امام مجتبي


امام سجاد (عليه السلام) مي فرمايند: وجود مقدس امام مجتبي كان اعبد الناس في زمانه و ازهدهم و افضلهم.

«از همه ي مردم دوران خود عابدتر، زاهدتر و با فضيلت تر بود.»

او پياده به حج مي رفت و هنگامي كه به ياد مرگ، قبر، نشور و پل صراط مي افتاد، گريه مي كرد و هر گاه به ياد روزي مي افتاد كه بايد در پيشگاه خدا حساب پس بدهد، صداي هق هق گريه اش بر مي خاست و از هوش مي رفت. (شهق شهقة يغشي عليه منها.)

او هنگامي كه به نماز مي ايستاد، از شدت اضطراب بدنش مي لرزيد (و كان اذا قام في صلاته ترتعد فرائصه بين يدي ربه) و زماني كه در قرآن يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا را قرائت مي كرد مي فرمود: لبيك اللهم لبيك

و در هيچ حالتي ديده نشد، مگر آنكه به ياد پروردگار متعال بود. (و لم ير في شي ء من احواله الا ذاكراً لله سبحانه.) [1] .

امام مجتبي، هنگام وضو گرفتن رنگش تغيير مي كرد و اندام مباركش مي لرزيد. (اذا توضأ تغير لونه و ارتعدت مفاصله) و هنگامي كه از او سؤال مي كردند: چرا هنگام



[ صفحه 298]



وضو گرفتن چنين حالتي به شما دست مي دهد؟ مي فرمود:

حق لمن وقف بين يدي ذي العرش ان يصفر لونه و ترتعد مفاصله. [2] .

«براي كسي كه مي خواهد در برابر خدا بايستد، شايسته و سزاوار است كه لرزه بر اندامش بيفتد و رنگ صورتش زرد شود.»

زيرا در حقيقت، وضو گرفتن، فراهم ساختن مقدمات ارتباط با خداست. به بياني ديگر وضو گرفتن به منزله ي شماره گيري براي ارتباط با خداست و سزاوار است كه در هنگام گرفتن چنين شماره ي تلفني دست انسان هم بلرزد.

هنگامي كه امام مجتبي (عليه السلام) به در مسجد مي رسيدند، سر مبارك را به سوي آسمان بالا مي گرفتند و مي فرمودند:

الهي ضيفك ببابك يا محسن قد اتاك المسي ء فتجاوز عن قبيح ما عندي بجميل ما عندك يا كريم [3] .

«خدايا! مهمانت به در خانه ات ايستاده است. نيكوكارا! زشت كار به درگاهت آمده. بزرگوارا! از زشتي هاي من به خاطر زيباييهايت در گذر.»

وجود مقدس امام مجتبي (عليه السلام) پس از نماز صبح تا هنگام طلوع آفتاب، مشغول راز و نياز و انجام تعقيبات نماز مي شدند و با احدي صحبت نمي كردند. امام (عليه السلام) هيچ گاه اين برنامه ي خود را ترك نمي كردند، هر چند براي ايشان مشكل و مانعي پيش مي آمد. [4] .


پاورقي

[1] بحار / ج 43 / ص 331 - قادتنا / ج 5 / ص 245.

[2] مستدرك / ج 1 / روايت 830 - المناقب / ج 4 / ص 14 (با اندكي اختلاف).

[3] بحار / ج 43 / ص 339 - المناقب / ج 4 / ص 14.

[4] ان الحسن كان اذا فرغ من الفجر لم يتكلم حتي تطلع الشمس و ان زحزح (بحار / ج 43 / ص 339).


بازگشت