مقصود از ذكر


ذكر خدا، عبادتي بزرگ و يكي از بهترين طرق خودسازي و تكميل نفس و صعود الي الله



[ صفحه 401]



مي باشد. ذكر در لغت هم به معناي اذكار لفظي آمده است، هم به معناي توجه قلبي و حضور باطني. و در احاديث هم هر دو معنا استعمال شده است. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به حضرت علي (عليه السلام) فرمود: «سه چيز است كه فوق طاقت اين امت است»

اول- مساوات و برابري با برادر مؤمن در مال.

دوم- انصاف دادن مردم از نفس.

سوم- ذكر خدا در تمام احوال؛ منظور از ذكر «سبحان الله»، «الحمدلله» و «لا اله الا الله» و «الله اكبر» نيست؛ بلكه ذكر عبارت است از اينكه (چنان به ياد خدا باشد كه) وقتي كاري حرام پيش آمد از خدا بترسد و آن را ترك كند.»

در اين احاديث، توجه قلبي و حضور باطني به عنوان مصداق معرفي شده، آن هم نه خطور قلبي و تصور ذهني بي اثر، بلكه حضور باطني مؤثر كه اطاعت از اوامر و نواهي خدا از علائم آن شناخته شده است. كسي كه اين اذكار «الله اكبر» و «الحمدلله» و... را بر زبان جاري مي سازد، قلبا هم توجهي ولو اندك به خدا داشته كه اين الفاظ را مي گويد. از نظر اسلام خود خواندن اين كلمات و اذكار، مطلوب است و ثواب دارد. به شرط اينكه بقصد قربت باشد. چنانچه نماز ظاهري نيز همين الفاظ و حركات مي باشد كه مأموريم عين آنها را انجام دهيم. گر چه حضور قلب و توجه باطن، روح نماز است.

«ذكر» مقامي بسيار وسيع و داراي مراتب و درجاتي است كه اولين و پايين ترين مرتبه اش از ذكر زباني و لفظي شروع مي شود و تا مرتبه ي انقطاع كامل و شهود و فناء ادامه مي يابد.

در مرتبه ي اول، ذاكر چون قلبا به خدا توجه مي كند به قصد قربت اذكار مخصوص را بر زبان جاري مي سازد، بدون اينكه به معاني آنها توجهي داشته باشد.

در مرتبه ي دوم، به قصد قربت اذكار را مي گويد و در همان حال معاني آنها را بر ذهن خطور مي دهد.

در مرتبه ي سوم، زبان از قلب پيروي مي كند و ذكر مي گويد. بدين صورت كه چون قلب به خدا توجه مي كند و در باطن ذات به معاني و مفاهيم اذكار ايمان دارد، به زبان فرمان ذكر مي دهد.

در مرتبه ي چهارم، سالك نسبت به پروردگار جهان حضور باطني و توجه كامل قلبي دارد و او را حاضر و ناظر و خودش را در محضر او مشاهده مي كند. سالكين در اين مقام نسبت به طريان اين



[ صفحه 402]



احوال متفاوت هستند (و كامل و كامل تر دارند). به هر مقدار كه از غير خدا قطع علاقه كنند به همان نسبت با خدا مأنوس و به او علاقه مند مي شوند، تا به حد انقطاع كامل و لقاء و فناء برسد. سالك در اين مقام كه عالي ترين مقامات است، حجاب هاي دنيوي را پاره كرده و علاقه هاي مجازي و غيرحقيقي را بريده و به منبع خيرات و كمالات پيوسته است. اين بندگان خاص الهي به معدن عظمت و جلال و كمال و خير و نور راه يافته اند و با چشم باطن انوار جمال الهي را مشاهده مي كنند.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در مناجات نامه ي شعبانيه مي فرمايد: «خدايا انقطاع كامل بسوي خودت را به من عطا كن، و ديده هاي دل ما را به نور مشاهده ي جمال خودت روشن ساز تا اينكه ديده هاي بصيرت قلوب، حجاب هاي نور را بشكافند و به معدن عظمت واصل گردند و ارواح ما به مقام مقدس تو بپيوندند.»

راه به دست آوردن محبت خدا و تقويت آن براي تهيه ي استعداد رؤيت و لقاء خدا، تحصيل معرفت و تقويت آن مي باشد و طريق تحصيل آن تطهير قلب است از شواغل و علايق دنيا و انقطاع كامل به خدا به وسيله ي ذكر و فكر و اخراج حب غير خدا از قلب. زيرا قلب به منزله ي ظرف است، اگر پر از آب باشد گنجايش سركه را ندارد، بايد آب هايش را خالي كني تا سركه را بپذيرد. خداوند براي هيچ كس دو قلب نيافريده است. كمال محبت اين است كه با تمام قلب خداي را دوست بدارد، و مادام كه به غير خدا توجه داشته باشد گوشه اي از قلب مشغول به غير از خدا خواهد بود. مگر اينكه توجهش به غير خدا از اين جهت باشد كه فعل خدا و آفريده ي او و يكي از مظاهر اسماء و صفات الهي باشد.


بازگشت