سيده نفيسه چه كرد و كيست


او دختر زيد ابن حسن ابن علي بن ابي طالب عليه السلام است، او بسيار زاهد و پركار بود قبرش در قاهره مصر مزار معروفي است و مردم بسيار از او تعظيم مي كنند و به نام او سوگند ياد مي كنند، قبر مباركش زيارتگاه خاص و عام است



[ صفحه 239]



و به طاهره و كريم الدارين ملقب است، او در سال يكصد و چهل و پنج هجري در مكه معظمه متولد شده و در مدينه منوره به زهد و عبادت به سر برده و با جناب اسحاق موتمن پسر امام جعفر صادق عليه السلام ازدواج كرده، نتيجه ي اين ازدواج يك پسر و دختر بود، او با شوهر و فرزندان خود به مصر آمدند، و پس از هفت سال در ماه رمضان به سال دويست و هشت هجري بدرود حيات گفت، و روحش به شاخسار جنان پرواز كرد، پس از درگذشت، شوهرش مي خواست جنازه اش را به مدينه حمل كند و در بقيع كنار جدش امام حسن مجتبي عليه السلام دفن كند، مردم مصر از او خواهش كردند كه او را در مصر دفن كن كه مايه ي بركت اهل مصر شود او هم قبول كرد ولي بعضي گفته اند: قبول نكرد، شب پيغمبر را در خواب ديد فرمود: دخترم را در مصر دفن كن كه مايه ي بركت اهل مصر باشد، اسحاق با دو فرزندش به مدينه برگشتند، آن بانو قائم الليل صائم النهار بود، شبها را تا صبح شب زنده داري مي كرد و روزها را روزه مي گرفت، و گويند: در هر سه شبانه روز يك بار غذا ميل مي كرد كه مبادا از شب زنده داري باز ماند، و در آخرين دقائق زندگي در حال احتضار روزه دار بود، جمعي از اطرافيانش خواهش كردند كه روزه را افطار كند، فرمود عجبا من سي سال است روزه دارم كه خدا را با حال روزه ملاقات و ديدار كنم چگونه مي شود كه من از آرزوي سي ساله ام صرف نظر كنم سپس اين شعر را خواند:



اصرفوا عني طبيبي و دعوني و حبيبي

زادني شوقي إليه و عزامي و نحيبي



دور كنيد طبيب را از من مرا با حبيبم واگذاريد اشتياقم زياد شده بگذاريد گريه ي شوق كنم.



[ صفحه 240]



در آن زمان كه سيده نفيسه در مصر بود امام شافعي ساكن مصر بود به زيارت آن بانو مي رفت و از پشت پرده سخن مي گفت و طلب دعاي خير مي كرد، و در آن زمان احمد ابن طولون حكومت مصر را داشت، ظلم و تعدي و ستم فراوان به مردم مي كرد، اهالي مصر از ستم او به سيده نفيسه شكايت كردند و گفتند: ما در زير چكمه ي ظلم اين ستمگر بيدادگر له شديم، حضرت فرمود: چه روزهائي احمد بيرون مي آيد؟ عرض كردند فلان روز، در آن روز آن بانو رفت و سر راه احمد ابن طولون نشست چون موكب احمد نزديك شد او را مخاطب قرار داد و گفت: ملكتم فأسرفتم و قدرتم فقهرتم فقد علمتم أن أسهام الأسحار نافذة غير مخطئة لا سيما في قلوب أوجعتموها و أجساد أعريتموها، اعملوا ما شئتم فإنا صابرون و جوروا فإنا مستجيرون و اظلموا فإنا إلي الله تظلمون فسيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون، سيده نفيسه اعلام خطر به حاكم زمان كرد و فرمود: به حكومت رسيديد اسراف در ظلم و جنايت كرديد، به قدرت رسيديد اعمال قدرت و زورگوئي كرديد، و مسلم مي دانيد كه تيرهاي دعاي سحر به هدف خواهد رسيد و خطا نخواهد كرد، چنان در قلب ستمكاران تيرهاي دعا جاي گيرد كه آنان را از پا درآورد به خصوص آن دعائي كه از دلي كه شما آزرديد بيرون آيد و جسدهائي كه لخت و عريان گذاشتيد ناله بيرون آيد، هر كار كه مي خواهيد انجام دهيد ما در برابر تمام جنايتها و خيانت و تجاوزات شما صبر مي كنيم، هر چه مي خواهيد ظلم و ستم كنيد ما به خدا پناه مي بريم، به زودي خواهيد دانست ستمگران چگونه دگرگون خواهند شد، بعضي گويند: اين سخنان را سيده نفيسه در نامه اي نوشت و به احمد ابن طولون داد، او كه اين نامه را خواند تكان خورد،



[ صفحه 241]



استغفار كرد، دست از تعدي و ظلم كشيد.

مردي گرفتار به هر دري كه مي زد گرفتاريش برطرف نمي شد هر چه نذر مي كرد و متوسل مي شد گره كارش باز نمي شد تا شبي پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله را در خواب ديد، فرمود: انذر للنفيسة و لو بدرهم، نذر نفيسه كن اگر چه يك درهم باشد تا خداوند حاجتت را برآورد.

بانو نفيسه به دست خود قبرش حفر كرد، شب و روز مي رفت ميان قبر و نماز مي خواند و در ميان قبر ششهزار ختم قرآن خواند، و در وقت جان دادن سوره ي انعام را مي خواند تا به اين آيه ي شريفه رسيد (لهم دار السلام عند ربهم) يعني براي ايشان خانه ي أمن و أمان است در پيشگاه پروردگار، روحش پرواز كرد. [1] .


پاورقي

[1] منتخب التواريخ ص 207؛ سفينة البحار ماده نفس.


بازگشت