چگونه در نماز حضور قلب داشته باشيم؟


پس از آگاهي از اهميت حضور قلب در نماز، سؤالي به ذهن مي رسد كه شايد براي



[ صفحه 183]



شما خواننده ي گرامي نيز مطرح باشد. سؤال مزبور اين است: درست است كه در نماز بايد حواسمان جمع باشد و خدا و پيامبر و ائمه ي معصومين نيز رعايت اين نكته را از ما خواسته اند، اما عملا مشاهده مي كنيم كه در هنگام نماز، حواسمان جمع نيست! آن توصيه ها و سفارش ها را مي دانيم و در مقابل، اين مشكل و درد خود را نيز درك و احساس مي كنيم، حالا چه كنيم؟ چه كنيم كه در نماز حواسمان جمع باشد؟! راه علاج و درمان چيست؟

آنچه از آن انتقاد مي شود، حواس پرتي در نماز است و اين انتقاد را ما هم قبول داريم و از اين بابت نيز نگران و ناراحتيم، اما آن داروي شفابخش چيست؟ و آن نسخه ي نجات كجاست؟

در پاسخ بايد گفت: خوشبختانه محققان بزرگواري كه خود، مراحل عرفان و نماز را پيموده اند در اين زمينه تحقيقات ارزنده اي انجام داده و راه ها و روشهاي مؤثري را عرضه داشته اند. اكثر علماي اخلاق نيز متعرض اين بحث شده و ارائه ي طريق نموده اند.

مرحوم ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي در كتاب ارزنده ي سر الصلوة خود كه به جهت جامعيتي كه دارد، انصافا از بهترين كتابهاست، به اين موضوع پرداخته و راه درمان را نشان داده است. در اينجا ناچاريم توجه خواننده ي محترم را به نكته اي اساسي و ظريف جلب كنيم كه بدون عنايت به آن راه درمان مشخص و روشن نمي گردد.

آن نكته ي ظريف و آن اصل اساسي اين است كه حواس انسان و قلب او، هماهنگ با ديدگاه و هدف اوست. مطلب فوق را با ذكر مثالي روشن تر مي نماييم.

فرض بفرماييد، مجموعه اي از افراد در مكاني گرد هم آمده اند، راديو نيز مشغول پخش اخبار است. تاجر پسته اي در ميان اين جمع وجود دارد. راديو در ضمن اخبار خود، خبري در مورد مقررات صادرات پسته پخش مي نمايد، بلافاصله فرد مزبور عنايت و توجهش به اين خبر جلب مي گردد و به اصطلاح سرا پا گوش مي شود، يعني اگر مشغول غذا خوردن هم باشد، قاشق در ميان دستش بي حركت مي ماند، و تمام



[ صفحه 184]



حواسش متوجه اين خبر مي گردد. حتي توقع دارد كه ديگران نيز به اين خبر توجه كنند و از آنها مي خواهد سكوت نمايند. خلاصه تمام حواسش متوجه اين خبر مي شود و در انتظار شنيدن ادامه ي آن مي ماند. در صورتي كه در همان مجموعه افراد ديگري نيز هستند كه خيلي راحت از كنار اين خبر مي گذرند. حالا فرض بفرماييد راديو پس از خبر فوق، خبر ديگري را پخش نمايد. فرد ديگري از اين مجموعه كه شنيدن اين خبر برايش از اهميتي برخوردار است، متوجه اين خبر گرديده، آن را با اشتياق و علاقه تعقيب مي كند.

راستي چرا هر كس در برابر خبر خاصي محو در آن مي شود؟

نقل مي كنند كه مرحوم وزيري از علماي گرانقدر يزد كه كتابخانه ي بسيار ارزشمند و آبرومندي را در يزد به وجود آورده است، روزي ضمن عبور از خياباني در تهران، متوجه تابلو كتابخانه اي در قسمت ديگر خيابان مي شود. او كه هميشه و در همه جا به دنبال كتاب به عنوان محبوب خود بود، محو تابلو مزبور شده، براي بازديد از كتابخانه و كتابهاي آن به سوي آن روان مي گردد، اما هنگامي كه به آن طرف خيابان مي رسد، ملاحظه مي كند كه آنجا كتابخانه نيست، بلكه كبابخانه است. مرحوم وزيري چون محو در كتاب بود، كبابخانه را كتابخانه ديده بود.

