در محضر نور: صادق رحماني




ستاره با دلم در اوج پرواز

كسي از دور مي خواند مرا باز



براي خلوتي در محضر نور

بيا سجاده ي دل را بينداز



بيا بشكن شبي آوازه ات را

سكوت بيش از اندازه ات را



بگو هر صبح با سجاده ي عشق

دو ركعت حرفهاي تازه ات را





[ صفحه 14]





نمازي پرتلاطم مثل دريا

هميشه در ترنم مثل دريا



اگر جاري شود رود توسل

شود دلهاي مردم مثل دريا



بزن گامي به عمق جاده ي عشق

به آبادي صاف و ساده ي عشق



در اين خلوت بيا با هم بخوانيم

نماز اشك بر سجاده عشق



سحر شد، دوست دارم آسمان را

ترنم هاي سبز عارفان را



ميان مسجد دلها پراكند

مؤذن عطر گلهاي اذان را



شدم لبريز خلوت در نمازم

طراوت در طراوت در نمازم



در اين گستردگي، گم مي شوم باز

ميان پنج نوبت در نمازم





[ صفحه 15]




بازگشت