غزل تكوين
با شب و در شبم و شب را يار
خم خم مكيده اش را مي خوار
شب شده آينه ي آيينم
قصه گوي غزل تكوينم
شب شده شاهد اسرار دلم
برهم آميخته شب آب و گلم
شب شده پاسخ پرسش هايم
هم مدار همه گردش هايم
شب مگو - پير طريقت رهبر
كنه آن ذات گرامي را در
شب مگو - بطن حقايق را روز
لوح زرين خط اين نوآموز
شب مگو - مخزن عصاره ي نور
زين شبم آه مكن يا رب دور
[ صفحه 150]