مرحوم آيت الله نجفي مرعشي (ره) از مراجع عاليقدر معاصر و صاحب كتابخانه ي عظيم و كم نظيري كه محصول عمر گرانبها و حاصل سالها تلاش مستمر و خستگي ناپذير ايشان مي باشد و هم اكنون در شهر مقدس قم و به نام مبارك ايشان داير است. معروف است ايشان تلاش زايد الوصفي براي جمع آوري كتب ارزشمند داشتند. مي گويند روزي ايشان در نجف اشرف مشاهده كرد كه تعدادي كتاب كهنه و قديمي، در كنار خيابان در مقابل خانمي براي فروش قرار گرفته است. معمولا بسياري از افراد روزمره شاهد اين گونه امور هستند و از كنار آن بي توجه مي گذرند، اما آن بزرگوار كه عاشق و دلباخته ي كتاب بود با مشاهده ي كتابها مكثي مي نمايد و در كنار آنها مي نشيند و شروع مي كند كتابها را يكي يكي ورق زدن و از ما بين آنها يك كتاب خطي را بر



[ صفحه 185]



مي دارد و قيمت آن را از فروشنده سؤال مي كند، فروشنده قيمت كتار را اعلام مي كند. همان وقت مشتري ديگري از راه مي رسد و مبلغ بيشتري پيشنهاد مي كند. خانم فروشنده مي گويد: من با اين سيد اولاد پيغمبر صحبت كرده ام و به غير از او هر چند گرانتر هم بخرد، نمي فروشم! نكته ي قابل ذكر اين است كه حالا كه پاي خريدار ديگري نيز در ميان است، ايشان هم پول كافي براي خريد آن كتاب ندارد، لذا عباي خود را گرو مي گذارد و كتاب را با خود به مدرسه مي آورد. شب هنگام متوجه مي شود كه در حجره را مي زنند. در را باز مي كند، شخصي را مي بيند كه تقاضاي دريافت كتاب مذكور را دارد. شخص مزبور در جواب سؤال آقا كه چرا بايد اين كتاب را به شما بدهم، به آقا مي گويد: من مأمور كنسولگري انگلستان هستم و چنانچه شما اين كتاب را به ما ندهيد برايتان ايجاد مزاحمت مي كنيم. آقا مي فرمايد: اكنون كه چنين است پس امشب را به من مهلت بدهيد.

پس از مراجعت آن مأمور، آقا همان شب، تعدادي از دوستان طلبه ي خود را جمع مي كند و ضمن نقل ماجرا از آنها مي خواهد كه در رونويسي آن كتاب، او را ياري كنند. آنها آن شب را بيدار مي مانند و كتاب را رونويسي مي كنند.

اكنون برگرديم به اصل مطلب، چرا يك انسان در مقابل يك مشت كاغذ احتمالا كهنه و مندرس، حاضر است هر چه دارد خرج كند، در حالي كه هزاران انسان ديگر، بي تفاوت از كنار آن مي گذرند؟ مگر هزاران نفر افتادن سيب و ساير محصولات را از درخت ها نديدند؟ اما چه شد كه نيوتن با مشاهده ي افتادن يك سيب از درخت يكي از قوانين هستي را كشف كرد؟ علت چيست؟ در مورد نيوتن مي نويسند كه گاهي آن قدر غرق در مطالعه مي شد كه دوستانش از روي شوخي غذاي او را مي خوردند. هنگامي كه نيوتن سر ميز غذا حاضر مي شد با تعجب از دوستانش مي پرسيد: من غذايم را خوردم؟! زيرا از يك طرف احساس مي كرد گرسنه است و از طرف ديگر مي ديد غذايش خورده شده است.

چنين حالتي، گاهي براي معلمي كه در كلاس درس، سرگرم تبيين يك قانون



[ صفحه 186]



علمي است و يا نويسنده اي كه حواسش كاملا متوجه نوشتار خود است نيز پيش مي آيد.

چرا شما گاهي حاضر نيستيد به حرف و سخني گوش فرا دهيد و حوصله ي شنيدن آن را هم نداريد؟ و گاهي روي تك تك جملات و حتي نحوه ي بيان آن حساس مي شويد و آن را به دقت دنبال مي كنيد؟!

در اينجا به يك اصل اساسي پي مي بريم. اين اصل كلي اين است كه اساسا قلب انسان متوجه چيزي است كه آن را هدف و مقصد خود قرار داده است و به آن چيزي عنايت دارد كه در زندگي خويش آن را مهم و با ارزش تلقي مي نمايد.

اصولا انسان در عموم كارهايش سعي مي كند و مراقب است كه حواسش پرت نشود، بويژه هر چه كار مهم تر و حساس تر باشد، اين مراقبت، بيشتر مي گردد. به عنوان مثال كارگري كه در كارگاه نجاري و يا تراشكاري، كنار دستگاه پرس يا برش كار مي كند، بسيار دقت مي كند كه حتي براي يك لحظه هم غفلت در كارش پيدا نشود، لذا حوادث ناگوار براي اين گونه افراد به ندرت اتفاق مي افتد. حتي آن موارد اندك نيز بر اثر بي توجهي و غفلت روي مي دهد.

