علت گريه


يكي از فرزندان مرحوم شيخ انصاري به واسطه نقل مي كند كه مردي را ديدم روي قبر شيخ افتاده گريه مي كند، پرسيدم چرا گريه مي كني؟ گفت: گروهي مرا وادار به كشتن شيخ كردند شمشير را برداشتم نيمه ي شب وارد منزل شيخ شدم او را در حال نماز ديدم ايستاده، چون نشست شمشير را بلند كردم كه بزنم دستم بي حركت شد، از كار افتاد، قادر به حركت نبودم، به همان حال ماندم تا از نماز فارغ شد و گفت: خداوندا من چه كردم كه فلان كس و فلان كس (اسم آن جماعت را برد) فلان كس را فرستاده اند كه مرا بكشد خدايا من آنان را بخشيدم تو هم آنان را ببخش، سپس من التماس كردم تا مرا هم ببخش، فرمود: آهسته حرف بزن كسي نفهمد، به خانه ات برگرد، ولي تا صبح در فكربودم، صبح رفتم ديدم مردم در مسجد دور او را گرفته اند جلو رفتم كيسه پولي به من داد و گفت: برو با اين پول كاسبي كن، آن پول را سرمايه قرار دادم، از بركت آن پول امروز يكي از تجار بازارم، هر چه دارم از بركت صاحب اين قبر است. [1] .



[ صفحه 251]




پاورقي

[1] مردان علم در ميدان عمل ج 1 ص 237.


بازگشت