سعايت و تحريكات قاضي بغداد، عامل شهادت امام جواد


در كتاب بحارالأنوار، ج 50، ص 5، از عياشي نقل شده كه زرقان دوست صميمي ابن ابي داود» مي گويد: روزي ابن ابي دواد قاضي وقت از نزد معتصم آمد، ديدم غمگين است، علت را پرسيدم، گفت: «دوست



[ صفحه 105]



داشتم كه از بيست سال قبل مرده بودم».

گفتم: چرا؟

گفت: «به خاطر اتفاقي كه نزد خليفه رخ داد، و سخن حضرت جواد عليه السلام پذيرفته شد».

گفتم: چطور؟

گفت: دزدي در نزد خليفه (معتصم) اقرار به دزدي كرد، خليفه درخواست اجراي حد براي او نمود، خليفه فقهاء را به مجلس خود احضار كرد، محمد بن علي (امام جواد عليه السلام) نيز احضار شده بود، آنگاه خليفه پرسيد: دست دزد را از كجا بايد قطع كرد؟

من گفتم: «از بند دست».

گفت: دليلت چيست؟

گفتم: زيرا «يد» (كه در آيه ي فاقطعوا ايديهما) آمده، يعني دست، كه عبارت از سر انگشتان و كف دست تا مچ دست است، زيرا خداوند در آيه «تيمم» مي فرمايد،

فامسحوا بوجوهكم و ايديكم

«پس صورتها و دستها را با آن مسح كنيد».

جمعي از حاضران، رأي مرا تأييد كردند، جمعي ديگر گفتند: «بايد از آرنج قطع شود».

خليفه پرسيد: به چه علت؟

آنها جواب دادند: خداوند در آيه «وضو» مي فرمايد:

و ايديكم الي المرافق

«و دستها تا آرنج را بشوئيد»

اين آيه بيانگر آن است كه دست تا آرنج را شامل مي شود.

در اين هنگام، خليفه به حضرت جواد عليه السلام رو كرد و گفت: «اي



[ صفحه 106]



اباجعفر، نظر شما چيست؟

آن حضرت فرمود: «اي اميرمؤمنان! حاضران، در اين باره گفتند».

خليفه گفت: «سخن آنها را رها كن، نظر شما چيست؟»

امام جواد عليه السلام فرمود: «مرا از جواب اين مسأله، معاف بدار».

خليفه گفت: تو را به خدا سوگند مي دهم كه نظريه خود را بگو».

امام جواد عليه السلام فرمود: اكنون كه مرا به خدا سوگند دادي، نظر من اين است كه آنها، برخلاف سنت سخن گفتند، زيرا واجب است كه قطع دست از بيخ انگشتان، اجرا شود، و كف دست باقي بماند.

خليفه گفت: به چه علت؟

امام جواد عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرموده است: «سجده بر هفت عضو مي باشد، پيشاني، كف دستها، سر زانوها، و سر انگشتان پاها، اگر دست دزد از مچ آن قطع شود يا از آرنج بريده گردد، ديگر دستي براي سجده كردن باقي نمي ماند، با اينكه خداوند مي فرمايد:

و ان المساجد لله

«محل سجده ها (هفت موضع» مخصوص خدا است»

يعني سجده بر اين اعضاء هفتگانه واقع مي شود، و سپس خداوند مي فرمايد:

فلا تدعوا مع الله احدا

«در اين مساجد، احدي را با خدا نخوانيد»

بنابراين آنچه براي خدا است نبايد قطع شود.

معتصم، از اين پاسخ، شاد شد و آن را پذيرفت، و دستور داد تا دست دزد را از بيخ انگشتان دستش قطع نمايند، و كف دستها را رها كنند.

ابن ابي دواد (قاضي) گفت: «در آن حال، قيامت من برپا شد، و آرزو كردم كه اي كاش مرده بودم» (و اين گونه نزد خليفه و حاضران شرمنده و



[ صفحه 107]



منكوب نمي شدم).

زرقان مي گويد: ابن ابي دواد گفت: سه روز بعد از اين حادثه، نزد خليفه معتصم رفتم و گفتم: «نصيحت و خيرخواهي اميرمؤمنان (معتصم) بر من واجب است، مي خواهم سخني بگويم كه مي دانم به خاطر آن داخل آتش دوزخ خواهم شد».

خليفه گفت: «سخنت چيست؟»

ابن ابي دواد مي گويد: گفتم: «وقتي كه اميرمؤمنان، علماء و فقهاي بزرگ ملتش را در مجلسي به خاطر مسأله اي كه رخ داده، جمع كرد، و حكم مسأله را از آنها پرسيد، آنها نظر خود را گفتند، و مردم نظر آنها را در آن مجلس و بيرون مجلس، و اطرافيان از وزراء و نگهبانان و... شنيدند، سپس گفتار همه ي آن فقهاء و علماء ترك گرديد، به خاطر فتواي يك مردي كه بخشي از اين امت، به امامت او معتقدند، و مي گويند مقام او بالاتر از مقام خليفه است، سپس خليفه فرمان اجراي فتواي او را بدهد، نه اجراي فتواي فقهاء را، چنين موضوعي صلاح دستگاه خلافت نيست!».

ابن ابي دواد مي گويد: بر اثر اين سخنان چهره ي معتصم، عوض شد و متنبه گرديد، و به من گفت: «خدا به خاطر اين نصيحت نيك تو، جزاي خير به تو بدهد»، آنگاه در روز چهارم به كاتب نويسنده ي يكي از وزيرانش دستور داد كه حضرت جواد عليه السلام را به خانه ي خود دعوت كند و او را مخفيانه مسموم نمايد.

كاتب، امام جواد عليه السلام را در ظاهر با كمال احترام به خانه ي خود دعوت كرد، آن حضرت فرمود: «شما مي دانيد كه من در مجلس شما حاضر نمي شوم»، او اصرار و خواهش كرد كه در يك وعده ي غذا، در خانه ي ما بيائي، زيرا دوست دارم، پا بر فرش خانه ام بگذاري و خانه ام به قدوم مباركت، پربركت گردد، و فلاني كه از وزيران خليفه است، مشتاق است



[ صفحه 108]



تا با شما ملاقات كند.

امام جواد عليه السلام به خانه ي او رفت، وقتي كه غذا آوردند لقمه ي اول را كه به دهان گذاشت، احساس مسموميت كرد، مركب خود را فراخواند تا برود، صاحب خانه اصرار كرد كه بمانيد، آن حضرت فرمود:

خروجي من دارك خير لك

«بيرون رفتن من، از خانه ات، براي تو بهتر است»

آن روز و شب، احساس زخم زهر در گلويش مي كرد، تا اينكه بر اثر آن به شهادت رسيد.

مطابق روايت فوق، كاتب از وزراي معتصم، طبق دستور معتصم، امام جواد عليه السلام را مسموم نموده و به شهادت رسانده، ولي در اين باره، قول ديگري در چگونگي شهادت آن حضرت نيز هست كه در حديث بعد بخوانيد.



[ صفحه 109]




بازگشت