانسه منتشر كرده است، مي نويسد: «نماز، تسبيح، خضوع و خشوع كه نحوه ي



[ صفحه 61]



برگزاري آن با كمال دقت معين شده است. مسلمان را به اسلام مي پيوندد و انسان را به صورت جزئي از كل جهان درمي آورد. نماز، تصوري عالي از طبيعت انسان به نمازگزار مي دهد و او را با شرافت انساني اش آشنا مي كند. حق، به واسطه ي همين امر و در نتيجه ي آن، او را به خضوع و خشوع وامي دارد و اين چيزي است كه در هيأت ظاهر نمازگزار ديده مي شود زيرا در نماز، اجزاء شريف بدن، با خاك تماس مي گيرد. نماز، فقط دعا به درگاه خدا نيست كه ناشي از تأثرات شخصي يا احساسات مبهم باشد، بلكه برعكس در نماز پيوسته بايد كلام خدا ادا شود. در مقابل دعا كه دعاكننده اگر عرب زبان نباشد، مي تواند مستدعيات خود را بي هر مقدمه اي به زبان مادري عرضه نمايد و يا اگر مي انديشد كه بهتر است در ادعيه ي خود به آيات و دعاهاي قرآني، توسل جويد، چنين كند.» [14] .

دكتر لئون دني، دانشمند روانشناس اروپايي مي گويد: «نيايش به درگاه خداي توانا، راز و نيازي را به سوي خدا و آفريننده ي موجودات كه ملجأ و پناهگاه دل شكستگان است، معطوف مي دارد و با خضوع و فروتني، درماندگي، ناتواني و پريشاني خود را به آستان الوهيتش عرضه مي كند و با ستايش ذات پاك خداونديش، كوچكي و حقارت خود را بيان و از پيشگاه مقدسش بخشايش گناهان خود و شمول رحمت بي پايان او را درخواست مي كند.» [15] .


پاورقي

[1] سوره ي انفال، آيات 2 و 3.

[2] سوره ي بقره، آيه 143.

[3] سوره ي روم، آيات 17 و 18.

[4] سوره ي اسراء، آيه 78.

[5] بحارالانوار، ج 68، ص 235، س 7.

[6] به همين مضمون در مستدرك سفينةالبحار، ج 3، ص 57.

[7] بحارالانوار، ج 85، ص 19.

[8] سوره ي نساء، آيه 43.

[9] مستدرك الوسايل، ج 1، ص 264.

[10] مثنوي، تصحيح نيكلسون، دفتر سوم ص 124 ابيات 2174 و 2175 و مصرع اخير: (سر مزن چون مرغ بي تعظيم و ساز) اشاره به حديثي از رسول خدا (6) است كه در آن نحوه ي سجده كردن يك نمازگزار بي توجه را به نوك زدن كلاغ بر زمين همانند دانستند.

[11] جامع السعادات، ملامهدي نراقي، فصل 82.

[12] مظهر العجايب، شيخ عطار، ص 115 و 116.

[13] خلوتگه راز، ص 202.

[14] انسان دوستي در اسلام، ترجمه ي دكتر محمد حسن مهدوي اردبيلي و دكتر غلامحسين يوسفي، ص 38.

[15] خلوتگه راز، ص 199 و 200 به نقل از كتاب عالم پس از مرگ.


بازگشت