همه ي موجودات ذكر خدا مي گويند


يكي از طلاب مي گويد: شبي براي عبادت از خواب برخاستم ناگاه شنيدم در و ديوار مدرسه، سنگريزه ها و درختان ذكر مي گويند، سرگرم تحقيق شدم، هنگامي كه نزديك حجره ي آخوند كاشي رسيدم ديدم محاسن شريفش را روي خاك گذاشته و از ديدگانش اشك مي ريزد و مي گويد: سبوح قدوس ربك الملائكة و الروح، در و ديوار مدرسه با او اين ذكر را مي گويند، فرداي آن شب خدمت استاد رسيدم و داستان شب گذشته را به عرض وي رساندم، گفتم: ماجراي ديشب سخت مرا به شگفت آورد، او در كمال سادگي گفت: تعجب از كار توست كه به چه علت گوش تو باز شده و اين صداها را شنيدي تو چه كرده اي كه اين توفيق را پيدا كردي؟ [1] .


پاورقي

[1] هزار و يك نكته ص 179.


بازگشت