بسم الله الرحمن الرحيم


«ب»: حرف جر است كه در كتب ادبي و لغت معاني مختلف آن مذكور است. [1] .

«اسم»: صاحب الميزان در معناي اسم مي گويد: «اين كلمه در لغت به معناي لفظي است كه بر مسمي دلالت كند؛ و اين كلمه از ماده ي «سمه» اشتقاق يافته، و «سمه» به معناي داغ و علامتي است كه بر گوسفندان مي زدند تا مشخص شود كدام يك از كدام شخص است؛ و ممكن هم هست اشتقاقش از «سمو» به معناي بلندي باشد». [2] .

بسم: جار و مجرور است و جار و مجرور درلغت عرب نيازمند متعلق است. متعلق اين جار و مجرور محذوف است و در اينكه اين محذوف چيست بين مفسرين اختلاف است.

گروهي اين محذوف را «أقرأ» يا «اقرأ» مي دانند، و جمعي «أقول» يا «قل» و گروهي ديگر «أستعين» يا «استعن». جماعتي ديگر اين محذوف را «أبتدي» مي گيرند. [3] .

صاحب تفسيرالبيان بعد از ذكر اقوال فوق، آنچه را در پايان اختيار مي كند



[ صفحه 66]



«أبتدي» است. [4] .

جد أمجد در تفسير شريف مجدالبيان مي فرمايد: «بدان! حرف جر متعلق محذوفي دارد و قرينه ي تعيين محذوف آن چيزي است كه بعد از آن درآيد؛ و آن، قرائت و عمل واقع شده پس از آن است. پس در مقام قرائت مناسب تقدير «أقرأ» كه متأخر از جار و مجرور است و نه تقدير قرائت،... و عمل را عطف به قرائت كردم به جهت اشعار به اين مطلب كه در هر مقامي آن چيزي تقدير و محذوف مي شود كه مناسب آن باشد؛ مثلاً مسافر وقتي در جايي قرار مي گيرد و كوچ مي كند، مي گويد: «بسم الله و البركات». معناي آن چنين است كه به نام خداي فرود مي آيم و منزل مي گزينم و به نام او كوچ مي كنم و مي روم...» [5] .

صاحب تفسير آلاء الرحمن نيز بعد از نقل اقوال اين محذوف را كلمه ي «أبداء» مي داند. [6] .

صاحب تفسيرالميزان نيز متعلق باء بسمله ي سوره ي حمد را «أبتدأ» مي داند و اين قول را از بقيه ي اقوال برتر مي شمارد. [7] .

صاحب اليواقيت الحسان نيز متعلق آن را كلمه ي «أبدأ» (صيغه ي متكلم) مي داند. [8] .

بنابر آنچه از اين مفسران بزرگ نقل شد، شايد قوي ترين قول در متعلق محذوف بسمله، حداقل دراين سوره «أبتدأ» و «أقرأ» باشد.

بر اين اساس معناي آيه مي شود: با نام خدا ابتدا و شروع و آغاز و قرائت مي كنم.

«الله»: زمحشري اصل الله را «الاله» مي داند كه همزه ي آن حذف شده و به جاي آن حرف تعريف قرار گرفته است. [9] .

جد أمجد نگارنده گويد: «أقول: الذي يظهر لي في المقام أن «الاله» الذي هو الأصل في



[ صفحه 67]



«الله»... هو فعال بمعني مفعول، ككتاب بمعني المكتوب، من أله بمعني عبدكما صرح به جماعة، و أصل العبودية الخضوع و الذل كما صرح به الجوهري، و ربما فسر بغاية التذلل، و لعله لانصراف اللفظ الي الفرد الكامل، فيكون الاله هو المعبود الذي لأجله يقع الخضوع و التذلل الكامل...». [10] .

«مي گويم: آنچه در اين موضوع به نظرم مي رسد آن است كه «الاله» كه اصل كلمه ي «الله» است... وزن آن «فعال» به معناي «مفعول» است؛ مانند «كتاب» به معناي «مكتوب». و از «أله» گرفته شده به معناي «عبد» (عبادت كرد)؛ چنان كه جماعتي به آن تصريح كرده اند. و اصل عبوديت، خضوع و فروتني و پذيرش كوچكي و ناداري و خواري است. همان گونه كه جوهري لغوي به آن تصريح نموده است. گاهي هم عبوديت به نهايت كوچكي و خواري تفسير مي شود كه شايد به خاطر انصراف لفظ به فرد كامل و مصداق تام آن است پس «الاله» معبودي است كه به خاطر او نهايت فروتني و تواضع و كوچكي و خواري رخ مي دهد...».

