نماز، و تراكم و تمركز قدرت


همبستگي اجتماعي عام شامل اجزاي: اعتماد اجتماعي متقابل تعميم يافته،وابستگي عاطفي تعميم يافته،احساس تعلق به جامعه،تعهد تعميم يافته نسبت به جامعه و بالا بودن ميزان تعاملات اجتماعي مي باشد. اگر در جامعه اين اجزاء بوجود آيد، سازگاري اجتماعي، بيشتر جنبه دروني داشته؛ و در نتيجه سطح تضادهاي اجتماعي كاهش مي يابد و كمتر نياز به نظارت بيروني پيدا مي كند؛ در اين صورت نياز به تراكم و تمركز قدرت كمتر حس مي شود. توجه به اين نكته ضروري است كه تراكم و تمركز قدرت زياد، باعث بي ميلي سياسي در افراد جامعه و نمازگزاران مي شود و آنها تمايل كمتري به فعاليت هاي سياسي نشان مي دهند؛ در نتيجه نوعي بيگانگي از نظام سياسي در ميان آنها بوجود مي آيد. تراكم و تمركز قدرت بيش از حد، مانع گسترش روابط اجتماعي بين گروهي شده؛اثر منفي بر گسترش روابط



[ صفحه 170]



اجتماعي داوطلبانه دارد. به دنبال آن وفاق اجتماعي به خطر مي افتد،تراكم وتمركز قدرت زياد مانع از دسترسي به اطلاعات آزاد براي تصميم گيري نمازگزاران و افراد جامعه شده،مشاركت اجتماعي مؤثر و آگاهانه آنها را كاهش مي دهد، همچنين خود مختاري و انتخاب نمازگزاران و ديگر افراد را محدود نموده،بجاي خودمختاري،دگرمختاري بوجود مي آيد كه به دنبال آن چاپلوسي و دورويي رواج پيدا مي كند و خلاقيت از نمازگزاران و ديگر افراد سلب مي شود. و به تبع آن اعتماد اجتماعي تعميم يافته كاهش مي يابد.

تراكم و تمركز قدرت زياد و محو اختيارات و آزادي هاي واقعي باعث مي شود افراد فرودست نسبت به تخطي و تجاوز فرد قدرتمند آسيب پذير شده، اضطراب و تشويش در جامعه بوجود آيد؛ در صورت تكرار و تقويت اين امر، اضطراب و تشويش حاصل از آن،بيماري رواني براي اكثريت افراد فاقد قدرت در جامعه بوجود مي آورد. از طرف ديگر اگر صاحبان قدرت به اصول اخلاقي پايبند نباشند، احتمال اين وجود دارد كه قدرت خود را در روابط اجتماعي، حق مسلم خود دانسته و ديگر افراد را محق ندانند؛در نتيجه هرگونه نقص بوجود آمده را متوجه ديگران نموده و خود را مبرّي از توبيخ و مجازات بدانند. در اين مورد «دكتر چلبي» مطلبي را اينگونه بيان مي كند: «اگر صاحبان قدرت، فاقد اصول اخلاقي باشند و صرفاً سياست قدرت را در پيش گيرند،احتمال بسيار وجود دارد كه قدرت مازاد در روابط اجتماعي، درون فكن شود و آنها احساس تقصير ننمايند؛ بلكه با مسئول دانستن ديگران،احساس تقصير خود را برون فكن كرده،گرايش توبيخي را از خود به ديگران معطوف كنند. نتيجه به شكل خودبزرگ بيني بروز مي نمايد و توهم خودبزرگ بيني به فرد اين اجازه را مي دهد كه سرنوشت مرگ و زندگي



[ صفحه 171]



ديگران را در دست بگيرد.» [1] .

