اخلاق و راه سعادت بشر


كتابي است به زبان فارسي كه علّويه هاشميّه، علامه اصفهاني، حاجيه خانم امين به سال 1368 ه.ق ترجمه و تأليف نموده و در همان سال هم بقطع رقعي در 362 صفحه در چاپخانه امامي به چاپ رسيده است. از مؤلف اين كتاب در



[ صفحه 143]



پشت جلد «يكي از بانوان ايراني» تعبير شده است.

اين كتاب ترجمه و اقتباسي است از «تهذيب الاخلاق» و از لحاظ ترتيب هم با آن كتاب مطابقت دارد.

معظم له در مقدّمه ي اين كتاب مي نويسد [1] .: «مدت زماني بود كه گاه و بيگاه در فكر بودم كه چيزي راجع به علم اخلاق بنويسم، قدري در كتاب «طهارة الاغراق» ابن مسكويه - كه يكي از بزرگان و اجلّه علماي مذهب شيعه بشمار مي رود، نظر نمودم و در دقائق و نكات اخلاقي آن قدري تدّبر كردم. نور دانش آن شخص بزرگ مرا مجذوب نمود، دريغ دانستم كه از آن هدف عالي بگذرم و در آن طريق سعادتي كه در خلال سطور كلمات او نمايان است، دوستان و هموطنان خود را رهسپار ننمايم اجمالي از آنرا تحت ترجمه نياورم. لهذا بنابر آن گذاشتم كه به ياري ايزد متّعال آن كتاب را مقدّم بدارم و اقتباس از آن نموده و قسمتي از آنرا ترجمه نمايم و افكاري كه خود در اين زمينه دارم در حاشيه به آن اضافه نمايم، متعهد نمي شوم كه آن كتاب را كه داراي جنبه ي علمي و عملي و اخلاقي است و مشتمل بر نكات و دقايق و لطائف فلسفي است كلمه به كلمه ترجمه نمايم، بلكه همين قدر بدون عبارت پردازي و الفاظ باقي اقتباس از آن نموده و به شيوه و روش و ترتيب آن به عبارت فارسي رونوشت مي نمايم تا آن كه فارسي زبانان نيز از آن بحر دانش، بهره هاي ببرند».

«و بايد دانست براي اين كه بر فهم دشوار نگردد و نيز با عبارات فارسي مناسب تر شود، در بعضي جاها از عبارت شيخ جليل «ابن مسكويه» منحرف



[ صفحه 144]



شده مطالب را بصورتي در مي آورم كه نزديك به ذهن گردد لكن با اين حال جديّت مي كنم كه كاملاً مطابق گفته هاي او باشد و در متن كتاب نه از خود مطلبي زياد نمايم و نه تحريف و تغييري به مطالب دهم، مگر توضيحاتي كه در حاشيه، ضميمه نموده ام» [2] .

اينك از مطالبي كه خود اين بانوي دانشمند، در پاورقي در بحث محبّت خدا اضافه نموده است جملاتي را نقل مي كنيم:

«محبت در انسان نيز مراتب بسيار و نمايش هاي بيشمار دارد و درجاتي طي مي نمايد تا به تدريج پاك تر و علوي تر گردد و از مراتب جماديّت و نباتيّت و حيوانيّت مي گذارد تا به مرتبه ي انسانيّت رسد و بايستي آن مرتبه را تكميل نمايد تا آنكه آن قوه ي الهي كه منشاء عشق پاك، و خالص از خودخواهي و نفس پرستي است، در وي ظهور نمايد و چون محبّت طلب اتحاد است، اين است كه هر محبي، اتحاد با محبوب خود را خواهان است و همين وحدّت و اتّحاد را كمال خود دانسته و در طلب آن مي شتابد و انسان اگر روح و روان خود را مصفّي گردانيد و از افراط و تفريط شهواني جلوگيري نمود و قواي نفساني خود را معتدل ساخت، ملكه عدالت را در خود اندوخت، در نتيجه نفس و روح به آن تجرد ذاتي كه دارد به اصل و مبداء وجود خويش مايل مي گردد و به قلب وي اشراقاتي از آن نور ازلي تابش مي نمايد و به مغناطيس محبّت مجذوب حق تعالي مي گردد و به سوي او صعود مي كند و چون محبت مقتضي اتّحاد است، اين است كه هر نفسي كه مايل به حق تعالي گرديد و به شرايط محبّت عمل نمود،



[ صفحه 145]



مرتبط و متّحد با او مي گردد. و معناي اتحاد چنانكه قبلا تذكر داده شده است، اين نيست كه مخلوق، خالق شود. يا خالق، مخلوق گردد. يا شيئي ثالثي از تركيب آن دو به وجود آيد. تمام اين اقسام به حكم عقل و نقل باطل بوده و احدي از محققين از حكماء و عرفا به آن قائل نيستند. بلكه مقصود از اتّحاد اين است كه محبّت و عشق، چنان عاشق واله را مجذوب معشوق مي گرداند، كه عاشق خوديّت خود را از دست مي دهد و مستغرق در مطالعه جمال معشوق مي گردد و ديگر از منيّت و خوديّت خود، اثري باقي نمي ماند.

هرچه بيند حق بيند، حتّي خود را نيز به او (با او) بيند... محبّت الهي فطري و دائمي است. قلبي كه به نور حق تعالي روشن گرديد و آثار حقاني را در مظاهر كونيه مشاهده نمود، و فاني در حق و باقي به وي گرديد، آنوقت وجود دائمي و حيات هميشگي پيدا مي نمايد و همان طوري كه قطره هرگاه متصل به دريا گرديد، از هر آفتي مصون مي ماند، و موجود به وجود دريا مي شود، همين طور مؤمن موحّدي كه محبّت حق و اشتياق لقاء وي را در دل خود بپروراند و خود را مرتبط به او گرداند جوهر نفس الهي او از هر آفتي مصون مي ماند و حيات جاوداني و خوش دائمي مي يابد» [3] .



[ صفحه 146]




پاورقي

[1] صفحه7 به بعد مقدمه.

[2] صفحه 8 مقدمه كتاب با اندك تغيير دربعضي از كلمات به منظور رواني عبارات و روشن تر شدن مطلب.

[3] پاورقي شماره (1) از صفحه 250 تا 252.


بازگشت