صاحب الميزان مي گويد: «لفظ جلاله ي «الله» اصل آن «الاله» بوده كه همزه ي دومي در كثرت استعمال حذف شده و به صورت «الله» درآمده است؛ و كلمه ي «اله» از ماده «أله» باشد كه به معناي پرستش است. وقتي مي گويند: «أله الرجل و يأله» معنايش اين است كه فلاني عبادت و پرستش كرد. ممكن هم هست از ماده ي «وله» باشد كه به معناي تحير و سرگرداني است؛ و كلمه ي نامبرده بر وزن فعال به كسره ي فاء و به معناي مفعول «مألوه» است؛ همچنان كه كتاب به معناي مكتوب مي باشد؛ و اگر خداي را «اله» گفته اند چون مألوه و معبود است و يا به خاطر آن است كه عقول بشر در شناسايي او حيران و سرگردان است». [11] .

به هر حال اصل «الله» هرچه باشد، فعلاً علم است براي ذات مقدس خداوند تبارك و تعالي و از صفات او محسوب نمي شود، بلكه فقط اسمي است براي ذات او كه واجب الوجود است در اين اسم تمام صفات كمال جمع شده است؛ و خدايي



[ صفحه 68]



اينچنين تنها خداوندگاري است كه به بالاستحقاق عبادت مي شود و شايسته ي پرستش است.

«الرحمن الرحيم»: «كلمه ي رحمن صيغه ي مبالغه است كه بر بسياري رحمت دلالت مي كند. كلمه ي رحيم نيز صفت مشبهه است كه ثبات و دوام و بقاء را مي رساند پس معناي رحمان خداي كثيرالرحمة و معناي رحيم خداي دائم الرحمة است. به همين جهت مناسب با كلمه ي رحمت اين است كه دلالت كند بر رحمت كثيري كه شامل حامل عموم موجودات و انسان ها از مؤمنين و كافرين شود؛ و نيز به همين جهت مناسب تر آن است كه كلمه ي رحيم بر نعمت دائمي و رحمت ثابت و باقي او دلالت كند؛ رحمتي كه تنها به مؤمنين افاضه مي كند». [12] .

جد أمجد نگارنده فرمايد: «... اطلاق «رحمن» و «رحيم» بر خداوند سبحان به اعتبار اين است كه او صاحب رحمت واسعه و مبدأ آن و جعل كننده و قراردهنده ي آن است؛ و البته قيام رحمت به خداوند قيام صدوري است نه قيام حلولي،... و در واقع رحمت را در حق تعالي منحصر مي كند كه رحم كننده ي حقيقي جز او وجود ندارد و رحمت مطلقه فقط براي اوست نه غير او. بنابراين صفت رحمت فقط مختص اوست...». [13] .

و خداوند در اين سوره كه مي خواهد حمد خودش را به بنده اش بياموزد، كلام را چنين با ياد خود آغاز مي كند و به او تعليم مي دهد كه هر فعل و گفتاري را مي بايست با نام «او» آغاز كرد؛ از اين رو در روايات وارد شده است:

قال النبي صلي الله عليه و آله: كل أمر ذي بال لم يبدأ فيه باسم الله فهو أبتر. [14] .

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند: هركار مهمي كه با نام خداوند آغاز نگردد، به نتيجه نمي رسد.

آري نام و ياد خدا مي بايد همواره بر زبان و قلب يك مسلمان جاري باشد.



[ صفحه 69]



در روايت معتبر از امام رضا عليه السلام نقل شده است كه فرمودند: «ان (بسم الله الرحمن الرحيم) أقرب الي اسم الله الأعظم من سواد العين الي بياضها». [15] .

«بسم الله الرحمن الرحيم» به اسم اعظم خداوند نزديك تر است از سياهي چشم به سفيدي آن.


پاورقي

[1] به عنوان نمونه مي توانيد به مفردات راغب و مجمع البحرين در معناي «باء» رجوع كنيد.

[2] ترجمه الميزان 1 / 30.

[3] البيان / 459.

[4] البيان / 459.

[5] مجدالبيان / 211 و 212.

[6] آلاء الرحمن 1 / 52.

[7] الميزان 1 / 17.

[8] اليواقيت الحسان في تفسير سورة الرحمن / 48.

[9] الكشاف 1 / 5.

[10] مجدالبيان / 233.

[11] ترجمه ي الميزان 1 / 31.

[12] ترجمه ي الميزان 1 / 33، با اندك تصرف.

[13] مجدالبيان / 248.

[14] الكشاف 1 / 3؛ مجدالبيان / 212؛ الميزان 1 / 16.

[15] عيون أخبارالرضا عليه السلام 2 / 5، ح 11.


بازگشت