فرهنگ نماز براي جلوگيري از بروز اين مسأله راهكارهايي انديشيده است؛ كه عبارتند از:

الف: مسئولين و قدرتمندان را پايبند به اصول اخلاقي مي كند. در صورت عدم پايبندي به اين اصول و انجام گناه (بصورتي كه صفات و مشخصات لازم را از دست بدهند)، ايشان حق سرپرستي بر مردم را نداشته و شرعاً از مقام خود عزل مي شوند. مولاي متقيان حضرت علي (ع) در اين زمينه فرمود:«و همانا دانستيد كه سزاوار نيست بخيل، بر ناموس و جان و غنيمتها و احكام مسلمانان ولايت يابد و امامت آنان را عهده دار شود تا در مالهاي آنها حريص گردد؛ و نه نادان، تا به ناداني خويش مسلمانان را به گمراهي برد؛ و نه ستمكار، تا به ستم عطاي آنان را بِبُرَد؛ و نه بي عدالت در تقسيم مال، تا به مردمي ببخشد و مردمي را محروم سازد؛ و نه آن كه به خاطر حكم كردن رشوت ستاند، تا حقوق را پايمال كند، و آن را چنانكه بايد نرساند؛ و نه آن كه سنت را ضايع سازد، و امت را به هلاكت دراندازد. [2] »

همچنين حضرت امام خميني(ره) در كتاب خود مي نويسد: حكومت اسلامي، حكومت اسلامي، حكومت قانون خدا است؛ حكومت اسلامي نه استبدادي است و نه مطلقه؛ بلكه مشروطه است...مشروطه از اين جهت كه حكومت كنندگان در اجرا و اداره مقيد به يك مجموعه شرايط هستند كه در قرآن كريم و سنت رسول اكرم(ص) معين گشته است،مجموعه شرايط همان احكام و قوانين



[ صفحه 172]



اسلام است كه بايد رعايت و اجرا شود. [3] »

ب: فريضه امر به معروف و نهي از منكر را در نظر گرفته تا نوعي مداخله در امور (از جمله امور سياسي) مانع به خطا رفتن قدرتمندان گردد.

ج - اسلام اختيارات، قدرت و ولايت افراد را در هر موقعيت داراي حد و اندازه اي مي داند كه براي رهبر اسلامي در حد ولايت تشريعي و براي افراد ديگر و دولتمردان در حد معيني مي باشد كه قانون مشخص نموده است.

د: مشورت معصومين(ع) با افراد و ياران خود؛ حتي اگر نظر آن ياران با نظر معصوم(ع) تفاوت داشته باشد و در عمل ثابت شود كه نظر معصوم(ع) صحيح بوده است؛ نمونه آن را مي توان مشورت پيامبر اكرم(ص) با ياران خود در ارتباط با جنگ احد و صحيح بودن نظر پيامبر اكرم(ص) ذكر نمود؛ كه نتيجه آن جنگ،شكست مسلمانان بود. خالي از لطف نيست اگر گفته شود كه «وقتي آيه شريفه و شاورهم في الامر نازل شد، پيغمبر (ص) فرمودند كه خدا و رسولش بي نياز از مشاوره هستند؛ ولي آن را در اين امت قرار داد تا رحمتي براي آنها بوده باشد؛ بنابراين كسي كه مشورت كند رشدي را از دست نداده و كسي كه آن را ترك كند،از گمراهي مصون نخواهد ماند. [4] » با توجه به مطالب بيان شده،آشكار مي شود كه هدف پيامبر اكرم(ص) و يا ساير معصومين(ع) از مشورت اين نبوده كه نيازمند آن هستند؛ بلكه اهداف ديگري داشته اند؛ از جمله:

احترام گذاشتن به نمازگزاران و بالا بردن شخصيت با ايجاد شخصيت رشد يافته در آنها، ايجاد زمينه براي مسئوليت پذيري در نمازگزاران، آماده



[ صفحه 173]



كردن نمازگزاران براي مداخله در امور و انجام كارهاي محوله، تأسي نمازگزاران از معصومين(ع)، ايجاد گسترش رشد سياسي در نمازگزاران ، به عنوان يك امر پيشگيرانه، عدم توهم استبداد در نظام اسلامي


پاورقي

[1] وفاق اجتماعي، دكتر چلبي ، ص72.

[2] نهج البلاغه، ترجمه دكتر شهيدي، خطبه131 ، ص129 - 130.

[3] ولايت فقيه،امام خميني(ره) ، ص52 - 53.

[4] ترجمه تفسيرالميزان، علامه طباطبايي، جلد7 ،ص120.


بازگشت