اذن دادن ائمه به اصحاب خود در اقامه ي نماز جمعه - توسط خودشان


برخي از فقها احتمال داده اند كه مقصود امام در حديث «حث» ترغيب و تشويق اصحاب به حضور در نمازهاي جمعه اي بوده كه منصوبين از جانب ائمه عليهم السلام آن را اقامه كرده بودند. زيرا متحمل است در آن زمان از جانب ائمه عليهم السلام در مكانهاي خاصي براي برگزار كردن نماز جمعه، اشخاص معين منصوب شده باشند. [1] .

همچنين گفته اند احتمال دارد در روايت «هلاك» مراد امام عليه السلام تأسف براي عبدالملك باشد از آن جهت كه ايشان بدليل محدوديت امام، قادر به اقامه ي نماز جمعه نبوده است. و چون سؤال كننده به انجام نشدن نماز جمعه بدون امام معصوم



[ صفحه 36]



علم داشته با حالت تحير سؤال مي كند: چه كنم؟ و امام به وي اذن مي دهد تا نماز جمعه را به صورت جماعتي از خودشان برگزار كنند ولو يكبار. [2] .

اگرچه برخي فقها - همچون صاحب جواهر - از احاديث مزبور، قطع حاصل نموده در جايي كه تقيه در كار نبوده اصحاب ائمه شيعه خودشان نماز جمعه را برگزار كرده اند [3] اما بعضي ديگر همچون ملا محمد باقر بهبهاني، اقامه ي نماز جمعه توسط اصحاب ائمه را بعيد دانسته و در اين مورد چنين بيان داشته اند:

«با آنكه زراره و عبدالملك و ديگر اصحاب از مشاهير و بزرگان بودند و نماز جمعه توسط مخالفان برگزار مي شد، چگونه امكان داشت اين بزرگواران حضور در نماز جمعه ي مخالفين را ترك نمايند و خود با جماعتي از شيعيان نماز جمعه را انجام دهند؟ و چگونه امام عليه السلام اين امر را بر آنها مي پسنديد كه در جماعت عامه حاضر نشده و خود نماز جمعه اي را برگزار كنند كه اقامه ي آن موجب شهرت و انتشار خبر به مخالفان مي شد، خصوصاً آنكه خلفا و حكام نسبت به نماز جمعه حساس و سخت گير بوده و آن را از منصب خلافت مي دانستند. و از طرفي با تتبع در احاديث قطع حاصل مي شود در اينكه ائمه عليهم السلام نسبت به شيعيان در رعايت تقيه سخت گير بوده و شيعيان را توصيه به تقيه مي فرمودند. و شيعه به جهت دفاع از حق در موارد متعددي خلاف تقيه عمل مي كردند و ائمه عليهم السلام آن ها را از ترك تقيه بر حذر مي داشتند.

بنابراين در نماز جمعه كه خطر اقامه ي آن توسط شيعه بزرگتر و دفع آن خطر مهم تر بوده، چگونه ممكن است امر تقيه برعكس شده باشد؟» [4] .



[ صفحه 37]




پاورقي

[1] بدرالزاهر ص 40.

[2] جواهر الكلام، ج 11، ص 166.

[3] همان، ج 11، ص 185.

[4] رساله في صلاة الجمعة، بهبهاني، ص 18 و 19.


بازگشت