آواي نماز


ميترا حسيني «ساحل» صحنه كرمانشاه



عشق حق آتش بزد روح و تن و جان مرا

اشك حسرت دمبدم پر كرده دامان مرا



اشك حسرت از غم بي هودگي، بي حاصلي

بي امان آزرده اين چشمان گريان مرا



جان و تن در قيد نفس ديو سيرت بود و بس

بسته شيطان سوي لطف دوست چشمان مرا





[ صفحه 32]





كي بدل خوفي زخشم كبريايي داشتم

دست عفريت گنه بگرفته دامان مرا



عاقبت از بارگاه دوست آوايي رسيد

نغمه او زنده كرد اين جسم بي جان مرا



پرتو «تنهي عن الفحشاء و المنكر» ز لطف

كرد چون آئينه اين روح پريشان مرا



چون نماز آزاد بنمود از قفس جان و تنم

پاره شد زنجير و ويران كرد زندان مرا



پس بيا «ساحل» نداي «قل هو الله» سر دهيم

تا نبرده سيل باطل اصل و بنيان مرا




بازگشت