جلوه ي روح: محمد جواد محبت




دل را به بيكران نوافل رها كنيم

جان را به لطف بالِ عروج آشنا كنيم





[ صفحه 9]





اهل خدا شويم و براي خدا شويم

گاهِ دعا كه دست به سوي خدا كنيم



وقتي زلال ذكر، صفابخش لحظه هاست

با اين جلال روح، به حرمت، صفا كنيم



بر خشم و بغض و رشگ، ببنديم راه را

در را، به روي همدلي و مهر، واكنيم



عشق از دروغ و خدعه بپرداخت خانه را

شايد به صدق، در دل او - باز، جا كنيم



دنيا و هر چه جلوه ي دنياست، قبله نيست

ما را مباد، آنكه بدو، اعتنا كنيم



غفلت اگر بر اول كار آستين كشيد

خيري براي آخر خود دست و پا كنيم



دل با ملال خاطر اگر گشت آشنا

با ابر لطف، آينه را باز، «ها» كنيم





[ صفحه 10]




بازگشت