تاجي بر فرق مردگان
قلبها نازا
و دستها عقيم اند!
گفتي،
وجدان ها در مغاك هاي هراس
پوسيده؛
و لب هاي مرگ
عشق را
بوسيده.
نه ستاره اي در آسمان اميد،
نه خورشيدي در نگاه ها - از مهر!
همه جا ساكت، همه چيز منجمد.
آه... آه اگر مرغ پر كشيده ي ايمان
- اشتياق سجود-
باز نگردد به قلبها
زندگي،
تاجي خواهد بود
بر فرق مردگان!
[ صفحه 115]