در اندوه پدر


امية بن علي مي گويد: در آخرين سفري كه ابوالحسن، امام رضا عليه السلام به حج مشرف شد و بعد از آن به خراسان رفت من با آن حضرت بودم، فرزندش ابوجعفر (امام جواد عليه السلام) نيز با آن بزرگوار بود. امام عليه السلام طواف وداع به جا آورد و براي انجام نماز طواف به پشت مقام ابراهيم رفت.

امام جواد عليه السلام چهار ساله بر دوش «موفق» خدمتكار امام سوار بود و طواف مي كرد، وي (ظاهرا بعد از انجام طواف) به حجر اسماعيل رفت و در آن جا نشست، بعد از مدتي «موفق» عرض كرد: فدايت گردم! برخيز برويم. حضرت فرمود: من از اين مكان برنخواهم خاست مگر اين كه خدا بخواهد، (دقت كردم) متوجه شدم چهره ي حضرت را اندوه فراگرفته است.

«موفق» به حضور امام علي بن موسي عليه السلام رفت و عرض كرد: فدايت گردم، ابوجعفر در حجر نشسته و برنمي خيزد! امام جواد عليه السلام از جا برخاست و خود به نزد نور ديده اش رفت و فرمود: عزيزم! از جا برخيز. امام جواد عليه السلام عرض كرد: چگونه از جا برخيزم و حال آن كه تو با خانه خدا وداعي كردي كه هرگز به سوي آن باز نخواهي گشت؟! امام رضا عليه السلام فرمود: از جا برخيز عزيزم! حضرت جواد الائمه عليه السلام (به احترام دستور پدر بزرگوارش) از آن جا برخاست و از حجر بيرون آمد.


بازگشت