سيره ي پادشاهان صفوي و ديگر حكومتها در اقامه ي نماز جمعه


سيره ي سلاطين صفوي همانند خلفاي عباسي و اموي بر اقامه ي جمعه توسط خودشان و بر نصب اشخاصي خاص براي برگزار كردن نماز جمعه ادامه يافت؛ و اشخاص خاصي را براي اقامه ي نماز جمعه در شهرها معين كردند؛ و امامت جمعه از مناسب تفويض شده ي از جانب آنها بود. به همين جهت در هر شهري شخص خاصي ملقب به لقب «امام جمعه» بود.

و از سيره ي و طريقه ي حكام و امرا، بناي مسجد جامع نزديك دارالاماره و مركز خلافت بوده؛ و در نتيجه دارالاماره و مسجدي كه نماز جمعه در آن برپا مي شده نزديك به يكديگر بود، همچنانكه مسجد كوفه چنين بود. و در هر شهر يك مسجد بود كه عرب آن را «مسجد الجامع» و ايراني ها «مسجد جمعه» مي ناميدند، و بيشتر آن تا زمان حاضر باقي است. و بناي مسجد جامع در قريه و روستاها مرسوم نبوده به جهت آنكه ايران از توابع عراق بود، و ابوحنيفه فقيه عراق اقامه ي جمعه را



[ صفحه 45]



مخصوص شهرها دانسته و منكر مشروعيت آن در قريه ها بود. [1] .

پس از حكومت صفويه و خصوصاً پس از سقوط نادرشاه افشار (به سال 1160 ق.)، ديگر عده اي از فقهاي اماميه نماز جمعه را مطلقاً ترك نمودند؛ و عده ي ديگري هم كه قائل به وجوب آن بودند، نماز جمعه را همانند عبادت محض غير سياسي - همانند نمازهاي يوميه - مي دانستند. [2] و بدين ترتيب اگر در دوره اي از حكومت زنديه، قاجاريه و پهلوي، بر ايران در منطقه يا مناطقي از اين كشور در ميان شيعيان نماز جمعه برگزار مي شده به دور از قبول ديگر علما - در شرايط آن - و بدون جوانب سياسي آن بوده است. در اين دوران باز هم زمامداران، اجراي بخش عمده اي از حق الناس را خود به دست گرفته و فقها را محدود به تصدي حق الله كرده اند.

با پيروزي انقلاب اسلامي و برپا شدن حكومت اسلامي در ايران و با تصدي امر ولايت و حكومت توسط فقيه عادل جامع الشرايط، آن بخش از احكام اسلامي كه حق الناس قلمداد مي شده و در طول ساليان متمادي يا اجرا نمي شد يا اجراي آن در اختيار زمامداران سياسي به نحو دلخواه خود آنها بوده، توسط ولايت فقيه به اجرا گذاشته شد. فاصله ي بين دين و سياست، فقاهت و حكومت و به تبع آن فاصله ي ايجاد شده بين حق الله و حق الناس - در اجراي احكام - از ميان رفته؛ و در مناطق مختلف اين كشور اسلامي، توسط منصوبين ولي فقيه نماز جمعه اقامه شده است.


پاورقي

[1] بدرالزاهر، ص 7.

[2] طبقات اعلام الشيعه، قرن 12، ص 16 مقدمه.


بازگشت