فصل و عطاي تو






خوش آن رندي كه دارد عاشقانه

سحرگاهان بياد تو ترانه



خوش آن دل كاندر او جاي تو باشد

خوش آن جا كز غمت دارد نشانه



بود بالاترين كردار دولت

گدائي بر در آن آستانه



چه غم گر شد گناهم بي نهايت

كه باشد بحر عفوت بي كرانه



دلم ز آشوب عشقت لرزد آسان

كه در شب پرتو عشق شبانه



دلم بي پرده خواهد ديد رويت

الهي پرده بردار از ميانه



بجز فضل و عطا و بخشش تو

ندارم ديگر از عصيان بهانه



تو خودداني دل افسرده ي من

نگردد جز به لطفت شادمانه




بازگشت