خداوند مشتاق كيست


و في مسكن الفواد: أوحي الله تعالي إلي بعض الصديقين: إن لي عبادا من عبيدي يحبوني و أحبهم و يشتاقون إلي و أشتاق إليهم و يذكروني و أذكرهم فإن أخذت طريقتهم أحببتك و إن عدلت عنهم مقتك، قال: يا رب ما علامتهم؟ قال: يراعون الظلال بالنهار كما يراعي الشفيق غنمه، و يحنون إلي غروب الشمس كما تحن الطيور إلي أوكارها عند الغروب، فاذا جهنم الليل و اختلط الظلام و فرشت المفارش و نصبت الأسرة و خلا كل حبيب بحبيبه نصبوا إلي أقدامهم و افترشوا لي وجوههم و ناجوا بكلامي و تملقوا بإنعامي ما بين صارخ و باك و بين متأوه و شاك و بين قائم و قاعد و بين راكع و ساجد بعيني ما يتحملون من أجلي و بسمعي ما



[ صفحه 247]



يشكون من حبي، أقل ما أعطيتهم ثلاث، الأول: أقذف من نوري في قلبهم فيخبرون عني كما أخبر عنهم، و الثاني: لو كانت السموات و الأرضون و ما فيهما في موازينهم لاستقللتها لهم، و الثالث: أقبل بوجهي عليهم، أفتري من أقبلت عليه بوجهي يعلم أحد ما أريد أن أعطيه. [1] .

در كتاب مسكن الفؤاد است كه خداي تعالي وحي فرستاد به سوي بعضي از صديقين و درستكاران كه بندگاني از بندگانم مرا دوست دارند، من هم آنان را دوست دارم، شوق ديدار مرا دارند، من هم شوق ديدار آنها را دارم، به ياد و ذكر من هستند، من هم به ياد و ذكر آنهايم، اگر تو راه و خط آنها را بپيمائي ترا دوست دارم و اگر قدم از خط و راه آنان بيرون نهي ترا دشمن دارم، عرض كرد پروردگارا نشانه و علامت آنها چيست؟ فرمود: در روز مراعات شب را مي كنند (يعني روز خيلي خود را به زحمت نمي اندازند كه از شب زنده داري باز مانند) ماند كسي كه مي ترسد غنائم و مالش از دستش برود و منتظر است كه آفتاب غروب كند چنان كه مرغان ميل رفتن به آشيانه دارند هنگام غروب، پس هرگاه تاريكي شب جهان را فرا گيرد و نور و ظلمت بهم بپيوندند و فرشها گسترده شود، پرده ها آويخته گردد، دوستان به يكديگر خلوت كنند، بلند شوند و به پا ايستند و چهره ها را فرش زمين كنند (در حال سجده)، با من در سخن نيايش و مناجاتند، در برابر نعمتهايم پوزش و كرنش مي كنند و در حال فرياد و اشك و آهند در حال قيام و قعودند، در حال ركوع و سجودند، رنجهائي را كه به خاطر من تحمل مي كنند پيش نظر من است، شكايتهائي را كه در فراق من



[ صفحه 248]



مي كنند شنوايم، كمتر چيزي كه به آنان عطا كنم و ببخشم سه چيز است: اول: دلهايشان را از نور خود منور و نوراني كنم، آنان از من آگاهند و من از آنان، دوم: اگر زمين و آسمانها و آن چه را كه در زمين و آسمانهاست مالك شوند اندك شمارم، سوم: به آنان رو آورم، آيا مي بيني كسي را كه من به او رو آورم چه چيز به او عطا كنم و ببخشم.


پاورقي

[1] انوار الولاية ص 208.


بازگشت