نماز، معراج مؤمن


معراج بودن نماز به نمازهاي ناب و خالص اختصاص ندارد. همان گونه كه تمامي كمالات نسبي اند، عروج هم نسبي است. شما دو انسان را در نظر بگيريد كه دچار طمع مادي گرديده اند: يكي غرق در آلودگيهاي مادي است و هيچ ارتباط و رابطه اي با نماز و ياد خدا نداشته، جز تأمين مطامع خويش هدفي ندارد و ديگري نيز دچار همان مطامع شخصي است، ولي نماز مي خواند، قطعاً همين نماز به همان نسبت او را از مطامع جدا مي كند و به او رشد مي دهد.

به عبارت ديگر، اين يكي به خاطر نمازش نسبت به آن ديگري تعالي رواني دارد.

آري نماز معراج مؤمن است. البته حد اعلاي آن جايي است كه انسان هيچ چيز جز خدا را نبيند. اصولاً تمامي كمالات نسبي است، مثلاً علم، قدرت است، دانستن، توانستن است (توانا بود هر كه دانا بود). اما آيا آن كس كه كمتر مي داند، ناتوان است؟ بديهي است كه پاسخ منفي است، زيرا او نيز به اندازه ي علم خودش تواناست. آيا به آن كس كه در اعماق درياها نمي تواند شنا كند، ولي در نزديكي ساحل شنا مي كند و خود را نجات مي دهد مي توان گفت كه او شنا بلد نيست و يا برايش فايده اي ندارد؟



[ صفحه 46]



تمامي تخصص ها اساساً همين گونه است و تمامي فضائل نيز اين چنين هستند. اينكه گفته مي شود خورشيد نوراني است، بدان معنا نيست كه چراغ كوچك خانه ي من كه در گوشه ي اتاق سوسو مي زند روشنايي ندارد، بلكه اين هم نور دارد، منتهي به اندازه ي خودش. نماز مؤمن در حد اعلاء خورشيد است و او را آنچنان رشد مي دهد كه اصلاً جز خدا را نمي بيند.

علي (عليه السلام) در نماز خويش محو در ربّ است، فاني في الله است، غير از خدا چيزي را نمي بيند، آنچنان عروج نموده كه تير را از پاي مباركش بيرون مي كشند، تيري كه خارج ساختن آن از پاي علي در حال عادي مشكل بود. اين حد اعلاي معراج است. نماز پيامبر و اولياء، در حد اعلاي معراج است و نماز سايرين به نسبت برخورداري از كمال، معراج آنهاست.

به هر حال عمده ي نمازگزاران، از نماز و اين خوان نعمت پروردگار بهره مي برند و شايد عده بسيار اندكي از آنان كه كليه ي صلاحيتها را در خودشان از بين برده اند، بي بهره بمانند. پس، نماز هم براي انساني كه در فضاي ملكوتي نماز قرار دارد و در افق اعلاء جز خدا را نمي بيند، معراج است. (رسد آدمي به جايي كه بجز خدا نبيند) و هم براي انساني كه دچار گناه و معصيت است.

منتهي بايد دقت كنيم كه نماز را به طور صحيح و با توجه به شرايط آن بر پاي داريم و به هر نسبت كه عنايت و توجه بيشتري به اقامه ي آن به نحو كامل و صحيح داشته باشيم، به همان نسبت موجب پرواز و معراج ما مي گردد. زيرا نماز معراج همه ي عارفان و عابدان و سالكان راه حقيقت است. نماز، هم معراج پيامبر است و هم معراج افراد ديگر. لذا از نماز، در روايت به نهري تعبير شده است كه از كنار منزل انسان مي گذرد و آدمي بر اثر نمازگزاردن، روزي پنج مرتبه در آن نهر شنا مي كند. [1] .



[ صفحه 47]



آيا كسي كه روزي پنج مرتبه وارد نهري شود، آلودگي و كثافتي بر بدن او باقي مي ماند؟ البته نحوه ي استفاده از نهر فرق مي كند. برخي فقط داخل آب مي شوند و خارج مي گردند، اينها به نحوي از آب استفاده كرده، تميزي كسب مي نمايند. برخي از وسايل تميز كننده استفاده مي نمايند كه آن وسايل نيز فرق مي كند و درجه ي تميزكنندگي آنها تفاوت دارد. در هر صورت، درهاي گسترده ي رحمت و لطف الهي را كه از طريق نماز بر روي ما باز شده است، نبايد ببنديم يا تنگ كنيم.

نماز دعوت عمومي است و تنها كساني كه نماز ناب مي خوانند، دعوت نشده اند. در اذان نماز حي علي الصلوة وجود دارد، يعني بشتابيد به سوي نماز، يعني سفره ي الهي براي همگان گسترده است.

به علاوه، در روايات، تعابير قابل دقت و توجهي داريم از قبيل اينكه برخي يك سوم ، برخي يك چهارم و برخي يك پنجم نمازشان پذيرفته مي گردد. [2] از اين گونه روايات پي مي بريم كه چنانچه نماز شخصي مقداري ايراد داشت، نبايد بگوييم كه نماز او صحيح نيست و يا كلاً به درد نمي خورد و باطل است.

به هر مقدار كه نمازگزار حواس خود را در نماز متمركز نمايد، مثلاً در هنگام گفتن تكبيرةالاحرام عنايت و توجه به خدا دارد و مي گويد: خدايا اين بنده ي گنهكارت به درگاهت آمده است (يا محسن قد اتاك المسي ء) [3] خدايا من لايق نيستم، اما سپاسگزارم كه به من اين فرصت را عنايت فرمودي تا با تو سخن بگويم، اجازه دادي كه بر سر خوان گسترده ي تو قرار گيرم و سراغ ديگران نرفتم، امام سجاد (عليه السلام) مي فرمايند: به همين مقداري كه توجه نموده است، نمازش قبول است. [4] .


پاورقي

[1] قال رسول الله (ص): انما منزلة الصلوات الخمس لامتي كنهرٍ جارٍ علي باب احدكم فما ظن احدكم لو كان في جسده دَرَنٌ ثم اغتسل في ذلك النهر خمس مرات في اليوم اَ كان يبقي في جسده درن فكذالك و الله صلوات الخمس لامتي. (مستدرك / ج 1 / ص 169).

[2] وسائل / ج 4 / روايت 4541.

[3] بحار / ج 84 / ص 375.

[4] مستدرك / ج 3 / روايت 3013.


بازگشت