نماز شب، دزد را عوض كرد


فضيل ابن عياض از ولايت مرو است، در اوائل جواني قطاع الطريق و سارق مسلح بود، روزي از كنار روستايي مي گذشت چشمش به دختر جوان و زيبائي افتاد جلو رفت و آهسته گفت به پدرت بگو: فضيل گفته: ترا زينت و آرايش كند و حجله ي عيشي ترتيب دهد كه من در دل شب خواهم آمد، دختر آمد قصه را براي پدر نقل كرد ولوله و غوغائي به پا شد چه كنيم اگر خواسته ي فضيل تأمين نشود، تمام روستا قتل عام خواهد شد، و اگر به حرف او اعتنائي نشود قدرت مبارزه با او را نداريم، سرانجام دختر را آرايش كردند و به حجله فرستادند در انتظار آمدن فضيل ابن عياض سارق مسلح مي باشند، شب از نيمه ها گذشت



[ صفحه 156]



فضيل وارد روستا شد از ديوار بالا رفت كه وارد حجله ي دامادي شود تا بر فراز بام قرار گرفت در خانه ي همسايه كسي مشغول نماز شب بود در نماز شبش قرآن مي خواند تا به اين آيه رسيد (الم يأن للذين امنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله) [1] آيا نرسيده براي آنان كه ايمان آورده اند كه دلهايشان خاضع و خاشع شود به واسطه ي ياد خدا، همان ساعت توفيق جرقه زد، سويداي دل فضيل را روشن كرد و سوخت و او را به راه مستقيم راهنمائي كرد، جهالت و ناداني را از او دور كرد، با خود گفت: وقت آن نشد كه آهن دل از آتش توبه چون موم نرم شود، فرياد زد آري رسيده رسيده وقت آن، همان شب از همان جا سر در بيابان گذاشت به رباطي آمد كه لحظه اي استراحت كند جماعتي از كاروانيان آن جا فرود آمده بودند نيمه شب برخاستند گفتند: حركت كنيم تا برويم، يكي از آنان گفت صبر كنيد تا روز شود كه فضيل در اين سامان است، فضيل فرياد برآورد كه فضيل با شما است، كار فضيل را يك آيه ساخت، دگر من آن فضيل سارق مسلح نيستم الي آخره. [2] .


پاورقي

[1] سوره حديد آيه 15.

[2] زينة المجالس ص 27.


بازگشت