در قرابت خورشيد: سليمان هرمزي
تو ميروي
تا صدايت را
از گلدسته هاي مناجات
در گوش دلهاي پريشان، فرياد كني
والماس قصيده هات
در صيافت نور و نماز
سينه ميلاد شكوفه را
تزئين مشرفي گردد
و چراغ و چكاوك
برشانه هاي تو
آواز نور و نغمه بسازد
[ صفحه 40]
تو مي روي
تا چشمه زلال باور را
در پشت سبزهاي شناور
لاجرعه بنوشي
و ستاره - ستاره شوي
بر پيكر عبور عبادت
تا بيكرانه آبي
تو مي روي
تا قرابت خورشيد
بر ارتفاع روشن قلبت
پلك باز مرا بشكند
و پيكر پاك تو در جوار حرارت
قطره
قطره
آب شود
تو مي روي
تا در قرابت خورشيد
ذوب شوي
و در عشق بميري
بدانگونه
كه بر هلال موج هاي پرشتاب
دريا را
سلام روشني گفتي.
[ صفحه 41]