عمو عقب برو!


پس از رحلت حضرت امام حسن عسكري عليه السلام بود كه جعفر با همكاري استبداد حاكم سوءاستفاده از فرصت و خلاء موجود، خويشتن را امام و جانشين حضرت عسكري عليه السلام و وارث او قلمداد كرد و براي جا انداختن اين فريب بزرگ، علاوه بر بسيج دستگاه تبليغاتي حكومت به نفع خويش، خود نيز به منزل يازدهمين امام نور آمد و در حلقه ي درباريان و حفاظت نيروهاي امنيتي و اطلاعاتي دستگاه خلافت به پاسخ گويي به همدردي ها و ابراز احساسات مردم پرداخت و تسليت هاي آنان را پذيرا گشت. و در سايه ي سر نيزه ها خود را براي نماز گزاردن بر پيكر يازدهمين امام نور آماده ساخت.

اما درست هنگامي كه تصميم گرفت، نماز بر پيكر حضرت عسكري عليه السلام را آغاز كند، به ناگاه همگان ديدند كه نوجواني بسان پاره ي ماه از افق خانه ي حضرت عسكري عليه السلام تجلي كرد و با شهامتي وصف ناپذير رداي «جعفر» را گرفت و به شدت او را عقب كشيد و فرمود:



[ صفحه 41]



«تأخر يا عم! فأنا أحق بالصلاة علي أبي.» [1] .

«عمو! عقب برو! من بايد بر پيكر پدر گرانمايه ام نماز بگزارم نه تو، چرا كه من بر نماز خواندن بر پيكر مطهر پدرم، از همه زيبنده ترم.»

و شگفتا كه همه ديدند كه «جعفر» رنگ پريده و وحشت زده، عقب نشيني كرد و آن نوجوان شكوهمند پيش آمد و بر پيكر پاك پدرش نماز خواند و او را در كنار مرقد منور امام هادي عليه السلام به خاك سپرد.

اين نمونه اي از هيبت و صلابت و شكوه و اقتدار امام راستين است كه در وجود گرانمايه ي حضرت مهدي عليه السلام متجلي است و عناصري چون جعفر و نمونه هايي از اين قماش، به طور كلي از اين ابهت و عظمت بي بهره اند. [2] .



[ صفحه 42]




پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 50، ص 322.

[2] ديدار يار، ج 1، ص 252.


بازگشت