بنابراين اساسا انسان در مجموعه ي فعاليتها و امور زندگي اش موجود حواس پرتي نيست! او پيوسته مراقب و مواظب خود و اعمال خويش است.

براي روشن تر شدن مطلب مثال ديگري مي زنيم:

يك صندوق دار بانك، در طول سال روزانه صدها بار مبالغ زيادي را دريافت و يا پرداخت مي نمايد، اما مواردي كه در شمردن پول يا نقل و انتقال آن دچار اشتباه مي گردد، نسبت به حجم كار او بسيار اندك است و يا در رانندگي، انحراف از جاده بر اثر حواس پرتي و عدم توجه و دقت كافي راننده، در طول حركت و در هر ثانيه امكان پذير است، در حالي كه ما روزانه شاهد ميليون ها حركت و جابجايي وسائل نقليه هستيم و درصد بسيار ناچيزي از آنها دچار تصادف و انحراف مي گردند.

علي هذا به اين نتيجه مي رسيم كه اصولا انسان حواس پرت آفريده نشده است و



[ صفحه 187]



ناتوان از جمع و جور كردن حواس خود نيست. او توانايي تمركز ذهن و فكر خود را در يك امر دارد. بنابراين و در يك كلام اصل و اصالت با حواس پرتي نيست! اما آنچه موجب شگفتي است اين است كه چگونه اين همه كارگر، صنعتگر، ورزشكار، هنرمند، پزشك، مهندس، خانه دار و صاحبان انواع حرف و مشاغل در حين كار، به كار خود توجه و دقت دارند، اما بسياري از آنها هنگام نماز حواسشان پرت مي شود، يعني در همه جا اصل، توجه است و بي توجهي و حواس پرتي استثنا است. ولي در نماز، قضيه برعكس است. حالا اشكال در كجاست و علت چيست؟

محققان مي گويند: منشأ غفلت، بي توجهي به اهميت كار است. آنها مي گويند نمي شود موضوعي وجهه ي همت انسان باشد و يا نقطه اي را به عنوان هدف انتخاب كند و در عين حال ذهن و فكر او از آن فكر بگيرد. [1] .

لذا نتيجه مي گيريم كه علت حواس پرتي ما در نماز آن است كه نماز را هدف و وجهه ي همت خود قرار نمي دهيم! و جهت گيري ما بدان سوي نيست! در ادبيات ما «هدف عالي» و «همت بلند» داراي جايگاه ويژه و نقش ارزنده اي است.



همت اگر سلسله جنبان شود

مور تواند كه سليمان شود



زيرا، كارها را در واقع همت ها انجام مي دهند.

حافظ شاعر بلند آوازه ي ما مي گويد:



غلام همت آنم كه زير چرخ كبود

ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است



آنچه راههاي سخت و صعب را هموار مي سازد، همت است. در حقيقت كارهاي عالي توسط همت هاي عالي انجام مي پذيرد و انسانها عملا ابزاري براي تحقق آنها هستند. البته ذكر اين نكته نيز حائز اهميت است كه انسان علاوه بر آنكه خود وسيله اي براي تحقق اهداف است، تعيين كننده ي هدف و ايجاد كننده و سازنده ي ابزار و وسايل براي نيل به هدف و مقصد خويش هم هست.



[ صفحه 188]



انسان تنها آفريده اي است كه وسيله ي ترقي و سقوطش را خودش ايجاد مي كند و مي سازد و مجموعه ي حركتش بر پايه ي همان چيزي است كه خود ساخته و به سوي همان جهتي است كه خود انتخاب نموده است. لذا كسي كه تمام همتش در بهره گيري از لذايذ مادي و دنيوي است، به عنوان مثال تمام وجودش پول است، مگر مي تواند از آن مجموعه جدا شود و مقداري از وقت خود را ولو اندك، مثلا صرف حضور در نماز جماعت كند؟

آيا ممكن است انسانهايي كه اسير آمال و آرزوها و اهداف غيرالهي شده و تار و پودي از ماديات در اطراف خود تنيده اند و جز ماديات چيزي را نمي بينند و نمي شنوند، حالا در طول چهار، پنج دقيقه متحول شده، خدايي بشنود و تمام توجه و عنايت و حواسشان در نماز متمركز گردد؟!


پاورقي

[1] خواننده ي گرامي را براي مزيد اطلاع از نقش همت در حضور قلب به مطالعه ي كتاب احياء العلوم غزالي (ج 1/ ص 162) توصيه مي كنيم.


بازگشت