چه سان حور از انسان نور مي گيرد


بزرگي گويد: شبي برخاستم به عادتي كه داشتم نماز شب بخوانم، مشغول نماز شدم قدري نماز خواندم مرا خواب فرا گرفت قدري خوابيدم در خواب ديدم حوري از در خانه ي من وارد شد كه از او زيباتر نديده بودم، آن چنان از چهره ي او نور مي درخشيد كه چشمانم را خيره كرده بود، حيران بودم كه نزديك من آمد مرا حركت داد و گفت: مرا براي تو آرايش كرده اند و تو در خوابي، چون اين كلام شنيدم عهد كردم تا زنده ام نخوابم، او از عهد و پيمان من خنديد و نوري از خنده ي او ساطع شد و درخشيد كه تمام خانه را روشن كرد، گفتم: عجبا سر تا پاي تو همه نور است، او گفت مي داني نور من از كجاست؟ گفتم: نه، گفت: شبي در هواي سرد به پا خواستي وضو گرفتي مشغول نماز شدي، از خوف الهي اشك از ديدگان تو جاري شد من آن اشك را گرفتم و بر صورت خود ماليدم، اين نور صورت من از آب چشم تو است. [1] .


پاورقي

[1] انيس الواعظين ص 22.


بازگشت