نماز در زير پتو


پس از انتقال به پشت خط مقدم عراقيها و يك هفته حبس در زندانهاي بصره نماز را با دست و پا و چشمهاي بسته خوانديم. آن هم بدون اينكه جهت قبله را بدانيم ما بايد طوري نماز را اقامه مي كرديم كه عراقيها متوجه نشوند. يك هفته بعد ما را كه حدود پنجاه نفر بوديم به سازمان امنيت بغداد منتقل كردند و در اتاقي به ابعاد چهار در شش متر، كه يك پتو كف آن را مي پوشاند حبس نمودند اين اتاق يك دريچه اي داشت كه از طريق آن نور خورشيد بر روي ديوار سلول مي افتاد. به همين دليل توانستيم جهت صحيح قبله را پيدا كنيم. همان روز يكي از بچه ها برخاست تا نماز را به حالت عادي اقامه كند اما قهقهه سربازان امنيتي بعث كه مست بودند فرصت اين كار را به هيچ كدام از ما نداد.

آنها با انداختن آب دهان از پشت دريچه و دادن فحش و ناسزا، ما را مجبور كردند تا نماز را به صورت نشسته اقامه كنيم. آن روز، روز جمعه اول فروردين سال 65 بود و ما به خيال اينكه سال در ساعت يك بعد از ظهر تحويل مي شود به يكديگر تبريك گفتيم و از خداوند آزادي بچه ها را از بند اسارت طلب كرديم. چند روز بعد ما را به اردوگاه رمادي 10 منتقل كردند در آنجا نيز تا يك هفته نماز را در زير پتو مي خوانديم [1] .



[ صفحه 265]




پاورقي

[1] نماز در اسارت، ص 25.


بازگشت