سرآغاز


سؤالي كه امروزه اذهان بسياري از مردم رابه خود مشغول ساخته است و بحث هاي بسياري را به خود اختصاص داده است اين است كه: آيا انسان معاصر در آستانه ورود به هزاره ي سوم ميلادي، نيازي به دين ورزي و دين پژوهي ندارد؟ آيا با صعود انسان به قله هاي بلند دانش تجربي ديگر عصر ايمان ديني سپري شده است؟ آيا افق بي منتهاي پژوهش تجربي مجالي براي پرداختن به دين باقي نمي گذارد؟ و آيا در دنياي مدرن؛ دين ورزي كاري خرافي و دين پژوهي فعاليتي منسوخ و بيهوده است؟ آيا انسان با پيشرفت هايي كه داشته است توانسته است در سايه اين پيشرفت هاي شگفت علمي و بهره گيري از عقل و خرد خود بهشت موعود را در زمين بر پا سازد، و ديگر به تلاش براي دريافت جواز ورود به بهشت آسماني نيازي ندارد؟

اينها و صدها سؤال ديگر ذهن جوان امروز را به خود مشغول ساخته است، به ويژه متديناني كه دين را در حيات خود نقش آفرين مي يابند، به شدت محتاج آن هستند كه موضع خود را در قبال اين پرسش ها پيدا كنند. جاي هيچ گونه انكاري نيست كه عصر مدرن با تمام ظواهر رنگارنگ و فريبنده خود، انسان ديندار را به چالش مي خواند و بسياري از آنان كه به سحر مظاهر مادي مدنيت نوين مفتون گشته اند، ديانت را جرياني رو به افول مي دانند و مشتاقانه در انتظار رؤيت غروب خورشيد دين نشسته اند.



هر چه هست از قامت ناساز كج اندام ماست

ور نه تشريف تو بر بالاي كس كوتاه نيست



متأسفانه، در جوامع مسلمان كم نيستند افرادي كه زندگي در غرب را به عنوان مطلوب ترين نوع زندگي بشري كه بدون دغدغه هاي مذهبي به سير تكامل و پيشرفت خود ادامه مي دهند معرفي مي كنند، بر اثر همين سوء تعبيرها است كه مبلغان غربي به طور همگاني و وسيع بر عليه دين و مذهب پرداخته اند، آيا واقعا مقايسه بين اسلام و مسيحيت كاري درست و شايسته است، به نظر من همين قياس ها است كه نقش اسلام را در ذهن جوان امروز كه در دانشگاه با پيشرفت هاي غرب بيشتر درگير است، كم رنگ ساخته است.



[ صفحه 398]




بازگشت